criminal
criminal - جنایی
noun - اسم
UK :
US :
مربوط به جرم و جنایت
مربوط به بخشی از نظام حقوقی که با جرم مرتبط است
اشتباه، نادرست و غیرقابل قبول
کسی که در فعالیت های غیرقانونی شرکت دارد یا جرم او ثابت شده است
someone who is involved in illegal activities or has been proved guilty of a crime. Criminal is used especially about someone who often does things that are illegal
کسی که در فعالیت های غیرقانونی شرکت دارد یا جرم او ثابت شده است. جنایی به ویژه در مورد کسی که اغلب کارهای غیرقانونی انجام می دهد استفاده می شود
کسی که قانون را زیر پا می گذارد
یک فرد نادرست، به خصوص کسی که پول می دزدد و نمی توانید به او اعتماد کنید
کسی که مرتکب جرم شدید شده است
شخصی که کار اشتباه یا غیرقانونی انجام داده است
a young person who behaves badly and is likely to commit crimes – used especially in the phrase juvenile delinquent
جوانی که بد رفتار می کند و احتمال دارد مرتکب جرم شود - به ویژه در عبارت نوجوان بزهکار استفاده می شود
کسی که به مجرم کمک می کند تا کاری غیرقانونی انجام دهد
کسی که چیزها را می دزدد
someone who steals money or valuable things from a bank shop etc – used especially when someone sees the person who is stealing
کسی که پول یا چیزهای با ارزش را از بانک، مغازه و غیره میدزدد - بهویژه وقتی کسی را میبیند که در حال سرقت است.
کسی که برای دزدی به خانه های مردم می رود
کسی که وسایلی را بدون پرداخت هزینه از مغازه ها می گیرد
کسی که چیزهایی را از جیب مردم می دزدد، مخصوصاً در یک جمعیت
کسی که مردم را برای بدست آوردن پول یا چیزهایی فریب می دهد
کسی که به طور غیرقانونی اسناد رسمی، پول، آثار هنری و غیره را کپی می کند
کسی که به طور غیرقانونی از پول، اسناد رسمی یا کالا کپی می کند
کسی که به طور غیرقانونی از کارهای شخص دیگری کپی می کند و می فروشد
کسی که در مکان های عمومی به مردم حمله می کند و سرقت می کند
کسی که عمدا شخص دیگری را می کشد
کسی که چندین نفر را یکی پس از دیگری در یک دوره زمانی به روشی مشابه می کشد
کسی که دیگری را مجبور به رابطه جنسی می کند
کسی که مرتکب جرم مرتبط با رابطه جنسی شده است
کسی که عمداً به اموال عمومی آسیب می رساند
کسی که عمداً یک ساختمان را به آتش می کشد
قانون مجاز نیست و می تواند توسط قانون مجازات شود
رسیدگی به پرونده های حقوقی مرتبط با جرم
کسی که در فعالیت غیرقانونی شرکت دارد یا به جرمی مجرم شناخته شده است
کسی که مرتکب جرم می شود
یک جنایتکار محکوم
پلیس گاهی اوقات هنگام دستگیری مجرمان خشن خود را در معرض خطر قرار می دهد.
Society does not know how to deal with hardened criminals (= people who regularly commit crimes and are not sorry for what they do).
جامعه نمی داند چگونه با جنایتکاران سرسخت برخورد کند (= افرادی که مرتباً مرتکب جنایت می شوند و از کاری که انجام می دهند پشیمان نیستند).
مجرم شغلی (= که درآمد خود را از طریق فعالیت های مجرمانه به دست می آورد)
اعتراف می کند که جنایتکار خرده پا است (= مرتکب جنایاتی که چندان جدی نیست).
white-collar criminals
جنایتکاران یقه سفید
یک باند جنایتکار
او با مجرمان شناخته شده معاشرت داشته است.
به او گفتم اطلاعات را به پلیس منتقل کند تا جنایتکاران را دستگیر کنند.
با او مانند یک جنایتکار معمولی رفتار می شد.
فرستادن این جوانان به زندان به سادگی آنها را برای تبدیل شدن به جنایتکاران حرفه ای آموزش می دهد.
قاتلان زنجیره ای و انواع دیگر جنایتکاران خشن
یک جنایتکار خطرناک/خشن
فعالیت های جنایی
عمل / جرم مجرمانه
criminal behaviour
رفتار مجرمانه
تحقیقات جنایی
گرفتن این همه برای یک کتاب جرم است.
روشی که ما منابع این سیاره را هدر می دهیم جنایتکارانه است.
او ممکن است به دلیل دروغ گفتن به هیئت منصفه با اتهامات جنایی روبرو شود.
وی دارای سابقه کیفری گسترده (= سابقه رسمی از ارتکاب جنایات فراوان).
روشی که او دیگران را به خاطر اشتباهات خود سرزنش می کند، مجرمانه است (= اشتباه).
Parents can be held criminally responsible for their children’s actions.
والدین را می توان از نظر کیفری مسئول اعمال فرزندان خود دانست.
a convicted criminal.
فعالیت / رفتار مجرمانه
criminal activity/behaviour
unlawful
غیر قانونی
illicit
قاچاق
lawless
بی قانون
غیر مجاز
prohibited
ممنوع است
dishonest
متقلب
felonious
جنایتکارانه
corrupt
فاسد
culpable
مجرم
illegitimate
نامشروع
unethical
غیر اخلاقی
villainous
شرور
crooked
کج شده
disorderly
بی نظم
indictable
قابل مجازات
nefarious
نابکار
unlicensed
بدون مجوز
wicked
شریر
اشتباه
clandestine
مخفیانه
contraband
بی گناه
iniquitous
ناخوشایند ایالات متحده
unsavoryUS
ناخوشایند انگلستان
unsavouryUK
آنارشیک
anarchic
متخلف
delinquent
ممنوع
forbidden
دزدکی
furtive
قانون شکنی
lawbreaking
تروریست
نادرست
wrongful
مجاز
lawful
حلال
بی گناه
مشروع
صادقانه
uncorrupt
غیر فاسد
ethical
اخلاقی
legalisedUK
قانونی شده انگلستان
legalizedUS
ایالات متحده قانونی شد
permitted
مجاز است
authorisedUK
مجاز انگلستان
authorizedUS
مجاز ایالات متحده
permissible
برحق
rightful
قابل قبول
acceptable
مشروطه
ایالات متحده محترم
honorableUS
محترم انگلستان
honourableUK
بالای تخته
aboveboard
قابل ستایش
allowed
درست
commendable
کوشر
قانونی
kosher
تحریم شده است
licit
عمودی
legit
حکم کرد
sanctioned
statutory
upright
allowable
decreed
