adjacent

base info - اطلاعات اولیه

adjacent - مجاور

adjective - صفت

/əˈdʒeɪsnt/

UK :

/əˈdʒeɪsnt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [adjacent] در گوگل
description - توضیح

  • اتاق، ساختمان، قطعه زمین و غیره که در مجاورت چیزی است در کنار آن قرار دارد

  • very near next to or touching


    خیلی نزدیک، کنار، یا لمس کردن


  • در ترکیبات استفاده می شود تا نشان دهد که چیزی دقیقاً همان چیزی نیست که ذکر شد، اما بسیار شبیه به آن است


  • خیلی نزدیک یا بدون هیچ چیز بین

  • Two angles are adjacent if they are next to each other and share a line.


    اگر دو زاویه در کنار هم باشند و در یک خط مشترک باشند مجاورند.

  • They carry within their range of possibilities, which includes their genetic coding, information about adjacent and surrounding systems.


    آنها در محدوده امکانات خود، که شامل کدگذاری ژنتیکی، اطلاعات مربوط به سیستم های مجاور و اطراف هستند، حمل می کنند.

  • The blaze spread to two adjacent buildings before firefighters were able to contain it.


    قبل از اینکه آتش نشانان بتوانند آتش را مهار کنند، آتش به دو ساختمان مجاور سرایت کرد.

  • A naive operation consists of pushing one crate into an adjacent free area.


    یک عملیات ساده لوحانه شامل هل دادن یک جعبه به یک منطقه آزاد مجاور است.

  • the sale of adjacent land


    فروش زمین مجاور

  • Deep-sea sediments may be scraped off the descending slab and incorporated into the adjacent mountains.


    رسوبات اعماق دریا ممکن است از دال نزولی خراشیده شده و به کوه های مجاور وارد شوند.

  • Pseudocysts may be complicated by infection haemorrhage, rupture, and by compression of adjacent organs.


    کیست های کاذب ممکن است با عفونت، خونریزی، پارگی و تحت فشار قرار دادن اندام های مجاور پیچیده شوند.

  • When the crowds later began thinning and the adjacent table cleared, Roquelaure leaned forward over his port glass.


    وقتی بعداً جمعیت شروع به نازک شدن کردند و میز مجاورش پاک شد، روکلور روی شیشه بندرش به جلو خم شد.

  • John Lewis, who represents a district adjacent to Gingrich.


    جان لوئیس، که نماینده منطقه ای در مجاورت گینگریچ است.

  • He would oppose any multi-deck parking structure adjacent to his project.


    او با هر سازه پارکینگ چند طبقه در مجاورت پروژه خود مخالفت می کرد.

  • Fields adjacent to the nuclear facility were found to have high levels of radioactivity.


    میدان های مجاور تاسیسات هسته ای دارای سطوح بالایی از رادیواکتیویته بودند.

example - مثال
  • The planes landed on adjacent runways.


    هواپیماها در باندهای مجاور فرود آمدند.

  • numbers that are adjacent in the sequence


    اعدادی که در کنار هم قرار دارند

  • Our farm land was adjacent to the river.


    زمین کشاورزی ما در مجاورت رودخانه بود.

  • The vineyards of Verzy lie adjacent to those of Verzenay.


    تاکستان های Verzy در مجاورت تاکستان های Verzenay قرار دارند.

  • There is a row of houses immediately adjacent to the factory.


    یک ردیف از خانه ها بلافاصله در مجاورت کارخانه وجود دارد.

  • They work in adjacent buildings.


    آنها در ساختمان های مجاور کار می کنند.

  • They lived in a house adjacent to the railway.


    آنها در خانه ای در مجاورت راه آهن زندگی می کردند.

  • For fans looking for some excellent horror-adjacent movies, I've put together the list below.


    برای طرفدارانی که به دنبال چند فیلم عالی ترسناک مجاور هستند، فهرست زیر را گردآوری کرده ام.

  • There are an enormous number of science-adjacent and science-related careers for you to choose from he explained.


    او توضیح داد: «تعداد زیادی از مشاغل مرتبط با علم و علم وجود دارد که می‌توانید از بین آنها انتخاب کنید».

synonyms - مترادف
  • adjoining


    مجاور

  • bordering


    هم مرز

  • abutting


    متقابل

  • contiguous


    به هم پیوسته

  • neighboringUS


    همسایه ایالات متحده

  • touching


    لمس کردن

  • joining


    پیوستن

  • conterminous


    محدود

  • flanking


    طرفین

  • fringing


    حاشیه

  • flush


    فلاش

  • juxtaposed


    در کنار هم قرار گرفته است


  • در نزدیکی

  • neighbouringUK


    همسایه انگلستان

  • skirting


    دامن

  • verging


    در آستانه


  • نزدیک


  • بستن

  • conjoining


    به هم پیوستن


  • بعد


  • در كنار

  • vicinal


    همسایه

  • alongside


    در کنار

  • by


    توسط


  • جنب


  • در مرز


  • نزدیک به

  • bordering on


    همسایه در



  • neighbouring on


antonyms - متضاد
  • nonadjacent


    غیر مجاور

  • noncontiguous


    غیر پیوسته


  • غیر صمیمی


  • از راه دور

  • separated


    جدا از هم


  • دور


  • جدا

  • detached


    قطع شده

  • disconnected


    تقسیم شده

  • divided


    خیلی دور

  • far


    جداگانه، مجزا

  • faraway


    از راه دور از


  • عمیق


  • دور افتاده


  • حذف شده

  • far-off


    دورترین


  • نزدیک نیست

  • far-flung


    خارج از مسیر

  • outlying


    خارج از کشور

  • removed


    از راه


  • farthest


  • furthest



  • out-of-the-way


  • far-removed




لغت پیشنهادی

parsley

لغت پیشنهادی

procurement

لغت پیشنهادی

abolished