hesitate

base info - اطلاعات اولیه

hesitate - تردید کنید

verb - فعل

/ˈhezɪteɪt/

UK :

/ˈhezɪteɪt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hesitate] در گوگل
description - توضیح

  • قبل از گفتن یا انجام کاری مکث کنید زیرا عصبی هستید یا مطمئن نیستید


  • قبل از انجام یا گفتن چیزی مکث کنید، اغلب به این دلیل که در مورد آن نامطمئن یا عصبی هستید

  • I continued my way around to the front and hesitated.


    راهم را به سمت جبهه ادامه دادم و تردید کردم.

  • When they reached the door she hesitated and threw him a pleading look.


    وقتی به در رسیدند مرد تردید کرد و نگاهی خواهش آمیز به او انداخت.

  • He lifted his hand hesitating, but withdrew it again and sat awhile, quite still.


    او با تردید دستش را بلند کرد، اما دوباره آن را پس گرفت و مدتی کاملاً بی حرکت نشست.

  • She hesitated for a moment before replying.


    قبل از پاسخ دادن لحظه ای درنگ کرد.

  • Had we hesitated much longer, we might not even have had the spot on the rooftop.


    اگر خیلی بیشتر تردید می‌کردیم، ممکن بود آن نقطه روی پشت بام را هم نداشتیم.

  • Paul started to speak but hesitated, searching for just the right words.


    پل شروع به صحبت کرد اما مردد شد و فقط کلمات مناسب را جستجو کرد.

  • Barry stood at the door hesitating. Should he walk straight in or knock?


    بری دم در ایستاد و تردید داشت. آیا باید مستقیم وارد شود یا در بزند؟

  • If anyone of you is troubled or needs help please don't hesitate to contact me or my wife.


    اگر کسی از شما مشکل دارد یا نیاز به کمک دارد لطفا با من یا همسرم تماس بگیرید.

  • Why would any nation hesitate to serve its own best interests by such sensible and humane redirection of its wealth?


    چرا هر ملتی در خدمت به منافع خود با چنین تغییر مسیر معقول و انسانی ثروت خود تردید دارد؟

example - مثال
  • She hesitated before replying.


    قبل از پاسخ دادن تردید کرد.

  • He seemed to hesitate a second.


    به نظر می رسید او یک ثانیه تردید کرد.

  • When she hesitated over her order the waiter gave her an impatient look.


    وقتی او در مورد سفارش خود تردید کرد، گارسون نگاهی بی حوصله به او انداخت.

  • I didn't hesitate for a moment about taking the job.


    یک لحظه هم در انتخاب این کار تردید نکردم.

  • She stood there hesitating over whether or not to tell him the truth.


    او آنجا ایستاده بود و تردید داشت که آیا حقیقت را به او بگوید یا نه.

  • ‘I'm not sure,’ she hesitated.


    او تردید کرد: مطمئن نیستم.

  • Please do not hesitate to contact me if you have any queries.


    لطفا در صورت داشتن هرگونه سوال با من تماس بگیرید.

  • If you'd like me to send you the book then please don't hesitate to ask.


    اگر دوست دارید کتاب را برایتان بفرستم، لطفا دریغ نکنید.

  • She never hesitated to speak her mind.


    او هرگز در بیان نظر خود تردید نکرد.

  • Something about his smile made her hesitate.


    چیزی در مورد لبخند او باعث تردید او شد.

  • I barely hesitated before saying yes.


    قبل از گفتن بله، به سختی تردید کردم.

  • I didn't hesitate about working with Craig.


    من در مورد کار با کریگ تردید نداشتم.

  • He was hesitating between the noodles and the salad.


    بین رشته و سالاد مردد بود.

  • She hesitated slightly before answering the detective's question.


    قبل از پاسخ دادن به سوال کارآگاه کمی تردید کرد.

  • Do you love me? she asked. He hesitated and then said, I'm not sure.


    دوستم داری؟ او پرسید. مردد شد و بعد گفت: مطمئن نیستم.

  • If you need anything don't hesitate to call me.


    اگر چیزی نیاز دارید، دریغ نکنید با من تماس بگیرید.

  • If you need anything don’t hesitate to call me.


    اگر به چیزی نیاز دارید، دریغ نکنید با من تماس بگیرید.

  • The bank manager is hesitant to approve the loan.


    مدیر بانک در تایید وام مردد است.

  • There was some hesitation about inviting him.


    در مورد دعوت از او تردید وجود داشت.

synonyms - مترادف
  • waver


    تزلزل

  • vacillate


    متزلزل شدن

  • dither


    پریشان

  • falter


    لنگیدن


  • تاخیر انداختن

  • stall


    غرفه

  • fluctuate


    نوسان می کند

  • teeter


    تندتر

  • haver


    هار

  • stagger


    تلو تلو خوردن


  • مکث

  • swither


    چرخیدن

  • wobble


    تکان دادن

  • oscillate


    سرکشی

  • halt


    جست و خیز کردن

  • scruple


    مبهم کردن

  • dawdle


    موقت انگلستان

  • equivocate


    temporizeUS

  • temporiseUK


    دلتنگ

  • temporizeUS


    درنگ

  • dally


    صبر کن

  • wabble


    پرچین

  • linger


    متناوب


  • به طرز عجیبی

  • hedge


    tergiversate

  • alternate


    دلتنگی

  • shillyshally


    دیلیدالی

  • tergiversate


    شناور

  • demur


  • dillydally


  • hover


antonyms - متضاد
  • expedite


    تسریع


  • پیشرفت

  • hasten


    عجله کن

  • hurry


    هجوم بردن


  • رو به جلو


  • مطبوعات


  • سرعت بخشیدن

  • accelerate


    تسهیل کردن

  • facilitate


    رسوب می کند

  • precipitate


    سریع کردن

  • quicken


    تقویت

  • boost


    به علاوه

  • further


    فشار دادن


  • سرعت


  • مسیر سریع


  • سریع

  • fast-track


    سرعت دادن


  • کار کوتاه از


  • سرعت عبور


  • کمک کند


  • کمک

  • aid


    تحریک

  • stimulate


    کامل


  • اصرار


  • ترویج


  • تمام کردن


  • مخفف کردن

  • abbreviate


    ارسال

  • dispatch


    سریع تمام شود


  • hurry up


لغت پیشنهادی

Afro

لغت پیشنهادی

stations

لغت پیشنهادی

all-inclusive