ample
ample - کافی
adjective - صفت
UK :
US :
بیش از اندازه کافی
بزرگ به گونه ای که جذاب یا دلپذیر باشد
اگر شکل بدن یا قسمتی از بدن کسی زیاد باشد، بزرگ است
به اندازه کافی، یا بیش از اندازه کافی، یا (به ویژه اندازه بدن) بزرگ
این اسناد شواهد زیادی دال بر گناهکاری آنها ارائه می دهد.
کار سخت، غذای فراوان و تعویض منظم لباس در مقرون به صرفه است.
آزادی زیادی برای انجام این کار وجود دارد.
هر فرهنگ لغت کوچکی بودجه کافی برای تکنیک تک کلمه ای فراهم می کند.
آنها از معاونتهای جادار با زمینهای وسیع کار میکردند و در بالاترین میزهای محلهشان مهمان خوشآمد میشدند.
They would operate from roomy vicarages with ample grounds and were welcome guests at the highest tables in their parishes.
با شواهد تاریخی فراوان، توسعهطلبان پاسخ دادند که دید ابزاری آزمایششده برای افزایش بودجههای تحقیقاتی است.
With ample historical evidence on their side the expansionists replied that visibility was a tested means of swelling research budgets.
به او فرصت کافی داده شد تا نظر خود را بیان کند.
شما فرصت کافی برای بیان نظرات خود در طول مناظره خواهید داشت.
بنابراین دلایل زیادی برای مطالعه شورشیان امروزی وجود دارد.
پس از تأمل فراوان، به این نتیجه رسیدم که علت اصلی مشکلات من خود مزرعه است.
اتاق غذاخوری اصلی هتل دارای فضای کافی برای صرف غذا و رقص است.
این برنامه تضمین می کند که آریزونا برای 20 سال آینده آب کافی داشته باشد.
شما زمان کافی برای تکمیل آزمون خواهید داشت.
ample opportunity/evidence/space/proof
فرصت/شواهد/فضا/برهان فراوان
زمان کافی برای رسیدن به فرودگاه وجود داشت.
پارکینگ رایگان فراوان در دسترس است.
an ample bosom
یک سینه وسیع
این لباسها متعلق به مردی بود که ضخامت بیشتری داشت.
شما فرصت کافی برای پرسیدن سوالات پس از گفتگو خواهید داشت.
شواهد زیادی وجود دارد که نشان میدهد وکیل دقیقاً میدانست چه کار میکند.
آنها هشدار زیادی در مورد تعطیلی کارخانه داشتند.
her ample bosom
سینه وسیع او
دور وسیع او (= شکم بزرگش) گواه روشنی بر علاقه او به غذا بود.
فرصت کافی برای همه در اینجا وجود خواهد داشت تا صحبت کنند.
این تحقیق با بودجه کافی تامین شد.
abundant
فراوان
لیبرال
plentiful
سخاوتمندانه
generous
عالی
ثروتمند
مجلل
lavish
بخشنده
bountiful
سخاوتمند
copious
گسترده
plenteous
بزرگ
profuse
قابل توجه
bounteous
بی شمار
قابل اندازه
بی حد و مرز
abounding
سپر
قرنیه
فلاش
خیلی ممنون
innumerable
تمام نشدنی
sizeable
بي نهايت
aplenty
boundless
bumper
cornucopian
countless
expansive
flush
galore
inexhaustible
infinite
scant
اندک
محدود
مقدار کمی
negligible
قابل اغماض
inadequate
ناکافی
insufficient
کمیاب
scarce
meagreUK
meagreUK
کثیف
measly
مبهم
حداقل
exiguous
غیر قابل ملاحظه
minimal
ناچیز
inconsiderable
برهنه
insignificant
غیر قابل تقدیر
bare
ناچیز ایالات متحده
inappreciable
کمترین
meagerUS
کم مصرف
minimum
خسیس
skimpy
اسکرمپ
stingy
کوتاه
scanty
نازک
scrimp
باریک
پراکنده
scrimpy
سبک
slim
کم اهمیت
sparse
غیر قابل توجه
فقیر
paltry
insubstantial