established
established - ایجاد
adjective - صفت
UK :
US :
در حال حاضر برای مدت طولانی در حال استفاده یا موجود است
شناخته شده است که یک کار خاص را به خوبی انجام می دهد، زیرا شما آن را برای مدت طولانی انجام داده اید
به دلیل وجود طولانی مدت، پذیرفته شده یا مورد احترام است
used for describing someone who is known for doing a job well because they have been doing it for a long time
برای توصیف کسی که به انجام خوب کار معروف است، استفاده می شود، زیرا برای مدت طولانی آن را انجام می دهد.
برای شروع رشد موفقیت آمیز در جایی
برای توصیف کلیسا یا مذهبی که مذهب رسمی یک کشور است استفاده می شود
به طور کلی پذیرفته شده یا آشنا، به ویژه به دلیل داشتن سابقه طولانی
پسر عموی او جان فالکونار قبلاً یک تاجر معتبر ارزانساید بود.
اکنون ما یک کلاس کاملاً مستقر با 26 عضو هستیم و بریجت یوینگ در راس آن قرار دارد.
The local government reforms following 1888 established new authorities with a franchise almost identical with the municipal boroughs.
اصلاحات دولت محلی پس از سال 1888 مقامات جدیدی را با امتیازی تقریباً مشابه با مناطق شهری ایجاد کرد.
Pasture, especially natural or long established pasture, acts like a biological sponge, holding large amounts of nitrate.
مراتع، به ویژه مراتع طبیعی یا طولانی مدت، مانند یک اسفنج بیولوژیکی عمل می کند و مقادیر زیادی نیترات را در خود جای می دهد.
Although young bands can find the established people in Music Week they are probably a waste of time.
اگرچه گروههای جوان میتوانند افراد شناخته شده را در هفته موسیقی بیابند، اما احتمالاً وقت تلف میکنند.
By formalising their relationship the companies hope to provide an established platform which implements the core technology behind the Intelligent Network.
این شرکت ها امیدوارند با رسمی کردن روابط خود، پلتفرمی ایجاد کنند که فناوری اصلی پشت شبکه هوشمند را پیاده سازی کند.
They do not fit in readily with any contemporary ideology or with the manifesto of any established political party.
آنها به آسانی با هیچ ایدئولوژی معاصر یا مانیفست هیچ حزب سیاسی تثبیت شده سازگار نیستند.
an established scientist
یک دانشمند با سابقه
آنها یک شرکت معتبر با شهرت خوب هستند.
این واحد در حال حاضر بخشی ثابت از دوره است.
an established actor
یک بازیگر شناخته شده
رویه های مشخصی برای برخورد با شرایط اضطراری وجود دارد.
an established firm/brand
یک شرکت/نام تجاری تاسیس شده
an established artist/star
یک هنرمند/ستاره تثبیت شده
گروه پول زیادی به دست نمی آورد - تازه در حال تاسیس شدن است.
با استقرار گیاهان، به آبیاری مکرر نیاز خواهند داشت.
متدیست ها از کلیسای مستقر جدا شدند.
an established procedure
یک رویه تعیین شده
سنتی
accepted
پذیرفته شده
orthodox
ارتدکس
رسمی
settled
مستقر شده
dyed-in-the-wool
رنگ شده در پشم
inveterate
ناپیدا
معمولی
customary
مرسوم
time-honored
زمانه
مشترک
طبیعی
تنظیم
entrenched
ریشه دار شده است
fixed
درست شد
عمومی
habitual
غالب
prevailing
عادت کرده
accustomed
به خوبی تثبیت شده است
well-established
تایید شده
confirmed
آشنا
متعصب
wonted
محبوب
انتظار می رود
expected
روال
کلاسیک
classical
منظم
جهانی
تصدیق کرد
acknowledged
طولانی مدت است
long-established
unfamiliar
نا آشنا
ناشناخته
غیر معمول
unrecognisedUK
ناشناخته انگلستان
unrecognizedUS
ناشناس ایالات متحده
untried
امتحان نشده
ناهمسان
obscure
مبهم
exotic
خارجی
خارق العاده
ناشنیده
unheard of
ناشناس
unidentified
عجیب و غریب
bizarre
کمی شناخته شده است
fantastic
عجیب
little known
کشف نشده
peculiar
بیگانه
غیر عادی
uncommon
کنجکاو
undiscovered
اسرار امیز
alien
غیرعادی
anomalous
غیر منتظره
غیر قابل درک
mysterious
نامشخص
outlandish
unaccustomed
uncharted
unexpected
unexplored
unapprehended
unascertained
