dawn

base info - اطلاعات اولیه

dawn - سپیده دم

noun - اسم

/dɔːn/

UK :

/dɔːn/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dawn] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • They start work at dawn.


    از سحر شروع به کار می کنند.

  • It's almost dawn.


    نزدیک سحر است.

  • We arrived in Sydney as dawn broke (= as the first light could be seen).


    با سپیده دم (= همانطور که اولین نور دیده می شد) به سیدنی رسیدیم.

  • I woke up just before dawn.


    درست قبل از سحر از خواب بیدار شدم.

  • summer’s early dawns


    سحرهای اولیه تابستان

  • He works from dawn till dusk (= from morning till night).


    از صبح تا غروب (= صبح تا شب) کار می کند.

  • The plane took off leaving London behind in a blue-grey dawn.


    هواپیما بلند شد و لندن را در سپیده دم آبی مایل به خاکستری پشت سر گذاشت.

  • the dawn of civilization/time/history


    طلوع تمدن/زمان/تاریخ

  • Peace marked a new dawn in the country's history.


    صلح طلوع جدیدی را در تاریخ کشور رقم زد.

  • the dawn of a golden age in European art


    طلوع عصر طلایی در هنر اروپا

  • I have to get up at the crack of dawn.


    سحر باید بلند شوم.

  • Dawn was breaking over the valley.


    سپیده دم بر دره در حال طلوع بود.

  • She awoke to another glorious dawn.


    او در یک سحر باشکوه دیگر از خواب بیدار شد.

  • He always got up to greet the dawn.


    همیشه به استقبال سحر برمی خاست.

  • Be prepared for cold nights and foggy dawns in the mountains next week.


    هفته آینده برای شب های سرد و سحرهای مه آلود در کوهستان آماده باشید.

  • Ammunition was seized during a dawn raid on the house.


    مهمات در حمله سحرگاهی به خانه کشف و ضبط شد.

  • We are seeing the dawn of a new era.


    ما شاهد آغاز یک دوره جدید هستیم.


  • این موفقیت ناگهانی ممکن است یک طلوع کاذب باشد.

  • This appointment marked the dawn of a productive era in her scientific career.


    این انتصاب سرآغاز دوران پرباری در حرفه علمی او بود.

  • We woke at dawn.


    سحر از خواب بیدار شدیم.

  • We left as dawn was breaking (= starting).


    چون سپیده دم (= شروع شد) رفتیم.

  • We left at the break of dawn.


    سحرگاه راه افتادیم.

  • The fall of the Berlin Wall marked the dawn of a new era in European history.


    فروریختن دیوار برلین سرآغاز عصر جدیدی در تاریخ اروپا بود.

  • We worked from dawn to dusk, seven days a week.


    هفت روز هفته از صبح تا غروب کار می کردیم.

  • He left the house just as the day was dawning.


    درست زمانی که روز طلوع می کرد از خانه بیرون رفت.

  • In the late 1970s, the personal computer era was dawning.


    در اواخر دهه 1970، عصر کامپیوترهای شخصی آغاز شد.


  • به تدریج حقیقت در مورد او آشکار شد.

  • It eventually dawned that he wouldn't be coming back.


    بالاخره معلوم شد که دیگر برنمی گردد.

  • the dawning of the digital age


    طلوع عصر دیجیتال

  • fig. Computers mark the dawn of a new age.


    شکل. رایانه ها طلوع عصر جدیدی را نشان می دهند.

  • Winston left his house as the day was dawning.


    وینستون در حالی که روز در حال طلوع بود خانه خود را ترک کرد.

synonyms - مترادف
  • sunrise


    طلوع خورشید

  • daybreak


    سپیده دم

  • daylight


    نور روز

  • cockcrow


    خروس

  • sunup


    آفتاب


  • صبح

  • dawning


    شفق قطبی

  • aurora


    سبک


  • روز

  • sun


    روز بهار

  • day


    روشن

  • morn


    تعطیلات روز

  • dayspring


    صبح زود


  • اوایل روشن


  • نگاه روز


  • اولین رژگونه


  • ساعات اولیه

  • crack of dawn


    نگاه کردن به روز


  • دم صبح

  • peep of day


    اولین چیز در صبح

  • first blush


    شکاف سپیده دم

  • wee hours


    نیمه روشن

  • day peep


    روز نگاه کردن

  • break of dawn


    سرخ شدن صبح


  • the crack of dawn


  • daytime


  • half-light


  • day-peep


  • flush of the morning


  • dawnlight


antonyms - متضاد
  • dusk


    غروب

  • nightfall


    شب

  • sundown


    غروب آفتاب

  • sunset


    تاریکی


  • عصر


  • تمام کردن

  • eventide


    تنظیمات


  • گرگ و میش


  • غمگین

  • twilight


    کرپوسکول

  • gloaming


    حتی سقوط

  • crepuscule


    تاریک


  • شام

  • eve


    evo

  • evenfall


    تعطیلی روز


  • نیمه شب

  • vespers


    زمان خواب

  • evo


    پایان روز


  • شب نشینی

  • nighttime


    ساعت ها تاریکی

  • midnight


    مرده شب

  • bedtime


    دود ریزش

  • day's end


    ساعت های کوچک


  • ساعت مسحور کننده

  • nighttide


  • nightbreak


  • hours of darkness



  • smokefall


  • small hours


  • witching hour


لغت پیشنهادی

inspection

لغت پیشنهادی

descartes

لغت پیشنهادی

stricken