awaken
awaken - بیدار کردن
verb - فعل
UK :
US :
بیدار کردن یا بیدار کردن کسی
if something awakens an emotion interest memory etc it makes you suddenly begin to feel that emotion etc
اگر چیزی احساس، علاقه، خاطره و غیره را بیدار کند، باعث می شود که شما ناگهان شروع به احساس آن احساس کنید.
برای توقف خواب یا وادار کردن کسی به خوابیدن
خوابیدن را متوقف کند یا باعث شود کسی بخوابد
شکل. اگر علاقه بیدار شود، فعال تر می شود
ما فکر می کنیم عناصر خاصی در ورزش وجود دارد که آن را به وسیله ای برای بیداری معنوی تبدیل می کند.
این نمایشگاه برای بیدار کردن درک عمیق تر از فرهنگ مکزیک طراحی شده است.
این یک کابوس بود که هر لحظه از آن بیدار می شد.
با تلفن از خواب بیدار شد.
سپس او را به آرامی بیدار کنید و صورت حساب را به او ارائه دهید.
Site visits can awaken motivation and pupils learn by direct experiences which are not dependent on reading ability.
بازدید از سایت می تواند انگیزه را بیدار کند و دانش آموزان با تجربیات مستقیمی که به توانایی خواندن وابسته نیستند، یاد می گیرند.
علاوه بر این، او نمی خواست دوباره خشم آن کشیش آشفته را بیدار کند.
وایتهد، ژئوفیزیکدان، اولین کسی بود که برای بیداری برنامه ریزی شد، سپس کامینسکی و سپس هانتر.
As literacy proprietors awaken to the failure of their dreams and the aridity of their ideals, they join in coalitions.
هنگامی که صاحبان سواد از شکست رویاهای خود و خشکی آرمان های خود بیدار می شوند، به ائتلاف ها می پیوندند.
If you make a habit of reviewing your fading dreams upon awakening, you can memorize quite a collection of nonsense.
اگر عادت کنید رویاهای محو شده خود را پس از بیدار شدن مرور کنید، می توانید مجموعه ای از مزخرفات را به خاطر بسپارید.
با صدای آواز پرندگان از خواب بیدار شد.
بیدار شدیم و دیدیم که بقیه رفته اند.
سحر با صدای گریه از خواب بیدار شد.
رویا خاطرات وحشتناکی را بیدار کرد.
شما معمولا ساعت چند بیدار می شوید؟
بچه ها بیدارم کردند.
با تلفن از خواب بیدار شدم.
او با یک روز آفتاب درخشان از خواب بیدار شد.
شاهزاده زیبای خفته را با یک بوسه بیدار کرد.
نصف شب بیدار بودم و نگران بودم.
آیا نوزاد هنوز بیدار است؟
تازه داشت از خواب بیدار می شد.
با صدای حفاری بی ادبانه از خواب بیدار شد.
تصاویر مختلف می توانند احساسات جدیدی را در ما بیدار کنند.
در این مرحله، کنجکاوی او به خوبی و واقعاً بیدار شد.
با صدای شلیک گلوله از خواب بیدار شدند.
سحر از خواب بیدار شدم و او را در کنارم دیدم.
خانواده با صدایی از خواب بیدار شدند.
مجموعه تلویزیونی او علاقه مردمی را به معماری آمریکایی برانگیخت.
از خواب بیدار
rouse
برانگیختن
waken
بیدار شدن
arouse
بیدار
awake
هم بزنید
برخیز
بیدار شو
ضربه زدن
برخیز و بدرخش
معلوم شود
رول کردن
انباشته کردن
آمدن به
بهترین خود را
bestir oneself
یک پا را نشان دهد
دور بیا
نشانه های زندگی نشان دهد
بازگشت به سرزمین زندگان
بوجود امدن
بالا آمدن
از رختخواب بلند شو
بیا اینطرفها
احیای
revive
آوردن به
رفتن
get going
بهترین
bestir
به اطراف بیاورند
زنده شدن
خود را بیدار کند
rouse oneself
قیام
uprise