strand
strand - رشته
noun - اسم
UK :
US :
یک تکه نخ نازک، سیم، مو و غیره
یکی از بخش های داستان، ایده، طرح و غیره
خیابانی معروف در مرکز لندن که هتل ساوی و بسیاری از تئاترها در آن قرار دارند
نخ نازکی از چیزی، اغلب یکی از چند مورد، که به دور یکدیگر می پیچند تا یک ریسمان یا طناب درست کنند.
بخشی که با قسمت های دیگر ترکیب می شود و یک داستان، موضوع یا موقعیت کامل را تشکیل می دهد
آ ساحل
یک ساحل
a fiber or group of fibers twisted together that form one part of a length of rope cord, thread, etc., or a single string hair or line of objects
الیاف یا گروهی از الیاف به هم تابیده شده که یک قسمت از طول طناب، بند ناف، نخ و غیره یا یک رشته، مو یا خطی از اجسام را تشکیل میدهند.
یک رشته ابریشم
اما اگر آنها به دنبال رشته های امید هستند، باید به Hostetler نگاه کنند.
Claude has suggested that there is an exponential relationship between the number of tight junctional strands and transepithelial resistance.
کلود پیشنهاد کرده است که یک رابطه نمایی بین تعداد رشته های پیوندی محکم و مقاومت ترانس اپیتلیال وجود دارد.
نگهدارنده پشم یا کتان آماده شده است که نخ ریسی رشته ها را از آن بیرون می کشد.
I stared for a long time without touching anything wondering why any of it warranted a protective strand of hair.
برای مدت طولانی، بدون اینکه چیزی را لمس کنم، خیره شدم، در این فکر بودم که چرا هر کدام از آن ها یک تار موی محافظ را تضمین می کند.
For both complexes the additional blockages all occur at or one nucleotide prior to isolated G residues on the template strand.
برای هر دو کمپلکس، انسدادهای اضافی همگی در یا یک نوکلئوتید قبل از باقیماندههای G جدا شده روی رشته الگو رخ میدهند.
افلاطون در پایان تمام رشته های استدلال را با هم ترسیم می کند.
We examined the broken ends of the rattan stay and found black spots of mould growing inside the strands.
ما انتهای شکسته بقایای حصیری را بررسی کردیم و لکه های سیاه کپک در حال رشد در داخل رشته ها را پیدا کردیم.
او یک رشته پشم گشاد را در ژاکتش کشید.
چند تار موی تیره
او یک رشته مروارید را دور گردنش می انداخت.
ما هر رشته عقاید سیاسی را شنیدیم.
نویسنده در فصل آخر رشته های مختلف طرح را با هم ترسیم می کند.
یک تار مو از صورتم کشید.
یک تار موی سرگردان را از چشمانش بیرون زد.
یک تار موی بلند تیره را پشت گوشش جمع کرد.
او چهار رشته رنگی را با هم به شکل یک روبان بافته است.
یک تار موی شل
رشته های نازک سیم مسی را می توان به راحتی خم کرد.
سه محور اصلی در این سیاست وجود دارد.
در تفکر فمینیستی گرایش های مختلفی وجود دارد.
یک تار موی شل را پشت گوشش جمع کرد.
یک رشته نخ دندان
رشته های مختلف زیادی در طرح وجود دارد که پیگیری آن سخت است.
او در تلاش است تا رشته های ناهمگون حزب را به هم نزدیک کند.
بادها از رشته کم دریا می وزد.
زنگ هشدار زمانی به صدا درآمد که مردم محلی که روی رشته راه می رفتند سقف تراکتور را در موج سواری مشاهده کردند.
ما روز را به استراحت در Portstewart Strand گذراندیم.
یک تار مو
سه رشته مهره دور گردنش می انداخت.
شکل. بسیاری از رشته های (= انواع) صلح طلبی وجود دارد.
filament
رشته
thread
نخ
fibreUK
fibreUK
سیم
طناب
فیبر آمریکا
fiberUS
لایه بندی
ply
فیبریل
fibril
طول
پیچ - پیچیدن
twist
قطعه
خط
cord
ریسمان
کابل
twine
برس
yarn
مو
نوار
bristle
اصلی
توری
توده
staple
رگ
lace
سس
پنبه
vein
بافت
lacing
پیچک
wisp
پیچ و تاب
tendril
woof
warp
hunk
تکه تکه
