literate
literate - با سواد
adjective - صفت
UK :
US :
سواد
بی سوادی
بی سواد
باسواد
قادر به خواندن و نوشتن
well educated
خوب تحصیل کرده
داشتن دانش از یک موضوع خاص، یا نوع خاصی از دانش
باسواد هم به معنای داشتن تحصیلات خوب یا نشان دادن آن در نوشته هایتان است
باسواد همچنین به معنای داشتن مهارت یا دانش اولیه در یک موضوع است
در همین حال، کارخانههای صنعتی نوظهور به کارگرانی نیاز داشتند که حداقل باسواد و قادر به پیروی از دستورالعملها باشند.
Meanwhile the emerging industrial factories needed workers who were at least literate and able to follow directions.
در طول صد سال گذشته، مردم سالم تر، باسوادتر، و تحصیلات بهتر شده اند.
همچنین از مردم می خواهد که باسواد باشند و از نادیده گرفته شدن پیشنهادهایش برای کمک شکایت دارد.
به این ترتیب است که شکاف ظاهری بین فرهنگ های باسواد و بی سواد به سادگی از بین می رود.
It is in this way that the apparent divide between literate and non-literate cultures simply disappears.
دولتهای جهان سوم جادههایی میسازند که به کشاورزان کمک میکند تا محصولات خود را به بازار عرضه کنند و مدارسی که نیروی کار باسواد و باسواد ایجاد میکنند.
Third World governments build roads which help farmers to market their produce and schools which create a literate and numerate workforce.
هر دانش آموزی باید تا زمانی که مدرسه ابتدایی را ترک می کند، سواد داشته باشد.
در هر صورت، آنها نیازی به ظلم به تازه واردان باسواد ندارند.
بنابراین مدیریت در صلاحیت هر فرد باسوادی است.
هزینه کاغذ زیاد است، اما از دست دادن خوانندگان باسواد بسیار بیشتر است.
با اینکه نزدیک به بیست ساله بود، به سختی سواد داشت.
داشتن سواد علمی/مالی
کارمندان امروز بیش از هر زمان دیگری سواد دیجیتالی و ارتباط دارند.
فقط افراد با سواد بالا قادر به بحث در مورد این موضوعات هستند.
آنها اولین نسل با سواد کامل کشور هستند.
Only 25% of the country's population is literate.
تنها 25 درصد از جمعیت این کشور باسواد هستند.
دادگاه شنیده بود که متهم سواد نداشت، تحصیلات کمی داشت و بیکار بود.
برخی از افراد از نظر مالی سواد بالایی دارند و در حال حاضر سبد سرمایه گذاری خود را دارند.
نوجوانانی که به صورت آنلاین گپ می زنند سواد رسانه ای دارند، اما عاقل رسانه ای نیستند.
مرد به سختی سواد داشت و مدت زیادی طول کشید تا نامش را بنویسد.
او ستونی باسواد و رنگارنگ نوشت و نمایشنامه ها را مرور کرد.
آنها می خواستند مطمئن شوند که فرزندشان سواد کامپیوتری دارد.
a literate workforce
یک نیروی کار باسواد
barely/highly literate
به سختی/بسیار سواد
اولویت اصلی باید حصول اطمینان از سواد، شمرده شدن و آماده بودن جوانان برای کار باشد.
داوطلبان این انتصاب باید مسلط به کامپیوتر باشند.
financially/technically/technologically literate
دارای سواد مالی/فنی/فناوری
educated
تحصیل کرده
learned
یاد گرفت
lettered
نامه دار
scholarly
علمی
erudite
دانشمند
knowledgeable
آگاه
cultivated
کشت شده است
cultured
با فرهنگ
schooled
خوب خوانده شده
well-read
مطلع
informed
پر فکر
باهوش
intelligent
پیچیده
خوب تحصیل کرده
well educated
به خوبی آگاه است
well-informed
دستور داده است
instructed
ادبی
مدرسه ای
scholastic
خوب بخوان
well-educated
به طور گسترده خوانده می شود
کتاب پرست
روشن شده
well informed
اهل مطالعه
bookish
متمدن ایالات متحده
ابروی بلند
enlightened
civilisedUK
studious
متبحر
civilizedUS
highbrow
civilisedUK
versed
ignorant
نادان
benighted
شب زده
تاریک
illiterate
بی سواد
uneducated
ناآموخته
unlearned
غیر علمی
unlettered
بی تجربه
unscholarly
احمق
inexperienced
غیر پیچیده
درس نخوانده
unsophisticated
آموزش ندیده
unschooled
خوانده نشده
untaught
نامحسوس
unread
اطلاعات غلط
insensible
ناخواسته
misinformed
بی عقل
unwitting
دیر فهم
witless
غیر عقلانی
obtuse
بی اطلاع
unintellectual
بی تربیت
uninformed
ناروشن
untutored
بی گناه
unenlightened
آدم ساده
بی فرهنگ
naive
احمقانه
uncultured
بی فکر
moronic
مبهم
mindless
فاقد تعلیم
imbecilic
untrained
nescient
