snow

base info - اطلاعات اولیه

snow - برف

noun - اسم

/snəʊ/

UK :

/snəʊ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [snow] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Snow was falling heavily.


    برف به شدت در حال باریدن بود.

  • We had snow in May this year.


    در اردیبهشت امسال برف داشتیم.

  • The snow was beginning to melt.


    برف شروع به آب شدن کرده بود.

  • Heavy snow is expected tomorrow.


    فردا برف سنگین پیش بینی می شود.

  • Children were playing in the snow.


    بچه ها مشغول برف بازی بودند.

  • She saw them trudging through the snow towards the house.


    او آنها را دید که از میان برف ها به سمت خانه می روند.

  • We got over 100 inches of snow last winter.


    زمستان گذشته بیش از 100 اینچ برف بارید.

  • There was almost a foot of snow on the ground.


    تقریبا یک فوت برف روی زمین نشسته بود.

  • 20 cm of snow were expected today.


    امروز 20 سانتی متر برف پیش بینی می شود.

  • The snow didn't settle (= stay on the ground).


    برف ننشست (= بر زمین ماند).

  • The snow and ice caused a number of traffic accidents.


    برف و یخبندان باعث بروز حوادث رانندگی متعددی شد.

  • Last week's cold temperatures were accompanied by rain and snow.


    هوای سرد هفته گذشته با بارش باران و برف همراه بود.

  • Her skin was as white as snow.


    پوستش مثل برف سفید بود.

  • the first snows of winter


    اولین برف های زمستان

  • the snows of Everest


    برف های اورست

  • He grabbed a handful of snow and threw it at Kate.


    او مشتی برف گرفت و به سمت کیت پرتاب کرد.

  • I trudged through the snow and ice to the edge of town.


    از میان برف و یخ به لبه شهر رفتم.

  • Southern Europe rarely gets snow.


    جنوب اروپا به ندرت برف می‌بارد.

  • The crisp snow crunched as we walked through it.


    وقتی از میان آن رد شدیم برف تند خرد شد.

  • The glacier provides skiers with year-round snow cover.


    این یخچال در تمام طول سال پوشش برفی را برای اسکی بازان فراهم می کند.

  • The heaviest snow is coming down in Maine.


    سنگین ترین برف در مین در حال باریدن است.

  • The porch is currently covered in three feet of snow.


    ایوان در حال حاضر پوشیده از برف سه فوتی است.

  • The snow conditions were excellent.


    شرایط برف عالی بود.

  • The steps were buried under the snow.


    پله ها زیر برف مدفون شد.

  • There was a light dusting of snow on the ground.


    گرد و غبار خفیفی از برف روی زمین بود.

  • There were great big piles of snow on the road outside.


    توده های بزرگ برف در جاده بیرون وجود داشت.

  • They had to use artificial snow at the Winter Olympics.


    آنها مجبور شدند در المپیک زمستانی از برف مصنوعی استفاده کنند.

  • Outside the snow began to fall.


    بیرون برف شروع به باریدن کرد.

  • Let's go and play in the snow!


    بیا بریم برف بازی کنیم!

  • A blanket of snow lay on the ground.


    یک پتو از برف روی زمین افتاده بود.

  • Her hair was jet-black, her lips ruby-red and her skin as white as snow.


    موهایش سیاه، لب هایش قرمز یاقوتی و پوستش مثل برف سفید بود.

synonyms - مترادف
  • blizzard


    کولاک

  • snowdrift


    بارش برف

  • snowfall


    دانه های برف

  • snowflakes


    باران

  • sleet


    طوفان برف

  • snowstorm


    تکه ها

  • flakes


    میدان برفی

  • snowfield


    بسته برف

  • snowpack


    پودر


  • رانش برف

  • snowslide


    بهمن

  • avalanche


    فرن

  • firn


    سر و صدا

  • flurry


    گروپل

  • graupel


    تگرگ

  • hail


    یخ

  • ice


    ته نشینی

  • precipitation


    لجن

  • slush


    بانک برف

  • snowbank


    دانه برف

  • snowflake


    تگرگ نرم

  • snow flurry


    بخار منجمد

  • soft hail


    پودر برف

  • frozen vapor


    پتوی برفی


  • کریستال برف


  • باران یخ زده

  • snow crystal


    دانه های ریز یخ

  • frozen rain


    سفید کردن

  • ice pellets


    طوفان

  • whiteout



antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

bless

لغت پیشنهادی

range

لغت پیشنهادی

puzzled