broach

base info - اطلاعات اولیه

broach - برس

verb - فعل

/brəʊtʃ/

UK :

/brəʊtʃ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [broach] در گوگل
description - توضیح

  • برای باز کردن یک بطری یا بشکه حاوی شراب، آبجو و غیره


  • برای شروع بحث در مورد چیزی دشوار


  • بطری یا بشکه را برای نوشیدن محتویات آن باز کنید

  • a brooch


    آ گل سینه

  • You could see De Gaulle fervently hoped it wouldn't be broached again.


    می‌توانستید ببینید که دوگل مشتاقانه امیدوار بود که دیگر مطرح نشود.

  • Recently Milosevic broached one possibility.


    اخیرا، میلوسویچ یک احتمال را مطرح کرد.

  • But we have not yet broached the explanation of these changes.


    اما هنوز توضیحی درباره این تغییرات ارائه نکرده ایم.

  • I think Susan is being bullied at school but every time I try to broach the matter with her she refuses to talk about it.


    فکر می‌کنم سوزان در مدرسه مورد آزار و اذیت قرار می‌گیرد، اما هر بار که سعی می‌کنم موضوع را با او در میان بگذارم، او از صحبت کردن در مورد آن امتناع می‌کند.

  • He decided not to broach the subject of divorce until his wife had recovered from her illness.


    او تصمیم گرفت تا زمانی که همسرش از بیماری شفا پیدا نکند، موضوع طلاق را مطرح نکند.

  • It was half a year he thought since she had last broached the subject of his bachelor status.


    او فکر کرد که از آخرین باری که او موضوع لیسانس بودن او را مطرح کرده بود، نیم سال گذشته بود.

  • But what was still troubling her was the fact that she had still not broached the subject of Janice.


    اما چیزی که هنوز او را آزار می داد این بود که هنوز موضوع جنیس را مطرح نکرده بود.

  • When two months later Father van Exem broached the subject the Archbishop was actually quite upset about the idea.


    وقتی دو ماه بعد، پدر ون اگزم این موضوع را مطرح کرد، اسقف اعظم در واقع از این ایده بسیار ناراحت شد.

  • Moreover Pound's anti-Semitism, later so notorious, certainly casts a sinister light on his readiness to broach these issues.


    علاوه بر این، یهود ستیزی پاوند، که بعدها بسیار بدنام شد، قطعاً نور شومی را بر آمادگی او برای طرح این مسائل می افکند.

example - مثال
  • She was dreading having to broach the subject of money to her father.


    او از اینکه مجبور شود موضوع پول را برای پدرش مطرح کند می ترسید.

  • The report fails to broach some important questions.


    در این گزارش برخی از سوالات مهم مطرح نشده است.

  • At some point we've got to discuss money but I don't know how to broach the subject with him.


    در یک مقطعی باید در مورد پول صحبت کنیم، اما من نمی دانم چگونه این موضوع را با او مطرح کنم.

  • Shall we broach another cask of wine?


    آیا یک ظرف شراب دیگر بریزیم؟

  • He hopes they will sponsor the poetry event but he hasn’t broached the subject with them yet.


    او امیدوار است که آنها از این رویداد شعر حمایت کنند، اما هنوز موضوع را با آنها مطرح نکرده است.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد

  • بستن


  • انکار

  • dissuade


    منصرف کردن


  • رد کردن


  • متوقف کردن


  • کنار کشیدن


  • نزدیک


  • ذکر نشده است


  • پس گرفتن

  • discourage


    دلسرد کردن

  • retreat


    عقب نشینی


  • پاسخ


  • چشم پوشی


  • دفع کردن


  • محکوم کردن

  • repulse


    کافر شدن

  • condemn


    مخالفت کنند

  • disbelieve


    بگو


  • خودداری کنید


  • withhold


  • disapprove


لغت پیشنهادی

defensiveness

لغت پیشنهادی

the boondocks

لغت پیشنهادی

specialties