gun

base info - اطلاعات اولیه

gun - تفنگ

noun - اسم

/ɡʌn/

UK :

/ɡʌn/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [gun] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • I have never fired a gun in my life.


    من در زندگی ام هرگز با اسلحه شلیک نکرده ام.

  • He pointed a gun at her head.


    اسلحه را به سمت سر او گرفت.

  • Should police officers carry guns?


    آیا افسران پلیس باید اسلحه حمل کنند؟

  • a toy/replica gun


    یک اسباب بازی/ تفنگ ماکت

  • Anti-aircraft guns opened fire as the bombers flew overhead.


    در حالی که بمب افکن ها بالای سرشان پرواز می کردند، توپ های ضد هوایی تیراندازی کردند.

  • A loaded gun was found in the vehicle.


    یک اسلحه پر از خودرو کشف شد.

  • Look out he's got a gun!


    مراقب باش، او یک اسلحه دارد!

  • The guard drew his gun (= took it out so it was ready to use).


    نگهبان تفنگ خود را کشید (= آن را بیرون آورد تا آماده استفاده شود).

  • She pulled a gun on me (= took out a gun and aimed it at me).


    اسلحه بر من کشید (= تفنگ بیرون آورد و به سوی من نشانه گرفت).

  • The gun went off by accident.


    اسلحه تصادفی منفجر شد.

  • The attacker held a gun to the hostage’s head.


    مهاجم اسلحه ای را به سر گروگان گرفت.

  • a gun battle between rival gangs


    نبرد اسلحه بین باندهای رقیب

  • high levels of gun crime/violence


    سطوح بالای جنایت/خشونت با اسلحه

  • gun owners/ownership


    صاحبان اسلحه/مالکیت

  • gun control/laws


    کنترل اسلحه / قوانین

  • a staple gun


    یک تفنگ اصلی

  • a hired gun


    یک اسلحه اجاره ای

  • The champions came out (with) all guns blazing.


    قهرمانان بیرون آمدند (با) همه تفنگ ها شعله ور شدند.

  • Work is going great guns now.


    اکنون کار با تفنگ عالی پیش می رود.

  • I'm really under the gun today.


    من امروز واقعا زیر اسلحه هستم.

  • Enemy ship approaching! Man the guns!


    نزدیک شدن کشتی دشمن! مرد اسلحه ها!

  • Guns were firing and grenades going off all around.


    اسلحه‌ها شلیک می‌کردند و نارنجک‌ها در اطراف پرتاب می‌شدند.

  • He grinned and cocked the gun with his thumb.


    پوزخندی زد و اسلحه را با انگشت شست خم کرد.

  • He pulled a gun from his pocket.


    یک اسلحه از جیبش بیرون کشید.

  • She raised her gun aimed and fired.


    او اسلحه اش را بالا گرفت، نشانه گرفت و شلیک کرد.

  • I found myself looking down the barrel of a gun.


    دیدم که به لوله اسلحه نگاه می کنم.

  • I loaded the gun with my last two bullets.


    من اسلحه را با دو گلوله آخرم پر کردم.

  • Jorge quickly holstered his gun.


    خورخه سریع اسلحه اش را در غلاف قرار داد.

  • My big brother taught me about gun safety.


    برادر بزرگم در مورد ایمنی اسلحه به من یاد داد.

  • She brandished the gun menacingly.


    او اسلحه را تهدیدآمیز تکان داد.

  • The gunman turned the gun on himself.


    مرد مسلح اسلحه را به سمت خودش چرخاند.

synonyms - مترادف
  • firearm


    اسلحه گرم

  • handgun


    تفنگ دستی


  • قطعه

  • pistol


    تپانچه

  • revolver


    هفت تیر


  • سلاح

  • shooter


    تیرانداز


  • حرارت

  • rod


    میله

  • arm


    بازو

  • roscoe


    روسکو

  • heater


    بخاری

  • gat


    gat

  • blaster


    بلستر

  • cannon


    توپ

  • shotgun


    تفنگ ساچمه ای

  • musket


    مشک


  • تفنگ

  • equaliserUK


    اکولایزرUK

  • equalizerUS


    اکولایزر آمریکا

  • flintlock


    سنگ چخماق

  • hardware


    سخت افزار

  • howitzer


    هویتزر

  • magnum


    مگنوم

  • peashooter


    هلو خوار

  • persuader


    متقاعد کننده

  • Uzi


    یوزی

  • thirty-eight


    سی و هشت

  • forty-five


    چهل و پنج


  • بازوی کوچک


  • آهن تیراندازی

antonyms - متضاد
  • disarmament


    خلع سلاح

  • demilitarisationUK


    غیرنظامی کردن انگلستان

  • demilitarizationUS


    غیرنظامی کردن ایالات متحده

  • demobilisationUK


    از کار افتادن در بریتانیا

  • demobilizationUS


    از کار افتادن ایالات متحده

  • de-escalation


    تنش زدایی

  • arms reduction


    کاهش تسلیحات

  • arms limitation


    محدودیت تسلیحات

  • decommissioning


    از رده خارج کردن

  • weapons reduction


    از کار انداختن سلاح ها

  • decommissioning of weapons


    کنترل تسلیحات

  • arms control


    از کار انداختن تسلیحات

  • decommissioning of arms


    غیرفعال کردن بازوها

  • weapons limitation


    غیرفعال کردن سلاح ها

  • deactivation of arms


    گذاشتن اسلحه

  • deactivation of weapons


    گذاشتن سلاح

  • weapons control


  • laying down of arms


  • laying down of weapons


لغت پیشنهادی

legendary

لغت پیشنهادی

observation

لغت پیشنهادی

lemon