existing
existing - موجود
adjective - صفت
UK :
US :
در حال حاضر یا در حال استفاده
قبلاً به چیزی اشاره می کرد که اکنون وجود دارد
که در حال حاضر وجود دارد یا در حال استفاده است
On the other hand there were grave limitations in using existing adult education institutions for radical education and action.
از سوی دیگر، محدودیتهای جدی در استفاده از مؤسسات آموزشی بزرگسالان موجود برای آموزش و اقدام رادیکال وجود داشت.
داشتن دانش دقیق از کیفیت هوای موجود حیاتی است، اما در عمل مشکلاتی به وجود می آید.
ساختمان موجود بسیار کوچک است و برنامه هایی برای جایگزینی آن در پنج سال آینده وجود دارد.
در چنین مواردی یک شکست تمیز در 16+ بسیاری از محدودیت ها و ناامیدی های موجود را از بین برد.
All rural settlements in the areas were classified according to their size existing facilities and the scope for further development.
تمامی سکونتگاه های روستایی این مناطق بر اساس وسعت، امکانات موجود و زمینه توسعه بیشتر طبقه بندی شدند.
بسیاری از مردم احساس می کنند که قوانین موجود علیه زنان تبعیض آمیز است.
This fear of fear will both provoke further symptoms as well as preventing the existing ones from diminishing naturally.
این ترس از ترس هم علائم بعدی را تحریک می کند و هم از کاهش طبیعی علائم موجود جلوگیری می کند.
مسلماً پوزیتیویسم نقدهای جبرگرایانه اجتماعی از نظم موجود را نیز تولید کرد.
سایر موارد جدید اضافه شده به محدوده های موجود نیز در راه اندازی بهار گنجانده شد.
تحقیقات موجود نیز پس از نصب فناوری جدید انجام شده است.
فوربس پیشنهاد می کند که از سیستم مالیاتی موجود خلاص شوید.
قوانین جدید به زودی جایگزین قوانین موجود خواهد شد.
قوانین موجود در مورد افترا در این کشور به نظر بسیاری ناکافی است.
در شرایط موجود بسیاری از کودکان گرسنه می مانند.
در شرایط موجود، بسیاری از کودکان از آموزش کافی برخوردار نیستند.
حاضر
جاری
در دسترس
باقی مانده است
دور و بر
existent
موجود
prevailing
غالب
prevalent
رایج است
واقعی
در اثر
در عملیات
extant
زندگي كردن
زنده
ماندگار
persisting
ادامه دارد
continuing
زنده ماندن
surviving
فعال
abiding
عامل
عملکرد
در دست اقدام
operative
امروزی
functioning
عملیاتی
در حال اجرا
رفتن
کار کردن
کاربردی
going
operational
functional
مرده
extinct
منقرض شده
finished
تمام شده
gone
رفته
ended
به پایان رسید
obsolete
منسوخ شده
بر فراز
defunct
منحل شده است
done
انجام شده
exhausted
خسته
nonextant
موجود نیست
worn
پوشیده
bust
نیم تنه
ineffective
بی اثر
defective
معیوب
تخت
useless
بلا استفاده
inoperative
غیر فعال
spent
صرف کرد
inactive
عملکرد نادرست
malfunctioning
محکوم به فنا
doomed
گذشته
منهدم شد
busted
کاپوت
kaput
گمشده
خالی
از بین رفت
vanished
شکسته شده
غیر قابل اجرا
inoperable
broken-down