word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
اگر مایع در جایی شیبدار شود، به شکلی کنترل نشده در اطراف یا روی لبه ظرف حرکت می کند.
-
ریختن مایعی در جایی بی احتیاطی
-
برای تغذیه شیب به خوک ها
-
ضایعات غذایی که می تواند برای تغذیه حیوانات استفاده شود
-
آب یا ادرار کثیف
-
غذای خیلی نرم و بد مزه
-
to cause a liquid to flow over the edge of a container through not taking care or making a rough movement
باعث می شود مایعی از لبه ظرف به دلیل مراقبت نکردن یا انجام یک حرکت خشن جریان یابد
-
غذایی که مایع بیش از آنچه باید باشد و در نتیجه ناخوشایند است
-
ضایعات مواد غذایی مایع یا مرطوب، به ویژه هنگامی که به حیوانات داده می شود
-
(از یک مایع) جاری شدن یا افتادن از لبه ظرف یا باعث می شود که مایعی این کار را انجام دهد
-
در حالی که او در آب خنک می چرخید، جس در مورد این ویژگی فکر کرد.
-
لجن زدن و ایجاد آشفتگی هایی که دیگران باید پشت سر آن را پاک کنند، اشتباه است.
-
با هر موج، یک فوران آب به زیر بغل شما سرازیر می شد و به داخل کابین می ریخت.
-
And beneath his feet Hencke could hear the terrifying noise of water beginning to slop its way through the bilges.
و هنک از زیر پاهایش میتوانست صدای وحشتناک آب را بشنود که از میان آبها سرازیر میشد.
-
حالا حتی نزدیکتر شد و دایره ای درست کرد، آنقدر محکم که شستن روی عرشه ما قرار گرفت.
-
در نتیجه، ما تا سال 1995 به ازدحام بیش از حد و تا سال 1994 کاهش خواهیم داد.
-
صحبت هایی در مورد تعهد برای کنار گذاشتن کاهش تا سال 1994 وجود دارد.
-
جان دو کیسه چای را داخل سطل ریخت و شکر را در فنجانش ریخت.
example - مثال
-
آب در ته قایق در حال چرخیدن بود.
-
وقتی لیوان را پایین میکشید، آبجو روی میز نشست.
-
وقتی آب دور مچ پایش می چرخید، قدم دیگری برداشت.
-
او از حمام خارج شد و آب را روی دو طرف ریخت.
-
او مقداری لوبیا را در بشقاب ریخت.
-
او مقداری از مخلوط تخم مرغ را روی کناره کاسه ریخت.
-
مراقب باشید، شما فقط قهوه را در سراسر فرش ریخته اید!
-
وقتی او آن را از پلهها بالا میبرد، آب از سطل بیرون میرفت.
-
شیلی که به آن می گویند خورش در سفره خانه را امتحان کرده اید؟
-
ما شیب ها را به خوک ها می دهیم.
-
زیر هر شیر آب یک سینی برای گرفتن آبجو وجود دارد.
-
قهوه روی سفره ریخت.
synonyms - مترادف
-
mash
له کردن
-
swill
سول
-
paste
چسباندن
-
mush
خمیر
-
slush
لجن
-
gloop
gloop
-
pulp
پالپ
-
goo
خوب
-
pap
پاپ
-
glop
گلوپ کردن
-
semiliquid
نیمه مایع
-
semisolid
نیمه جامد
-
توده نرم
-
slime
گوپ
-
goop
تفاله
-
pomace
غذای بچه
-
dough
پوره
-
batter
تفنگ
-
غذای نرم
-
purée
غذای نیمه مایع
-
puree
گنگ
-
gunk
دوغاب
-
تراشیدن
-
semi-liquid food
کرم رنگ
-
gunge
بهم ریختگی
-
slurry
مالچ
-
triturate
مخلوط کردن
-
-
-
mulch
-
blend
antonyms - متضاد
-
possessions
اموال
-
ویژگی
-
حقیقت
-
valuables
اشیاء با ارزش
-
appurtenances
متعلقات
-
belongings
چیزها
-
things
دارایی های
-
assets
گرانبها
-
precious
اثرات
-
effects
چیز
-
کالاها
-
goods
دارایی ها
-
holdings
لوازم جانبی
-
paraphernalia
تجهیزات
-
منابع
-
resources
ذخایر
-
reserves
گنج
-
treasure
ثروت
-
دنده
-
تکه ها و تکه ها
-
riches
کالاها و خانه ها
-
بیت و باب
-
bits and pieces
دارایی های شخصی
-
goods and chattels
ملک شخصی
-
bits and bobs
اثرات شخصی
-
personal possessions
-
-
personal effects