breadth
breadth - وسعت
noun - اسم
UK :
US :
فاصله از یک طرف چیزی تا طرف دیگر
کیفیت گنجاندن تعداد زیادی از افراد، چیزها یا ایده های مختلف
فاصله از یک طرف به طرف دیگر
حقیقت شامل موارد، ویژگی ها، موضوعات یا کیفیت های مختلف است
the distance from one side of an object to the opposite side esp. when it is shorter than the distance between the object’s other two sides
فاصله یک طرف یک جسم تا طرف مقابل، به عنوان مثال. زمانی که از فاصله بین دو طرف دیگر جسم کوتاهتر باشد
وسعت همچنین محدوده یا زمینه هایی از دانش یا توانایی است که شخص دارد
بنابراین به هنرجو اجازه می دهد تا برای وسعت تکنیک در سازهای زهی گواهینامه دریافت کند.
این گل شبیه زنبق است و ممکن است به عرض چهار اینچ برسد.
طول و عرض بزرگترین منطقه جنگلی چقدر است؟
روزی می خواهم طول و عرض آن را با قطار طی کنم.
تحقیقات او برای این کتاب او را در سراسر کشور برد.
این کتاب با بیشترین وسعت یا عمق نیست، اما مفید و خواندن آن آسان است.
همچنین نگرانی هایی در مورد گستردگی حوزه کاندیداها مطرح شده است.
What is so striking though is the breadth and depth of the Bund's response to the situation it faced.
با این حال، آنچه بسیار قابل توجه است، وسعت و عمق واکنش بوند به موقعیتی است که با آن مواجه شده است.
یک چیزی که من بلافاصله متوجه شدم وسعت آموزشی بود که به کارگران داده شد.
وسعت اقیانوس
در کل وسعت داستان، در همین حین، نازگول را به پرواز درآورید.
او عرض دریاچه را 500 متر تخمین زد.
او از وسعت خواندن او شگفت زده شد.
The curriculum needs breadth and balance.
برنامه درسی نیاز به وسعت و تعادل دارد.
a new political leader whose breadth of vision (= willingness to accept new ideas) can persuade others to change
یک رهبر سیاسی جدید که وسعت دید او (= تمایل به پذیرش ایده های جدید) می تواند دیگران را متقاعد به تغییر کند.
من به وسعت تجربه بیشتری نیاز دارم.
آنها دور و بر اروپا را با کنسرت سفر کرده اند.
طول و عرض زمین را پیمودند.
عرض استخر 15 فوت است.
طول این قایق 100 فوت و عرض آن 27 فوت است.
طول این جعبه دو برابر عرض آن است.
وسعت دانش او شگفت انگیز است.
او وسعت شگفت انگیزی از یادگیری را برای یک جوان نشان داد.
وسعت دانش او از تاریخ چشمگیر بود.
وسعت
دامنه
محدوده
رسیدن
compass
قطب نما
magnitude
اندازه
width
عرض
جارو کردن
مقیاس
amplitude
عمق
ambit
بعد، ابعاد، اندازه
محدود می کند
قلمرو
confines
درجه
realm
بزرگی
مدار
largeness
جامعیت
orbit
گستردگی
vastness
گستره
comprehensiveness
عظمت
extensiveness
پر بودن
gamut
پوشش
greatness
فراگیر بودن
fullness
طول
ابعاد
inclusiveness
حوزه
all-inclusiveness
span
dimensions
narrowness
باریکی
limitedness
محدودیت
سطحی بودن
shallowness