established

base info - اطلاعات اولیه

established - ایجاد

adjective - صفت

/ɪˈstæblɪʃt/

UK :

/ɪˈstæblɪʃt/

US :

family - خانواده
establishment
استقرار
establish
تاسيس كردن
google image
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [established] در گوگل
description - توضیح

  • در حال حاضر برای مدت طولانی در حال استفاده یا موجود است


  • شناخته شده است که یک کار خاص را به خوبی انجام می دهد، زیرا شما آن را برای مدت طولانی انجام داده اید

  • accepted or respected because of having existed for a long period of time


    به دلیل وجود طولانی مدت، پذیرفته شده یا مورد احترام است

  • used for describing someone who is known for doing a job well because they have been doing it for a long time


    برای توصیف کسی که به انجام خوب کار معروف است، استفاده می شود، زیرا برای مدت طولانی آن را انجام می دهد.


  • برای شروع رشد موفقیت آمیز در جایی


  • برای توصیف کلیسا یا مذهبی که مذهب رسمی یک کشور است استفاده می شود

  • generally accepted or familiar esp. because of having a long history


    به طور کلی پذیرفته شده یا آشنا، به ویژه به دلیل داشتن سابقه طولانی

  • His cousin John Falconar was already an established Cheapside merchant.


    پسر عموی او جان فالکونار قبلاً یک تاجر معتبر ارزان‌ساید بود.

  • Now we are a fully established class with 26 members on our books with Bridget Ewing at the helm.


    اکنون ما یک کلاس کاملاً مستقر با 26 عضو هستیم و بریجت یوینگ در راس آن قرار دارد.

  • The local government reforms following 1888 established new authorities with a franchise almost identical with the municipal boroughs.


    اصلاحات دولت محلی پس از سال 1888 مقامات جدیدی را با امتیازی تقریباً مشابه با مناطق شهری ایجاد کرد.

  • Pasture, especially natural or long established pasture, acts like a biological sponge, holding large amounts of nitrate.


    مراتع، به ویژه مراتع طبیعی یا طولانی مدت، مانند یک اسفنج بیولوژیکی عمل می کند و مقادیر زیادی نیترات را در خود جای می دهد.

  • Although young bands can find the established people in Music Week they are probably a waste of time.


    اگرچه گروه‌های جوان می‌توانند افراد شناخته شده را در هفته موسیقی بیابند، اما احتمالاً وقت تلف می‌کنند.

  • By formalising their relationship the companies hope to provide an established platform which implements the core technology behind the Intelligent Network.


    این شرکت ها امیدوارند با رسمی کردن روابط خود، پلتفرمی ایجاد کنند که فناوری اصلی پشت شبکه هوشمند را پیاده سازی کند.

  • They do not fit in readily with any contemporary ideology or with the manifesto of any established political party.


    آنها به آسانی با هیچ ایدئولوژی معاصر یا مانیفست هیچ حزب سیاسی تثبیت شده سازگار نیستند.

  • an established scientist


    یک دانشمند با سابقه

example - مثال
  • They are an established company with a good reputation.


    آنها یک شرکت معتبر با شهرت خوب هستند.

  • This unit is now an established part of the course.


    این واحد در حال حاضر بخشی ثابت از دوره است.

  • an established actor


    یک بازیگر شناخته شده

  • There are established procedures for dealing with emergencies.


    رویه های مشخصی برای برخورد با شرایط اضطراری وجود دارد.

  • an established firm/brand


    یک شرکت/نام تجاری تاسیس شده

  • an established artist/star


    یک هنرمند/ستاره تثبیت شده

  • The band doesn't make much money - it's just getting established.


    گروه پول زیادی به دست نمی آورد - تازه در حال تاسیس شدن است.

  • As the plants get established, they will need frequent watering.


    با استقرار گیاهان، به آبیاری مکرر نیاز خواهند داشت.

  • The Methodists broke away from the established Church.


    متدیست ها از کلیسای مستقر جدا شدند.

  • an established procedure


    یک رویه تعیین شده

synonyms - مترادف

  • سنتی

  • accepted


    پذیرفته شده

  • orthodox


    ارتدکس


  • رسمی

  • settled


    مستقر شده

  • dyed-in-the-wool


    رنگ شده در پشم

  • inveterate


    ناپیدا


  • معمولی

  • customary


    مرسوم

  • time-honored


    زمانه


  • مشترک


  • طبیعی

  • set


    تنظیم

  • entrenched


    ریشه دار شده است

  • fixed


    درست شد


  • عمومی

  • habitual


    غالب

  • prevailing


    عادت کرده

  • accustomed


    به خوبی تثبیت شده است

  • well-established


    تایید شده

  • confirmed


    آشنا


  • متعصب

  • wonted


    محبوب


  • انتظار می رود

  • expected


    روال


  • کلاسیک

  • classical


    منظم


  • جهانی


  • تصدیق کرد

  • acknowledged


    طولانی مدت است

  • long-established


antonyms - متضاد
  • unfamiliar


    نا آشنا


  • ناشناخته


  • غیر معمول

  • unrecognisedUK


    ناشناخته انگلستان

  • unrecognizedUS


    ناشناس ایالات متحده

  • untried


    امتحان نشده


  • ناهمسان

  • obscure


    مبهم

  • exotic


    خارجی


  • خارق العاده


  • ناشنیده

  • unheard of


    ناشناس

  • unidentified


    عجیب و غریب

  • bizarre


    کمی شناخته شده است

  • fantastic


    عجیب

  • little known


    کشف نشده

  • peculiar


    بیگانه


  • غیر عادی

  • uncommon


    کنجکاو

  • undiscovered


    اسرار امیز

  • alien


    غیرعادی

  • anomalous


    غیر منتظره


  • غیر قابل درک

  • mysterious


    نامشخص

  • outlandish


  • unaccustomed


  • uncharted


  • unexpected


  • unexplored


  • unapprehended


  • unascertained


لغت پیشنهادی

rigidity

لغت پیشنهادی

sites

لغت پیشنهادی

Biro