cocoon

base info - اطلاعات اولیه

cocoon - پیله

noun - اسم

/kəˈkuːn/

UK :

/kəˈkuːn/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cocoon] در گوگل
description - توضیح

  • پوشش ابریشمی که پروانه های جوان و سایر حشرات برای محافظت از خود در هنگام رشد می سازند


  • چیزی که به طور کامل در اطراف شما می پیچد، به خصوص برای محافظت از شما


  • مکان یا موقعیتی که در آن احساس راحتی و امنیت می کنید و از هر چیز ناخوشایندی در امان هستید


  • محافظت یا احاطه کامل از کسی یا چیزی، به خصوص به طوری که احساس امنیت کند

  • the covering made of soft smooth threads that surrounds and protects particular insects during the pupa stage as they develop into adult form


    پوششی ساخته شده از نخ های نرم و صاف که حشرات خاصی را در مرحله شفیره در حین تبدیل شدن به شکل بالغ احاطه کرده و از آنها محافظت می کند.


  • مکانی امن و آرام


  • برای محافظت از کسی یا چیزی از درد یا موقعیت ناخوشایند

  • the silky covering that encloses and protects caterpillars (= a type of insect) during a stage in their lives before they develop into adults


    پوشش ابریشمی که کاترپیلارها (= نوعی حشره) را در طول مرحله ای از زندگی آنها قبل از اینکه به بزرگسالی تبدیل شوند، محصور و محافظت می کند.

  • fig. A cocoon is also a safe quiet place


    شکل. پیله نیز مکانی امن و آرام است

  • I dangled for three days and three nights in a cocoon of ropes from the rafters in the attic.


    سه روز و سه شب در پیله‌ای از طناب از تیرهای اتاق زیر شیروانی آویزان شدم.

  • But it was clear to all that the then Massachusetts governor would have fit snugly into the capital cocoon.


    اما برای همه روشن بود که فرماندار وقت ماساچوست به خوبی در پیله پایتخت جا می‌گرفت.

  • The silken cocoons of these two other moths are tough roundish structures built inside leaves rolled together.


    پیله‌های ابریشمی این دو پروانه دیگر، ساختارهای گرد و سختی هستند که در داخل برگ‌هایی که به هم پیچیده شده‌اند، ساخته شده‌اند.

  • Some species attach the cocoons to stones underwater and others carry the cocoons with them until the young hatch.


    برخی از گونه‌ها پیله‌ها را به سنگ‌ها در زیر آب می‌چسبانند و برخی دیگر پیله‌ها را با خود حمل می‌کنند تا جوانی از تخم بیرون بیاید.

  • These children live outside the cocoon of the middle class.


    این کودکان خارج از پیله طبقه متوسط ​​زندگی می کنند.

  • the cocoon of our hotel room


    پیله اتاق هتل ما

  • Their many tiny cocoons now completely filled the moth cocoon.


    تعداد زیادی پیله کوچک آنها اکنون پیله پروانه را کاملا پر کرده است.

  • He had rolled through childhood in a warm cocoon of love provided by endless cousins, uncles, aunts and servants.


    او دوران کودکی را در پیله گرم عشقی که توسط عموزاده ها، عموها، خاله ها و خدمتکاران بی پایان فراهم شده بود، طی کرده بود.

  • Annie felt her hand enclosed in a warm cocoon of talcum powder and smooth baby skin.


    آنی احساس کرد که دستش در یک پیله گرم از پودر تالک و پوست صاف کودک محصور شده است.

example - مثال
  • the cocoon of a caring family


    پیله یک خانواده دلسوز


  • پیله گرم و ایمن دوران کودکی

  • As a student you're cocooned against/from the real world.


    به عنوان یک دانش آموز، شما در برابر/از دنیای واقعی پیله دارید.

synonyms - مترادف

  • مورد

  • casing


    پوشش

  • covering


    پوسته


  • غلاف


  • ژاکت

  • sheath


    بدنە ضد آب شناور


  • مسکن

  • husk


    کپسول

  • hull


    محفظه


  • armourUK

  • capsule


    armorUS

  • pod


    کت

  • encasement


    لایه

  • armourUK


    حباب

  • armorUS


    پوست


  • لفاف


  • کاغذ بسته بندی

  • bubble


    پاكت نامه

  • integument


    آستین

  • sheathing


    تکان دادن


  • ظرف

  • wrapper


    پریکارپ

  • wrapping


    کشتی

  • envelope


    پارس سگ

  • sleeve


  • shuck



  • pericarp



  • bark


  • rind


antonyms - متضاد

  • در معرض گذاشتن

  • uncover


    برملا کردن

  • unwrap


    باز کردن

  • integrate


    ادغام کردن

  • reintegrate


    ادغام مجدد

  • desegregate


    تفکیک کردن

  • mingle


    مخلوط شدن


  • پیوستن


  • عبارتند از


  • زن و شوهر

  • unite


    متحد کردن


  • ارتباط دادن


  • جمع آوری


  • گنجاندن


  • ضمیمه کردن


  • اتصال


  • ترکیب کردن

لغت پیشنهادی

io

لغت پیشنهادی

sequencing

لغت پیشنهادی

celebrity