strand

base info - اطلاعات اولیه

strand - رشته

noun - اسم

/strænd/

UK :

/strænd/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [strand] در گوگل
description - توضیح

  • یک تکه نخ نازک، سیم، مو و غیره


  • یکی از بخش های داستان، ایده، طرح و غیره

  • a famous street in central London where the Savoy Hotel and many theatres are


    خیابانی معروف در مرکز لندن که هتل ساوی و بسیاری از تئاترها در آن قرار دارند


  • نخ نازکی از چیزی، اغلب یکی از چند مورد، که به دور یکدیگر می پیچند تا یک ریسمان یا طناب درست کنند.


  • بخشی که با قسمت های دیگر ترکیب می شود و یک داستان، موضوع یا موقعیت کامل را تشکیل می دهد


  • آ ساحل


  • یک ساحل

  • a fiber or group of fibers twisted together that form one part of a length of rope cord, thread, etc., or a single string hair or line of objects


    الیاف یا گروهی از الیاف به هم تابیده شده که یک قسمت از طول طناب، بند ناف، نخ و غیره یا یک رشته، مو یا خطی از اجسام را تشکیل می‌دهند.

  • a strand of silk


    یک رشته ابریشم

  • But if they are looking for strands of hope they should look to Hostetler.


    اما اگر آنها به دنبال رشته های امید هستند، باید به Hostetler نگاه کنند.

  • Claude has suggested that there is an exponential relationship between the number of tight junctional strands and transepithelial resistance.


    کلود پیشنهاد کرده است که یک رابطه نمایی بین تعداد رشته های پیوندی محکم و مقاومت ترانس اپیتلیال وجود دارد.

  • It is the holder of prepared fleece or flax from which the spinner draws out strands.


    نگهدارنده پشم یا کتان آماده شده است که نخ ریسی رشته ها را از آن بیرون می کشد.

  • I stared for a long time without touching anything wondering why any of it warranted a protective strand of hair.


    برای مدت طولانی، بدون اینکه چیزی را لمس کنم، خیره شدم، در این فکر بودم که چرا هر کدام از آن ها یک تار موی محافظ را تضمین می کند.

  • For both complexes the additional blockages all occur at or one nucleotide prior to isolated G residues on the template strand.


    برای هر دو کمپلکس، انسدادهای اضافی همگی در یا یک نوکلئوتید قبل از باقیمانده‌های G جدا شده روی رشته الگو رخ می‌دهند.

  • Plato draws all the strands of the argument together at the end.


    افلاطون در پایان تمام رشته های استدلال را با هم ترسیم می کند.

  • We examined the broken ends of the rattan stay and found black spots of mould growing inside the strands.


    ما انتهای شکسته بقایای حصیری را بررسی کردیم و لکه های سیاه کپک در حال رشد در داخل رشته ها را پیدا کردیم.

example - مثال
  • He pulled at a loose strand of wool in his sweater.


    او یک رشته پشم گشاد را در ژاکتش کشید.

  • a few strands of dark hair


    چند تار موی تیره

  • She wore a single strand of pearls around her neck.


    او یک رشته مروارید را دور گردنش می انداخت.

  • We heard every strand of political opinion.


    ما هر رشته عقاید سیاسی را شنیدیم.

  • The author draws the different strands of the plot together in the final chapter.


    نویسنده در فصل آخر رشته های مختلف طرح را با هم ترسیم می کند.

  • He brushed a strand of hair from my face.


    یک تار مو از صورتم کشید.

  • She pushed a stray strand of hair out of her eyes.


    یک تار موی سرگردان را از چشمانش بیرون زد.

  • She tucked a strand of long dark hair behind her ear.


    یک تار موی بلند تیره را پشت گوشش جمع کرد.

  • She wove the four coloured strands together into a ribbon.


    او چهار رشته رنگی را با هم به شکل یک روبان بافته است.

  • a loose strand of hair


    یک تار موی شل

  • Thin strands of copper wire can be bent easily.


    رشته های نازک سیم مسی را می توان به راحتی خم کرد.

  • There are three main strands to the policy.


    سه محور اصلی در این سیاست وجود دارد.

  • There are various strands in feminist thinking.


    در تفکر فمینیستی گرایش های مختلفی وجود دارد.

  • She tucked a loose strand of hair behind her ears.


    یک تار موی شل را پشت گوشش جمع کرد.

  • a strand of dental floss


    یک رشته نخ دندان

  • There are so many different strands to the plot that it's hard to follow.


    رشته های مختلف زیادی در طرح وجود دارد که پیگیری آن سخت است.

  • He is trying to bring the disparate strands of the party together.


    او در تلاش است تا رشته های ناهمگون حزب را به هم نزدیک کند.

  • The winds are blowing from the low sea strand.


    بادها از رشته کم دریا می وزد.

  • The alarm was raised when locals walking on the strand spotted the roof of the tractor in the surf.


    زنگ هشدار زمانی به صدا درآمد که مردم محلی که روی رشته راه می رفتند سقف تراکتور را در موج سواری مشاهده کردند.

  • We spent the day relaxing on Portstewart Strand.


    ما روز را به استراحت در Portstewart Strand گذراندیم.

  • a strand of hair


    یک تار مو

  • She wore three strands of beads around her neck.


    سه رشته مهره دور گردنش می انداخت.

  • fig. There are many strands (= types) of pacifism.


    شکل. بسیاری از رشته های (= انواع) صلح طلبی وجود دارد.

synonyms - مترادف
  • filament


    رشته

  • thread


    نخ


  • fibreUK

  • fibreUK


    سیم


  • طناب


  • فیبر آمریکا

  • fiberUS


    لایه بندی

  • ply


    فیبریل

  • fibril


    طول


  • پیچ - پیچیدن

  • twist


    قطعه


  • خط

  • cord


    ریسمان


  • کابل

  • twine


    برس

  • yarn


    مو


  • نوار

  • bristle


    اصلی


  • توری


  • توده

  • staple


    رگ

  • lace


    سس


  • پنبه

  • vein


    بافت

  • lacing


    پیچک

  • wisp


    پیچ و تاب



  • tendril


  • woof


  • warp


antonyms - متضاد
  • hunk


    تکه تکه

لغت پیشنهادی

accession

لغت پیشنهادی

ballooning

لغت پیشنهادی

transcends