payoff

base info - اطلاعات اولیه

payoff - بازده

N/A - N/A

ˈpeɪ.ɑːf

UK :

ˈpeɪ.ɒf

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payoff] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • The payoff for years of research is a microscope that` performs better than all of its competitors.


    بازده سال‌ها تحقیق، میکروسکوپی است که بهتر از همه رقبای خود عمل می‌کند.

  • It has been alleged that the congressman received a secret payoff from an arms dealer.


    ادعا شده است که نماینده کنگره از یک دلال اسلحه پاداش مخفی دریافت کرده است.

  • After years of study the payoff is supposed to be a good job.


    پس از سال ها مطالعه، قرار است بازده کار خوبی باشد.

  • He denied receiving any kickbacks or payoffs for giving a large contract to the company.


    او دریافت هرگونه رشوه یا بازدهی را برای اعطای یک قرارداد بزرگ به شرکت تکذیب کرد.

  • to accept/receive a payoff


    برای پذیرش/دریافت سود

  • to demand/negotiate a payoff


    مطالبه/مذاکره برای بازده

  • If her contract is terminated she will be in line for a $1.2m pay-off.


    اگر قرارداد او فسخ شود، او در صف بازپرداخت 1.2 میلیون دلاری خواهد بود.

  • The deal is forecast to produce a pay-off of $160,000.


    پیش‌بینی می‌شود که این معامله 160000 دلار سود داشته باشد.

  • The payoff was greater than investors had been led to believe.


    سود بیشتر از آن چیزی بود که سرمایه گذاران تصور می کردند.

  • The payoff from the new organizational structure has been enormous for instance in cutting project lead times by 50%.


    بازده ساختار سازمانی جدید بسیار زیاد بوده است، به عنوان مثال در کاهش زمان انجام پروژه تا 50 درصد.

synonyms - مترادف

  • نتیجه


  • به اوج رسیدن

  • climax


    اوج گیری


  • پایانی


  • توافق

  • culmination


    کلینچر

  • finale


    قضاوت انگلستان


  • قضاوت ایالات متحده

  • clincher


    پرداخت

  • judgementUK


    قصاص

  • judgmentUS


    جایزه


  • تنظیم

  • payout


    حساب کردن

  • retribution


    پاداش

  • reward


    کرانچ

  • upshot


    محاسبه نهایی


  • خط پانچ

  • pay


    روز حساب

  • reckoning


    لحظه ی حقیقت

  • recompense


    پرداخت کردن

  • remuneration


    اوج

  • the crunch


    تحقق ایالات متحده

  • final reckoning


    میوه

  • punch line


    میوه ها

  • day of reckoning



  • pay-off


  • pinnacle


  • fulfillmentUS



  • fruits


antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

formulary

لغت پیشنهادی

fact

لغت پیشنهادی

bedspread