shooting
shooting - تیراندازی کردن
noun - اسم
UK :
US :
وضعیتی که در آن شخصی توسط اسلحه مجروح یا کشته می شود
ورزش تیراندازی به حیوانات و پرندگان با اسلحه
فرآیند عکاسی یا ساخت فیلم
عمل شلیک گلوله از اسلحه یا سلاح های دیگر
موقعیتی که شخصی بر اثر شلیک گلوله از اسلحه مجروح یا کشته می شود
ورزش تیراندازی به حیوانات یا پرندگان
(قیمت ها) خیلی سریع به سطح بالایی افزایش می یابد
عمل شلیک اسلحه یا سلاح دیگر
تیراندازی همچنین موقعیتی است که در آن شخصی با شلیک گلوله از اسلحه مجروح یا کشته می شود.
این خودرو در نزدیک به نیم دوجین تیراندازی تنها دو بار مورد اصابت قرار گرفته بود.
Recent technological developments have enhanced the possibility of fatal shootings.
پیشرفت های تکنولوژیکی اخیر احتمال تیراندازی های مرگبار را افزایش داده است.
Speedy, and with neat control his shooting was accurate and his use of dead-ball situations intelligent and effective.
سریع و با کنترل دقیق، شوت او دقیق و استفاده از موقعیت های توپ مرده هوشمندانه و موثر بود.
تعداد تیراندازی ها در خیابان های ما افزایش نگران کننده ای داشته است.
تمام ضربات به ارابه در حالت تن به تن یا تیراندازی به صورت تصادفی مطابق شکل زیر تخصیص داده می شود.
و دامپزشکان در استرود امیدوارند که دیگر با قربانیان تیراندازی بیمعنایی برخورد نکنند.
اسوالد درست پس از تیراندازی از ساختمان فرار کرد.
If the rabbits are to be shot then the man required to do the shooting must be freed from all other responsibilities.
اگر قرار است به خرگوش ها شلیک شود، مردی که باید تیراندازی کند باید از همه مسئولیت های دیگر رها شود.
آمبولانس ها به محل تیراندازی شتافتند.
افسر پلیس که تیراندازی را دیده بود تحت درمان شوک قرار دارد.
گروه های تروریستی مسئولیت این تیراندازی ها و بمب گذاری ها را بر عهده گرفتند.
هیچ ارتباط مستقیمی بین این دو تیراندازی مرگبار وجود نداشت.
یک حادثه تیراندازی جدی
پلیس با حضور در محل تیراندازی یک نفر را کشته و سه نفر را زخمی کرد.
او در یک تیراندازی با ماشین کشته شد.
grouse shooting
تیراندازی با خروس
فصل تیراندازی
فیلمبرداری اوایل امسال آغاز شد.
او پس از یک روز تیراندازی خسته شده بود.
پلیس در مورد انگیزه تیراندازی گیج بود.
تیراندازی در مدرسه
داد و بیداد تیراندازی / ولگردی و قانونی شکنی
در شب صدای تیراندازی شنیدیم.
در این هفته تیراندازی های زیادی در پایتخت رخ داده است.
pheasant/grouse shooting
تیراندازی قرقاول/باغال
او بیشتر آخر هفته ها به تیراندازی می رود.
او صدای تیراندازی را از دور شنید.
bombardment
بمباران
آتش
firing
شلیک کردن
gunfire
تیراندازی
shelling
گلوله باران
blasting
انفجار
discharging
تخلیه
gunning
کشیدن ماشه
pulling the trigger
تیراندازی به هدف
رگبار
volley
شوره
salvo
شلیک کرد
barrage
عکس ها
تک تیراندازی
discharge
بدنه هواپیما
shots
ترکیدن
blast
توپ زنی
sniping
شلیک گلوله
fusillade
ترک
burst
گزارش
cannonading
دوش
gunshot
توپخانه
حمله کنند
bang
پوسته پوسته شدن
آزمایش
cannonade
flak