broach
broach - برس
verb - فعل
UK :
US :
برای باز کردن یک بطری یا بشکه حاوی شراب، آبجو و غیره
برای شروع بحث در مورد چیزی دشوار
بطری یا بشکه را برای نوشیدن محتویات آن باز کنید
a brooch
آ گل سینه
میتوانستید ببینید که دوگل مشتاقانه امیدوار بود که دیگر مطرح نشود.
اخیرا، میلوسویچ یک احتمال را مطرح کرد.
اما هنوز توضیحی درباره این تغییرات ارائه نکرده ایم.
I think Susan is being bullied at school but every time I try to broach the matter with her she refuses to talk about it.
فکر میکنم سوزان در مدرسه مورد آزار و اذیت قرار میگیرد، اما هر بار که سعی میکنم موضوع را با او در میان بگذارم، او از صحبت کردن در مورد آن امتناع میکند.
او تصمیم گرفت تا زمانی که همسرش از بیماری شفا پیدا نکند، موضوع طلاق را مطرح نکند.
او فکر کرد که از آخرین باری که او موضوع لیسانس بودن او را مطرح کرده بود، نیم سال گذشته بود.
But what was still troubling her was the fact that she had still not broached the subject of Janice.
اما چیزی که هنوز او را آزار می داد این بود که هنوز موضوع جنیس را مطرح نکرده بود.
When two months later Father van Exem broached the subject the Archbishop was actually quite upset about the idea.
وقتی دو ماه بعد، پدر ون اگزم این موضوع را مطرح کرد، اسقف اعظم در واقع از این ایده بسیار ناراحت شد.
Moreover Pound's anti-Semitism, later so notorious, certainly casts a sinister light on his readiness to broach these issues.
علاوه بر این، یهود ستیزی پاوند، که بعدها بسیار بدنام شد، قطعاً نور شومی را بر آمادگی او برای طرح این مسائل می افکند.
او از اینکه مجبور شود موضوع پول را برای پدرش مطرح کند می ترسید.
در این گزارش برخی از سوالات مهم مطرح نشده است.
در یک مقطعی باید در مورد پول صحبت کنیم، اما من نمی دانم چگونه این موضوع را با او مطرح کنم.
آیا یک ظرف شراب دیگر بریزیم؟
او امیدوار است که آنها از این رویداد شعر حمایت کنند، اما هنوز موضوع را با آنها مطرح نکرده است.
معرفی کنید
اشاره
بالا بردن
مطرح کردن
ventilate
تهویه کنید
هوا
رویکرد
moot
مورد بحث
باز کن
محل
پیشنهاد کند
ارسال
پیشنهاد می دهد
propound
پیشرفت
سوار شدن
embark on
را وارد کنید
مداخله کردن
interject
قرار دادن
interpose
حرکت
پیشنهاد
حاضر
صحبت در مورد
لمس کنید
موضوع را مطرح کند
صحبت از
امتحان کنید
اشاره به
hint at
بستن
انکار
dissuade
منصرف کردن
رد کردن
متوقف کردن
کنار کشیدن
نزدیک
ذکر نشده است
پس گرفتن
discourage
دلسرد کردن
retreat
عقب نشینی
پاسخ
چشم پوشی
دفع کردن
محکوم کردن
repulse
کافر شدن
condemn
مخالفت کنند
disbelieve
بگو
خودداری کنید
withhold
disapprove