week

base info - اطلاعات اولیه

week - هفته

noun - اسم

/wiːk/

UK :

/wiːk/

US :

family - خانواده
midweek
وسط هفته
weekly
هفتگی
google image
نتیجه جستجوی لغت [week] در گوگل
description - توضیح
  • a period of seven days and nights, usually measured in Britain from Monday to Sunday and in the US from Sunday to Saturday


    یک دوره هفت روز و شب که معمولاً در بریتانیا از دوشنبه تا یکشنبه و در ایالات متحده از یکشنبه تا شنبه اندازه‌گیری می‌شود

  • any period of seven days and nights


    هر دوره هفت روز و شب


  • بخشی از هفته که به سر کار می روید، معمولا از دوشنبه تا جمعه

  • a period of seven days, especially either from Monday to Sunday or from Sunday to Saturday


    یک دوره هفت روزه، به ویژه از دوشنبه تا یکشنبه یا از یکشنبه تا شنبه

  • the five days from Monday to Friday, the usual working period for many people


    پنج روز از دوشنبه تا جمعه، دوره کاری معمول برای بسیاری از مردم است

  • one week after the day mentioned


    یک هفته بعد از روز ذکر شده

  • one week before the day mentioned


    یک هفته قبل از روز ذکر شده


  • مقدار ساعات کار در طول یک هفته یا تعداد روزهایی که یک فرد در آن کار می کند


  • هر هفته در یک دوره زمانی

  • regularly or continuously for many weeks


    به طور منظم یا مداوم برای چندین هفته

  • a period of seven days, either from the beginning of Sunday to the end of Saturday or from the beginning of Monday to the end of Sunday


    یک دوره هفت روزه، یا از ابتدای یکشنبه تا پایان شنبه یا از ابتدای دوشنبه تا پایان یکشنبه

  • We will give all 16-19 year olds in work the equivalent of at least two days a week education or training.


    ما به همه افراد 16 تا 19 ساله در محل کار معادل حداقل دو روز در هفته آموزش یا آموزش خواهیم داد.

  • The class meets once a week.


    کلاس هفته ای یکبار تشکیل جلسه می دهد.


  • احتمالاً یک هفته طول می کشد تا تا این حد پیاده روی کنید.

  • Inspect stored fruit every week and throw out any that has started to go rotten.


    میوه های ذخیره شده را هر هفته بررسی کنید و میوه هایی را که شروع به فاسد شدن کرده اند دور بریزید.


  • در پایان هفته اول شما یک پایه محکم خواهید داشت که می توانید در هفته های آینده بر آن بنا کنید.

  • a 40-hour week


    یک هفته 40 ساعته

  • Just last week I met a couple with four children under 10, all living in a van.


    همین هفته گذشته، با زوجی آشنا شدم که چهار فرزند زیر 10 سال داشتند که همگی در یک ون زندگی می کردند.

  • I don't go out much during the week.


    در طول هفته زیاد بیرون نمی روم.

  • The measure was overwhelmingly passed by both Houses of Congress this week.


    این مصوبه این هفته با اکثریت قاطع هر دو مجلس کنگره تصویب شد.

  • And the Financial Ombudsman Service this week published a briefing note for firms handling endowment mortgage complaints.


    و سرویس بازرس مالی در این هفته یادداشت توجیهی برای شرکت هایی که به شکایات وام مسکن وقف رسیدگی می کنند منتشر کرد.

  • He was discharged three weeks after admission having recovered fully.


    او سه هفته پس از بستری شدن، با بهبودی کامل، مرخص شد.

example - مثال
  • last/this/next week


    گذشته/این/هفته آینده

  • They won by two goals the previous week.


    آنها هفته قبل با دو گل پیروز شدند.

  • He was returning to Ethiopia the following week.


    او هفته بعد به اتیوپی باز می گشت.

  • It rained all week.


    تمام هفته باران بارید.

  • I go dancing every week.


    من هر هفته میرم رقص

  • What day of the week is it?


    چه روزی از هفته است؟

  • She works three days a week.


    او سه روز در هفته کار می کند.

  • He comes to see us once a week.


    هفته ای یکبار به دیدن ما می آید.

  • How much do you earn per week?


    چقدر در هفته درآمد دارید؟

  • Water newly planted trees one or two times per week.


    درختان تازه کاشته شده را یک یا دو بار در هفته آبیاری کنید.

  • to have a bad/busy week


    داشتن یک هفته بد/مشغله

  • The rest of the week passed really quickly.


    بقیه هفته خیلی سریع گذشت.


  • هوای سرد در طول هفته ادامه داشت.

  • It will all be resolved by the end of the week.


    تا آخر هفته همه چی حل میشه

  • The course lasts five weeks.


    دوره پنج هفته طول می کشد.

  • a two-week vacation


    یک تعطیلات دو هفته ای

  • We spent a week in France last summer.


    تابستان گذشته یک هفته را در فرانسه گذراندیم.

  • I had to wait a week to get the results.


    برای گرفتن نتیجه باید یک هفته صبر می کردم.

  • The whole process took only six weeks to complete.


    کل فرآیند تنها شش هفته طول کشید.

  • The campaign is entering its last full week.


    این کمپین وارد آخرین هفته کامل خود می شود.

  • a week ago today (= seven days ago)


    یک هفته پیش امروز (= هفت روز پیش)

  • He returned several weeks later.


    چند هفته بعد برگشت.

  • The exams are now just a few short weeks away.


    اکنون تنها چند هفته به امتحانات باقی مانده است.

  • She'll be back in a week.


    یه هفته دیگه برمیگرده

  • The restaurant is due to open in a week's time.


    این رستوران قرار است تا یک هفته دیگر افتتاح شود.

  • It hasn't rained in weeks.


    هفته هاست که باران نباریده است.

  • He prepared a new plan in a matter of weeks.


    او در عرض چند هفته طرح جدیدی را آماده کرد.

  • More than 100 people have been killed in the protests in the past week.


    بیش از 100 نفر در اعتراضات هفته گذشته کشته شده اند.

  • It all depends on what happens in the next few weeks.


    همه چیز بستگی به این دارد که در چند هفته آینده چه اتفاقی می افتد.

  • The revelations have dominated the news in recent weeks.


    افشاگری ها در هفته های اخیر بر اخبار غالب بوده است.

  • Terrorists are promising new attacks in the coming weeks.


    تروریست ها وعده حملات جدید در هفته های آینده را می دهند.

synonyms - مترادف
  • hebdomad


    هبدوماد

  • sennight


    sennight

antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

reunions

لغت پیشنهادی

discerned

لغت پیشنهادی

cells