entirely

base info - اطلاعات اولیه

entirely - به طور کامل

adverb - قید

/ɪnˈtaɪərli/

UK :

/ɪnˈtaɪəli/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [entirely] در گوگل
description - توضیح

  • به طور کامل و به هر شکل ممکن


  • به صورت کامل

  • Then I saw that the senders wanted something else entirely.


    سپس دیدم که فرستنده‌ها چیز دیگری می‌خواهند.

  • Of course it is a commonplace that a memory of a later time may color if not change entirely a former.


    البته این امری عادی است که اگر خاطره ای از زمان های بعدی به طور کامل تغییر نکند، ممکن است رنگ آمیزی شود.

  • The reasons for his departure weren't entirely clear.


    دلایل جدایی او کاملاً مشخص نبود.

  • These may be entirely contained within the borders of a single country even though their effects are transnational.


    اینها ممکن است کاملاً در داخل مرزهای یک کشور واحد قرار گیرند، حتی اگر تأثیرات آنها فراملی باشد.

  • Jeff and Mike come from entirely different backgrounds.


    جف و مایک از پس زمینه های کاملا متفاوتی هستند.


  • در همان ابتدای پروژه، پل به وضوح اعلام کرد که کاملاً کنترل را در دست خواهد داشت.

  • Our physical world consists, is entirely made up of these perceptions.


    دنیای فیزیکی ما کاملاً از این ادراکات تشکیل شده است.

  • For the first time in their careers, they are featured entirely naked in ecclesiastical, urban and pastoral contexts.


    برای اولین بار در حرفه خود، آنها کاملاً برهنه در زمینه های کلیسایی، شهری و شبانی نمایش داده می شوند.

  • The audience consisted almost entirely of journalists.


    مخاطبان تقریباً تماماً از روزنامه نگاران بودند.

  • The sculpture is made entirely of old car tires.


    این مجسمه به طور کامل از لاستیک ماشین قدیمی ساخته شده است.


  • وقتی آنها تقریباً به طور کامل برای هر وظیفه ای به جز رای دادن به کارکنان وابسته هستند؟

  • The foundation depends entirely on voluntary contributions.


    این بنیاد کاملاً به کمک های داوطلبانه بستگی دارد.

  • I'm not entirely sure what she meant.


    من کاملاً مطمئن نیستم منظور او چیست.

example - مثال
synonyms - مترادف

  • به صورت کامل


  • کاملا


  • به طور کامل

  • thoroughly


    در مجموع

  • utterly


    با صدای بلند

  • wholly


    دقیقا


  • خوب

  • altogether


    تمیز


  • مرده


  • شاقول

  • soundly


    از صمیم قلب


  • بدون قید و شرط


  • همه


  • پر شده


  • تخت

  • downright


    کافی

  • plumb


    وسیع

  • heartily


    سریع

  • unreservedly


    زوج

  • all


    کل


  • بیرون


  • توت ها


  • انفجار


  • بطور غیرقابل تقسیم




  • out


  • totes


  • bang


  • undividedly


antonyms - متضاد
  • partially


    تا اندازه ای

  • incompletely


    به طور ناقص


  • تا حدی


  • نیم

  • halfway


    نیمه راه


  • بخش


  • اندکی

  • moderately


    نسبتا


  • تاحدی

  • inadequately


    به طور ناکافی


  • تا حدودی


  • به طور نسبی

  • comparatively


    به صورت مقایسه ای


  • منصفانه

  • partway


    کاملا


  • منطقی


  • قابل عبور

  • reasonably


    ایش

  • passably


    بسیار

  • ish


    قابل تحمل


  • تکه تکه

  • tolerably


    مقداری

  • piecemeal


    رضایت بخش


  • به اندازه کافی

  • satisfactorily


    به ندرت

  • adequately


    کافی

  • scarcely


    در حاشیه


  • در بخش

  • insufficiently


  • marginally



لغت پیشنهادی

unusual

لغت پیشنهادی

affording

لغت پیشنهادی

sawing