existing

base info - اطلاعات اولیه

existing - موجود

adjective - صفت

/ɪɡˈzɪstɪŋ/

UK :

/ɪɡˈzɪstɪŋ/

US :

family - خانواده
existence
وجود داشتن
non-existence
عدم وجود
existent
موجود
existentialism
اگزیستانسیالیسم
existentialist
اگزیستانسیالیست
coexistence
همزیستی
nonexistent
وجود ندارد
pre-existing
از قبل موجود
existential
وجودی
exist
وجود داشته باشد
coexist
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [existing] در گوگل
description - توضیح

  • در حال حاضر یا در حال استفاده


  • قبلاً به چیزی اشاره می کرد که اکنون وجود دارد


  • که در حال حاضر وجود دارد یا در حال استفاده است

  • On the other hand there were grave limitations in using existing adult education institutions for radical education and action.


    از سوی دیگر، محدودیت‌های جدی در استفاده از مؤسسات آموزشی بزرگسالان موجود برای آموزش و اقدام رادیکال وجود داشت.


  • داشتن دانش دقیق از کیفیت هوای موجود حیاتی است، اما در عمل مشکلاتی به وجود می آید.


  • ساختمان موجود بسیار کوچک است و برنامه هایی برای جایگزینی آن در پنج سال آینده وجود دارد.

  • In such cases a clean break at 16+ removed many existing constraints and frustrations.


    در چنین مواردی یک شکست تمیز در 16+ بسیاری از محدودیت ها و ناامیدی های موجود را از بین برد.

  • All rural settlements in the areas were classified according to their size existing facilities and the scope for further development.


    تمامی سکونتگاه های روستایی این مناطق بر اساس وسعت، امکانات موجود و زمینه توسعه بیشتر طبقه بندی شدند.

  • Many people feel that the existing law discriminates against women.


    بسیاری از مردم احساس می کنند که قوانین موجود علیه زنان تبعیض آمیز است.

  • This fear of fear will both provoke further symptoms as well as preventing the existing ones from diminishing naturally.


    این ترس از ترس هم علائم بعدی را تحریک می کند و هم از کاهش طبیعی علائم موجود جلوگیری می کند.

  • Certainly positivism did also produce social determinist critiques of the existing order.


    مسلماً پوزیتیویسم نقدهای جبرگرایانه اجتماعی از نظم موجود را نیز تولید کرد.

  • Other new items added to existing ranges were also included in the Spring Launch.


    سایر موارد جدید اضافه شده به محدوده های موجود نیز در راه اندازی بهار گنجانده شد.

  • The existing research has also been conducted after the new technology has been installed.


    تحقیقات موجود نیز پس از نصب فناوری جدید انجام شده است.

  • Forbes suggests getting rid of the existing tax system.


    فوربس پیشنهاد می کند که از سیستم مالیاتی موجود خلاص شوید.

example - مثال
  • New laws will soon replace existing legislation.


    قوانین جدید به زودی جایگزین قوانین موجود خواهد شد.

  • The existing laws covering libel in this country are thought by many to be inadequate.


    قوانین موجود در مورد افترا در این کشور به نظر بسیاری ناکافی است.

  • Under the existing conditions many children are going hungry.


    در شرایط موجود بسیاری از کودکان گرسنه می مانند.

  • Under existing conditions, many children are not getting an adequate education.


    در شرایط موجود، بسیاری از کودکان از آموزش کافی برخوردار نیستند.

synonyms - مترادف

  • حاضر


  • جاری


  • در دسترس


  • باقی مانده است


  • دور و بر

  • existent


    موجود

  • prevailing


    غالب

  • prevalent


    رایج است


  • واقعی


  • در اثر


  • در عملیات

  • extant


    زندگي كردن


  • زنده


  • ماندگار

  • persisting


    ادامه دارد

  • continuing


    زنده ماندن

  • surviving


    فعال

  • abiding


    عامل


  • عملکرد


  • در دست اقدام

  • operative


    امروزی

  • functioning


    عملیاتی


  • در حال اجرا


  • رفتن


  • کار کردن


  • کاربردی


  • going



  • operational


  • functional


antonyms - متضاد

  • مرده

  • extinct


    منقرض شده

  • finished


    تمام شده

  • gone


    رفته

  • ended


    به پایان رسید

  • obsolete


    منسوخ شده


  • بر فراز

  • defunct


    منحل شده است

  • done


    انجام شده

  • exhausted


    خسته

  • nonextant


    موجود نیست

  • worn


    پوشیده

  • bust


    نیم تنه

  • ineffective


    بی اثر

  • defective


    معیوب


  • تخت

  • useless


    بلا استفاده

  • inoperative


    غیر فعال

  • spent


    صرف کرد

  • inactive


    عملکرد نادرست

  • malfunctioning


    محکوم به فنا

  • doomed


    گذشته


  • منهدم شد

  • busted


    کاپوت

  • kaput


    گمشده


  • خالی


  • از بین رفت

  • vanished


    شکسته شده


  • غیر قابل اجرا

  • inoperable


  • broken-down


لغت پیشنهادی

3-D

لغت پیشنهادی

bouffant

لغت پیشنهادی

specialties