equally

base info - اطلاعات اولیه

equally - به همان اندازه

adverb - قید

/ˈiːkwəli/

UK :

/ˈiːkwəli/

US :

family - خانواده
equality
برابری
inequality
نابرابری
equal
برابر
equalizer
اکولایزر
unequal
نابرابر
equalize
برابر کردن
unequally
به طور نابرابر
google image
نتیجه جستجوی لغت [equally] در گوگل
description - توضیح

  • به همان درجه یا مقدار

  • in equal parts or amounts


    در قسمت ها یا مقادیر مساوی


  • هنگام معرفی یک ایده یا عبارت دوم که به اندازه ایده اول شما مهم است استفاده می شود


  • منصفانه و به همین صورت

  • in equal amounts


    در مقادیر مساوی


  • به همان درجه

  • used for adding an idea that is as important as what you have just said


    برای اضافه کردن ایده ای استفاده می شود که به اندازه آنچه شما گفتید مهم است

  • He treats all the customers equally.


    او با همه مشتریان یکسان رفتار می کند.

  • We'll divide the work equally.


    ما کار را به طور مساوی تقسیم می کنیم.

  • Now doing it outside the parameters of 90 minutes on a Saturday afternoon is equally and probably more important.


    اکنون انجام آن خارج از پارامترهای 90 دقیقه در بعدازظهر شنبه به همان اندازه و احتمالاً مهمتر است.

  • Of these sales and results are divided almost equally between industrial and consumer packaging divisions.


    از این میان، فروش و نتایج تقریباً به طور مساوی بین بخش‌های بسته‌بندی صنعتی و مصرف‌کننده تقسیم می‌شوند.


  • درآمد شما با هم جمع می شود و هر گونه مزایا به طور مساوی بین شما تقسیم می شود.

  • The military lessons were equally clear.


    درس های نظامی به همان اندازه روشن بود.

  • Club bosses and doormen are equally concerned about the situation.


    روسای باشگاه و دربان ها به همان اندازه نگران این وضعیت هستند.

  • The meat can then be baked, grilled, or sautéed with equally good results.


    سپس می توان گوشت را پخت، کبابی یا تفت داد و نتایجی به همان اندازه خوب داشت.

  • Both schools seem equally good.


    هر دو مدرسه به یک اندازه خوب به نظر می رسند.

  • Even when the correct word was given a high probability, there were many other words with an equally high probability.


    حتی زمانی که به کلمه صحیح احتمال زیاد داده می شد، بسیاری از کلمات دیگر با احتمال به همان اندازه وجود داشتند.

  • Danny has great skill as a football player and equally important the determination that you need to succeed.


    دنی مهارت بالایی به عنوان یک بازیکن فوتبال دارد، و به همان اندازه مهم، عزم راسخی دارد که برای موفقیت به آن نیاز دارید.

  • The candidates are equally qualified for the job.


    نامزدها به طور مساوی برای این شغل واجد شرایط هستند.

  • Antitrust laws should be made to apply equally to all.


    قوانین ضد انحصار باید برای همه به طور یکسان اعمال شود.

  • Yet homegrown gangs may prove equally troublesome.


    با این حال، باندهای داخلی ممکن است به همان اندازه دردسرساز شوند.

  • His new book Naked is equally witty but much sadder.


    کتاب جدید او، برهنه، به همان اندازه شوخ، اما بسیار غم انگیزتر است.

example - مثال
  • Diet and exercise are equally important.


    رژیم غذایی و ورزش به یک اندازه مهم هستند.

  • equally good/impressive/effective


    به همان اندازه خوب / چشمگیر / موثر

  • This job could be done equally well by a computer.


    این کار می تواند به همان اندازه توسط یک کامپیوتر به خوبی انجام شود.

  • Everyone should be treated equally.


    باید با همه یکسان رفتار شود.

  • The findings of the survey apply equally to adults and children.


    یافته های این نظرسنجی برای بزرگسالان و کودکان به طور یکسان اعمال می شود.

  • The birds are equally at home in a woodland or riverside environment.


    پرندگان به همان اندازه در یک محیط جنگلی یا کنار رودخانه در خانه هستند.

  • She may have arrived late or it is equally possible that she never went there at all.


    او ممکن است دیر رسیده باشد یا به همان اندازه ممکن است که اصلاً به آنجا نرفته باشد.

  • The money was divided equally among her four children.


    پول به طور مساوی بین چهار فرزندش تقسیم شد.

  • They share the housework equally.


    آنها کارهای خانه را به طور مساوی تقسیم می کنند.

  • I'm trying to do what is best but equally I've got to consider the cost.


    من سعی می کنم بهترین کار را انجام دهم، اما به همان اندازه باید هزینه را در نظر بگیرم.

  • In an ideal world would everyone get treated equally?


    در یک دنیای ایده آل، آیا با همه به یک اندازه رفتار می شود؟

  • The inheritance money was shared equally among the three sisters.


    پول ارث به طور مساوی بین سه خواهر تقسیم شد.

  • You looked equally nice in both dresses.


    در هر دو لباس به یک اندازه زیبا به نظر می رسید.

  • Not all businesses are legitimate. Equally not all customers are honest.


    همه مشاغل قانونی نیستند. به همین ترتیب، همه مشتریان صادق نیستند.

synonyms - مترادف
  • evenly


    به طور مساوی


  • به نصف


  • در دو

  • squarely


    مستقیما

  • symmetrically


    به صورت متقارن

  • fifty-fifty


    پنجاه پنجاه

  • 50-50


    50-50


  • نصف نصف

  • levelly


    به صورت سطحی

  • equivalently


    هم ارز

  • identically


    به طور یکسان

  • correspondingly


    متقابلا

  • commensurately


    به نسبت

  • alike


    یکسان

  • proportionately


    به طور متناسب

  • analogously


    به طور مشابه

  • equitably


    منصفانه


  • دقیقا

  • conformably


    مطابق با

  • commensurably


    قابل مقایسه

  • unvaryingly


    بدون تغییر


  • مترادف

  • synonymously


    روی یک کیل یکنواخت

  • on an even keel


    به صورت هندسی

  • geometrically


    همواره

  • consistently


    یکنواخت

  • uniformly


    به طور منظم


  • به طور متجانس

  • congruously


antonyms - متضاد
  • unfairly


    ناعادلانه

  • unjustly


    به ناحق

  • unequally


    به طور نابرابر

  • unevenly


    به طور غیریکنواخت

  • brutally


    به طرز وحشیانه ای

  • wrongly


    به اشتباه

  • cruelly


    بی رحمانه

  • unjustifiably


    غیر قابل توجیه

  • unlawfully


    به طور غیرقانونی

  • wrongfully


    غیر منطقی

  • unreasonably


    به صورت غیر قانونی

  • illegally


    به صورت کج

  • lopsidedly


    کثیف


  • تقریبا


  • به طور نامنظم

  • irregularly


لغت پیشنهادی

glacial

لغت پیشنهادی

claim

لغت پیشنهادی

testosterone