lied

base info - اطلاعات اولیه

lied - دروغ گفت

noun - اسم

/liːd/

UK :

/liːd/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [lied] در گوگل
description - توضیح
example - مثال

  • دراز کشیدن در رختخواب


  • دراز کشیدن در ساحل


  • به پهلو دراز بکشم

  • A cat lay in front of the fire.


    گربه ای جلوی آتش دراز کشیده بود.

  • He lies awake at night worrying.


    او شب ها بیدار دراز می کشد و نگران است.

  • A pen lay on the desk.


    خودکاری روی میز گذاشته بود.

  • There's an old pair of shoes of yours lying at/in the bottom of the wardrobe.


    یک جفت کفش قدیمی تان در پایین کمد لباس خوابیده است.

  • The river lies 30 km to the south.


    این رودخانه در 30 کیلومتری جنوب قرار دارد.

  • The team is lying third in the league.


    این تیم در رده سوم لیگ قرار دارد.

  • Here lies the body of Mary Taylor (= this is where Mary Taylor is buried).


    در اینجا جسد مری تیلور (= اینجا جایی است که مری تیلور دفن شده است) نهفته است.

  • There are several houses lying empty in the town.


    چندین خانه خالی در شهر وجود دارد.

  • The town lay in ruins.


    شهر ویران شده بود.

  • The ship lies off (= is positioned near) the coast of Spain.


    کشتی در نزدیکی سواحل اسپانیا قرار دارد.

  • The hardest part of the competition still lies ahead of us.


    سخت ترین بخش رقابت هنوز در پیش روی ماست.


  • مسئولیت این فاجعه باید در نهایت بر عهده دولت باشد.

  • Where does the blame lie?


    تقصیر کجاست؟

  • Thousands of people came to pay their respects as his body lay in state.


    هزاران نفر در حالی که جسد او در حالت خوابیده بود برای ادای احترام آمدند.

  • Are you lying to me?


    به من دروغ میگی؟

  • Don't trust her - she's lying.


    به او اعتماد نکنید - او دروغ می گوید.

  • I suspect he lies about his age.


    من فکر می کنم که او در مورد سن خود دروغ می گوید.

  • I told a lie when I said I liked her haircut.


    وقتی گفتم از مدل موی او خوشم می آید دروغ گفتم.

  • The mechanic was lying on his back underneath my car.


    مکانیک به پشت زیر ماشین من دراز کشیده بود.


  • دوست دارم جلوی آتش دراز بکشم و بخوانم.

  • The river lies 40 miles to the south of us.


    رودخانه در 40 مایلی جنوب ما قرار دارد.

  • You shouldn’t leave that check lying around (= not in its place).


    شما نباید آن چک را در اطراف (= نه در جای خود) بگذارید.

  • Both witnesses lied to the police about what happened.


    هر دو شاهد در مورد آنچه اتفاق افتاده به پلیس دروغ گفتند.

  • She lied her way past the guards.


    او به دروغ از مقابل نگهبانان گذشت.

  • Her report is full of lies and misinformation.


    گزارش او پر از دروغ و اطلاعات نادرست است.

synonyms - مترادف
  • fibbed


    الیاف دار

  • fabricated


    ساخته شده

  • prevaricated


    غیر متغیر

  • dissimulated


    تقلبی شده

  • deceived


    فریب خورده

  • deluded


    توهم زده

  • falsified


    جعل شده است

  • misled


    گمراه شده است

  • bluffed


    بلوف زد

  • exaggerated


    اغراق آمیز

  • misrepresented


    اشتباه ارائه شده است

  • conned


    مغلوب

  • dissembled


    متلاشی شد

  • equivocated


    مبهم شده

  • hoaxed


    کلاه بردار

  • hoodwinked


    اطلاعات غلط

  • misinformed


    شهادت دروغ

  • perjured


    تظاهر کرد

  • pretended


    فریب خورد

  • beguiled


    گمراه شده

  • duped


    اشتباه گفت

  • misguided


    اشتباه گفته

  • misspoke


    اشتباه بیان شده است

  • misspoken


    گلوله زده

  • misstated


    تحریف شده است

  • tricked


    قسم خورد

  • bulled


    قسم خورده

  • distorted


    لکه دار

  • forswore


  • forsworn


  • fudged


antonyms - متضاد
  • leveledUS


    سطح بندی شده آمریکا

  • levelledUK


    سطح بندی شده انگلستان

  • came clean


    تمیز آمد


  • اعتراف کردن، حقیقت را گفتن

  • laid it on the line


    آن را روی خط گذاشت

  • spoke the truth


    حقیقت را گفت

  • spoken the truth


  • told the truth


لغت پیشنهادی

korea

لغت پیشنهادی

quite

لغت پیشنهادی

kris