blacklist

base info - اطلاعات اولیه

blacklist - لیست سیاه

noun - اسم

/ˈblæklɪst/

UK :

/ˈblæklɪst/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [blacklist] در گوگل
description - توضیح

  • برای قرار دادن یک شخص، کشور، محصول و غیره در لیست سیاه

  • a list of people countries, products etc that are disapproved of and should therefore be avoided or punished


    فهرستی از افراد، کشورها، محصولات و غیره که مورد تایید نیستند و بنابراین باید از آنها اجتناب کرد یا مجازات کرد

  • a list of people organizations, or countries that are disapproved of and that people avoid doing business with for example because they are dishonest


    فهرستی از افراد، سازمان‌ها یا کشورهایی که مورد تایید نیستند و افراد از تجارت با آن‌ها اجتناب می‌کنند، برای مثال به دلیل ناصادق بودن

  • a list of people countries, etc. who are considered by a particular authority or group to be unacceptable and who should be avoided and not trusted


    فهرستی از افراد، کشورها و غیره که توسط یک مقام یا گروه خاص غیرقابل قبول در نظر گرفته می شوند و باید از آنها دوری کرد و به آنها اعتماد نکرد.

  • to put someone's name on a blacklist


    قرار دادن نام کسی در لیست سیاه

  • to put someone’s name on a list of people who are considered not acceptable, which keeps the person from getting jobs, going certain places, or doing particular things


    قرار دادن نام شخصی در لیستی از افرادی که غیرقابل قبول تلقی می شوند، که باعث می شود فرد شغلی پیدا نکند، به مکان های خاصی برود یا کارهای خاصی انجام دهد.

  • a list of companies, organizations, or people that have a bad reputation or have done something illegal and that other organizations do not do business with because of this


    فهرستی از شرکت‌ها، سازمان‌ها یا افرادی که شهرت بدی دارند یا کاری غیرقانونی انجام داده‌اند و سازمان‌های دیگر به این دلیل با آنها تجارت نمی‌کنند.


  • تصمیم بگیرید که با یک سازمان یا شخص تجارت نخواهید کرد

  • When she tried to get a loan she found she had been blacklisted.


    وقتی سعی کرد وام بگیرد متوجه شد در لیست سیاه قرار گرفته است.

  • Members of the Communist party were blacklisted and had great difficulty finding work.


    اعضای حزب کمونیست در لیست سیاه قرار داشتند و در یافتن کار با مشکل زیادی مواجه بودند.

  • More than 200 people in the movie industry were blacklisted during the McCarthy era.


    در دوران مک کارتی بیش از 200 نفر در صنعت سینما در لیست سیاه قرار گرفتند.

example - مثال
  • a blacklist of countries where illegal copying of software is thought to be widespread


    لیست سیاه کشورهایی که تصور می شود کپی غیرقانونی نرم افزار در آنها گسترده است

  • They were blacklisted because of their extreme views.


    آنها به دلیل دیدگاه های افراطی خود در لیست سیاه قرار گرفتند.

  • The industry blacklisted him for exposing its corruption.


    صنعت او را به دلیل افشای فساد خود در لیست سیاه قرار داد.

  • The blacklist destroyed his career.


    لیست سیاه شغل او را نابود کرد.

  • The bank is now on a blacklist of businesses targeted for future investigation.


    این بانک اکنون در لیست سیاه مشاغلی است که برای تحقیقات آینده هدف قرار گرفته اند.

  • They found themselves blacklisted for credit after being declared bankrupt.


    آنها پس از اعلام ورشکستگی خود را در لیست سیاه برای اعتبار یافتند.

  • blacklisted companies


    شرکت های در لیست سیاه

synonyms - مترادف
  • boycott


    تحریم کردن

  • ban


    ممنوع کردن

  • bar


    بار

  • embargo


    تحریم

  • exclude


    حذف کردن

  • ostraciseUK


    ostraciseUK

  • ostracizeUS


    ostracizeUS


  • رد کردن

  • expel


    اخراج کردن

  • preclude


    مانع

  • repudiate


    وتو

  • veto


    اجتناب کردن


  • توپ سیاه

  • blackball


    دبار

  • debar


    اجازه ندادن

  • disallow


    منع کردن

  • proscribe


    سیاه


  • چشم پوشی


  • رای مخالف


  • تبعید کردن


  • قانون شکن

  • banish


    ممنوع کرده است

  • outlaw


    کم محلی کردن

  • prohibit


    نامطلوب در نظر بگیرید

  • snub


    لیست ضربه

  • consider undesirable


    تحریم قرار دهد


  • تحریم کنند

  • place an embargo on


    امتناع از استخدام

  • put an embargo on


    بسته



antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

do

لغت پیشنهادی

amateur

لغت پیشنهادی

alpaca