appears

base info - اطلاعات اولیه

appears - ظاهر می شود

N/A - N/A

əˈpɪr

UK :

əˈpɪər

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [appears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [appears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [appears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [appears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [appears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [appears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [appears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [appears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [appears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [appears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [appears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [appears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [appears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [appears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [appears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [appears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [appears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [appears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [appears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [appears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [appears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [appears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [appears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [appears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [appears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [appears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [appears] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • He suddenly appeared in the doorway.


    او ناگهان در آستانه در ظاهر شد.

  • We'd been in the house a month when dark stains started appearing on the wall.


    یک ماه در خانه بودیم که لکه های تیره روی دیوار ظاهر شد.

  • His name appears in the film credits for lighting.


    نام او برای نورپردازی در تیتراژ فیلم آمده است.

  • Both women will be appearing before magistrates later this week.


    هر دو زن اواخر این هفته در برابر قضات حاضر خواهند شد.

  • You've got to appear (to be) calm in an interview even if you're terrified underneath.


    شما باید در مصاحبه آرام به نظر برسید، حتی اگر از زیر آن وحشت دارید.

  • To people who don't know him he probably appears (to be) rather unfriendly.


    برای افرادی که او را نمی شناسند، احتمالاً نسبتاً غیر دوستانه به نظر می رسد.

  • Things aren't always what they appear to be.


    چیزها همیشه آنطور که به نظر می رسند نیستند.

  • She appears to actually like the man which I find incredible.


    به نظر می رسد که او واقعاً مرد را دوست دارد، که به نظر من باورنکردنی است.

  • There appears to be some mistake.


    به نظر می رسد اشتباهی وجود دارد.

  • It appears (that) she left the party alone.


    به نظر می رسد (که) او مهمانی را به تنهایی ترک کرد.

  • It appears to me (that) (= I think that) we need to make some changes.


    به نظر من (که) (= فکر می کنم که) باید تغییراتی ایجاد کنیم.

  • It would appear (that) (= it seems that) nobody on board the aircraft actually had a licence to fly it.


    به نظر می رسد (که) (= به نظر می رسد که) هیچ کس در هواپیما در واقع مجوز پرواز با آن را نداشته است.

  • It appears as if/as though I was wrong.


    به نظر می رسد که / انگار اشتباه کرده ام.

  • Everything was not as it appeared - secret deals had been done.


    همه چیز آنطور که به نظر می رسید نبود - معاملات مخفی انجام شده بود.

  • I know how it must appear but it's not really as bad as it looks.


    من می دانم که چگونه باید ظاهر شود، اما واقعاً آنقدرها هم که به نظر می رسد بد نیست.

  • Has he left? It appears not/so.


    او ترک کرده است؟ به نظر می رسد نه/چنین است.

  • I think we're late. So it appears.


    فکر کنم دیر کردیم. پس به نظر می رسد.

  • She will be appearing in the latest adaptation of Bleak House.


    او در جدیدترین اقتباس از Bleak House ظاهر خواهد شد.

  • She appears briefly in the new Bond film.


    او برای مدت کوتاهی در فیلم جدید باند ظاهر می شود.

  • I've noticed that smaller cars are starting to appear (= be produced or sold) again.


    من متوجه شده ام که اتومبیل های کوچکتر دوباره شروع به ظاهر شدن (= تولید یا فروش می شوند).

  • The film currently showing in the States, will be appearing on our screens (= we will be able to see it) later this year.


    این فیلم که در حال حاضر در ایالات متحده نمایش داده می شود، در اواخر سال جاری روی پرده های ما نمایش داده می شود (= ما می توانیم آن را ببینیم).

  • If she hasn't appeared by ten o'clock I'm going without her.


    اگر او تا ساعت ده ظاهر نشده است، من بدون او می روم.

  • At this point the ferry boat suddenly appeared.


    در این هنگام کشتی کشتی ناگهان ظاهر شد.

  • Her picture appeared on the front page of the newspaper.


    عکس او در صفحه اول روزنامه چاپ شد.


  • هفته آینده باید در دادگاه حاضر شویم.


  • مصاحبه با رئیس جمهور یکشنبه آینده منتشر خواهد شد.

  • The governor appeared confident of victory on the eve of the election.


    فرماندار در آستانه انتخابات با اطمینان از پیروزی ظاهر شد.

  • It appears (that) she had asked someone to drive her home from the party.


    به نظر می رسد (که) او از کسی خواسته بود که او را از مهمانی به خانه براند.

  • He is currently appearing in two movies.


    او در حال حاضر در دو فیلم سینمایی حضور دارد.

synonyms - مترادف
  • shows


    نشان می دهد

  • reveals


    آشکار می کند

  • emerges


    پدیدار می شود

  • stands out


    برجسته می شود

  • sticks out


    می چسبد

  • catches the eye


    چشم را جلب می کند

  • exposes


    افشا می کند

  • features


    امکانات

  • flashes


    چشمک می زند

  • presents


    هدیه

  • becomes visible


    قابل مشاهده می شود

  • comes into sight


    به چشم می آید

  • comes into view


    در انگلستان محقق می شود

  • materialisesUK


    سطوح

  • surfaces


    ایالات متحده را تحقق می بخشد

  • materializesUS


    ناشی می شود

  • arises


    شکوفه می دهد

  • blossoms


    می شکند

  • breaks out


    بیرون می آید

  • comes out


    محصولات زراعی تا

  • crops up


    طلوع می کند

  • dawns


    اولین

  • debuts


    فوران می کند

  • erupts


    بافندگی

  • looms


    دوباره ظاهر می شود

  • reappears


    دوباره مادی می شود

  • rematerializes


    بالا می رود

  • resurfaces


    شلیک می کند

  • rises


    چشمه می زند

  • shoots up


  • springs up


antonyms - متضاد
  • disappears


    ناپدید می شود

  • vanishes


    محو می شود

  • fades


    نامرئی می شود

  • becomes invisible


    تبخیر می شود

  • fades away


    پاک می کند

  • evaporates


    از بین می رود

  • clears


    حل می شود

  • evanesces


    پنهان می کند

  • dissolves


    از دید خارج می شود

  • hides


    از نظر دور می شود

  • drops out of sight


    دیگر قابل مشاهده نیست

  • recedes from view


    از دید ناپدید می شود

  • ceases to be visible


    از روی زمین محو می شود

  • vanishes from sight


    ذوب می شود

  • vanishes off the face of the earth


  • melts away


لغت پیشنهادی

smoothing

لغت پیشنهادی

corroborating

لغت پیشنهادی

consecutively