spring

base info - اطلاعات اولیه

spring - بهار

noun - اسم

/sprɪŋ/

UK :

/sprɪŋ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [spring] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • The following spring the three artists travelled to California.


    بهار بعد، این سه هنرمند به کالیفرنیا سفر کردند.

  • flowers that bloom in (the) spring


    گلهایی که در بهار شکوفا می شوند


  • پرندگان در اواخر بهار می‌رسند و در اوایل پاییز دوباره آنجا را ترک می‌کنند.

  • He was born in the spring of 1944.


    او در بهار سال 1944 به دنیا آمد.

  • Spring came early that year.


    بهار اوایل آن سال آمد.

  • There's a feeling of spring in the air today.


    امروز حس بهار در هواست.

  • spring flowers


    گل های بهاری


  • یک چشمه کوهستانی

  • mineral/thermal springs


    چشمه های آب گرم معدنی

  • The area is noted for its hot springs and geysers.


    این منطقه به خاطر چشمه های آب گرم و آبفشان هایش مشهور است.

  • deliciously cool spring water


    آب چشمه بسیار خنک

  • bed springs


    چشمه های تخت

  • The springs in the sofa have gone (= they no longer return to their original position).


    فنرهای مبل رفته اند (= دیگر به جای خود باز نمی گردند).

  • She's full of energy like a coiled spring.


    او پر از انرژی است، مانند فنر پیچیده.

  • The mattress has lost its spring.


    تشک فنر خود را از دست داده است.

  • She walked along with a spring in her step.


    او با یک فنر در قدم خود راه می رفت.

  • With a spring the cat leapt on to the table.


    با فنر، گربه به سمت میز پرید.

  • The students spend the whole spring term on teaching practice.


    دانش آموزان تمام ترم بهار را صرف آموزش تمرین می کنند.

  • a delicious recipe for spring lamb


    یک دستور خوشمزه برای بره بهاره


  • یک روز عالی بهاری


  • کنفرانس بهاره حزب

  • to plant spring bulbs


    برای کاشت پیاز بهاره

  • Most of the springs have gone in the old sofa.


    بیشتر چشمه ها در مبل قدیمی رفته اند.

  • The children broke some springs jumping on the bed.


    بچه ها با پریدن روی تخت چند فنر شکستند.

  • a box-spring mattress


    یک تشک فنری جعبه ای

  • Many bulbs bloom in (the) spring.


    بسیاری از پیازها در بهار شکوفا می شوند.

  • Janet's coming over for a couple of weeks next spring.


    جانت بهار آینده برای چند هفته می آید.

  • It's been a very wet spring.


    بهار بسیار مرطوبی بود.

  • a spring day/morning


    یک روز/صبح بهاری

  • spring flowers/weather


    گل های بهاری / آب و هوا

  • The children have jumped on the couch so much that they've ruined the springs.


    بچه ها آنقدر روی کاناپه پریده اند که چشمه ها را خراب کرده اند.

synonyms - مترادف
  • springtide


    جزر و مد کامل

  • springtime


    فصل بهار

  • budding


    جوانه زدن

  • flowering


    گلدهی

  • breakup


    جدایی

  • budtime


    زمان جوانی

  • Easter


    عید پاک

  • Eastertide


    می تایم

  • Eastertime


    زمان کاشت

  • Maytime


    اعتدال بهاری

  • seedtime


    زمستان شاه توت

  • vernal equinox


    زمستان خار سیاه

  • vernal season


    زمستان سگ سگ

  • blackberry winter


    فصل

  • blackthorn winter


    چمن

  • dogwood winter


    فصل چمن




antonyms - متضاد
  • rigidity


    سختی

  • firmness


    استحکام

  • stiffness


    سفتی، سختی

  • inelasticity


    عدم کشش

  • solidity


    انعطاف ناپذیری

  • solidness


    نیرومندی

  • inflexibility


    سختگیرانه ایالات متحده

  • toughness


    rigourUK

  • hardness


    استحکام - قدرت

  • sturdiness


    تنومند بودن

  • robustness


    سختگیری

  • rigorUS


    مقاومت

  • rigourUK


    محدودیت

  • rigidness



  • stoutness


  • strictness


  • stringency



  • constraint


لغت پیشنهادی

issuance

لغت پیشنهادی

finders

لغت پیشنهادی

bare