amend

base info - اطلاعات اولیه

amend - اصلاح

verb - فعل

/əˈmend/

UK :

/əˈmend/

US :

family - خانواده
amendment
اصلاحیه
google image
نتیجه جستجوی لغت [amend] در گوگل
description - توضیح
  • to correct or make small changes to something that is written or spoken


    تصحیح یا ایجاد تغییرات کوچک در چیزی که نوشته شده یا گفتاری است


  • ایجاد تغییرات کوچک در یک قانون یا یک سند، به عنوان مثال برای بهبود آن، برای دقیق تر کردن آن، یا در نظر گرفتن شرایط جدید


  • برای تغییر کلمات یک متن، به ویژه یک قانون یا یک سند قانونی

  • to change the words of something written, esp. a law or a legal document


    برای تغییر کلمات چیزی نوشته شده، به ویژه. یک قانون یا یک سند قانونی


  • تغییر دادن چیزی، به خصوص کلمات یک متن


  • برای ایجاد تغییر در یک قانون

  • Programs written in languages such as BASIC are very easy to edit and amend.


    ویرایش و اصلاح برنامه هایی که به زبان هایی مانند بیسیک نوشته شده اند بسیار آسان است.

  • He spoke to intelligence officers at several airbases and made sure that certain records were amended.


    او با افسران اطلاعاتی در چندین پایگاه هوایی صحبت کرد و مطمئن شد که برخی سوابق اصلاح شده است.

  • The law was amended so that profits from drug dealing could be seized by the government.


    این قانون به گونه ای اصلاح شد که سود حاصل از فروش مواد مخدر توسط دولت مصادره شود.

  • In May after months of bickering, parliament amended the asylum law.


    در ماه مه، پس از ماه ها مشاجره، پارلمان قانون پناهندگی را اصلاح کرد.

  • To amend the Constitution voters must approve the measure in a referendum.


    برای اصلاح قانون اساسی، رأی دهندگان باید این اقدام را در یک همه پرسی تأیید کنند.

  • But the assembly also has the power - never used - to amend the constitution.


    اما مجمع همچنین قدرت - هرگز استفاده نشده - برای اصلاح قانون اساسی را دارد.

  • If the two treaties have identical parties the subsequent treaty is regarded as amending the earlier.


    اگر دو معاهده دارای طرف های مشابه باشند، معاهده بعدی اصلاح کننده معاهده قبلی تلقی می شود.

  • A supplementary statement can not be used to amend the evidence recorded in an earlier statement.


    از بیانیه تکمیلی نمی توان برای اصلاح شواهد ثبت شده در بیانیه قبلی استفاده کرد.

  • However fresh proposals to amend the existing rent policy were put to the Bar Council in March.


    با این حال، پیشنهادات جدیدی برای اصلاح سیاست اجاره موجود در ماه مارس به شورای وکلا ارائه شد.

  • Congress amended the Social Security Act in 1967 to help the disabled.


    کنگره در سال 1967 قانون تامین اجتماعی را برای کمک به معلولان اصلاح کرد.

example - مثال
  • He asked to see the amended version.


    او خواست تا نسخه اصلاح شده را ببیند.

  • The law has been amended to read as follows:…


    این قانون به شرح زیر اصلاح شد: …

  • Parliament will vote to amend the constitution.


    مجلس به اصلاح قانون اساسی رأی خواهد داد.

  • MPs were urged to amend the law to prevent another oil tanker disaster.


    از نمایندگان مجلس خواسته شد که قانون را اصلاح کنند تا از وقوع فاجعه دیگری در نفتکش جلوگیری شود.

  • In line 20, men should be amended (= changed) to people.


    در ردیف 20، «مردان» به «مردم» اصلاح (= تغییر) شود.

  • Until the constitution is amended, the power to appoint ministers will remain with the president.


    تا زمان اصلاح قانون اساسی، قدرت تعیین وزرا با رئیس جمهور باقی خواهد ماند.

  • The terms of the contract were amended in later years.


    شرایط قرارداد در سال های بعد اصلاح شد.

  • They were too hasty to amend or drop initiatives that did not work immediately.


    آنها برای اصلاح یا کنار گذاشتن ابتکاراتی که فوراً کارساز نبودند، عجله داشتند.

  • In line 20, 'men' should be amended to 'people'.


    در ردیف 20، «مرد» باید به «مردم» اصلاح شود.

  • He will try to amend the bill to shift more of the money to conservation.


    او تلاش خواهد کرد این لایحه را اصلاح کند تا پول بیشتری را به حفاظت از محیط زیست منتقل کند.

  • The proposals would amend the Insolvency Act of 1986 to prevent potentially viable small businesses from being forced into receivership.


    این پیشنهادها قانون ورشکستگی 1986 را اصلاح می کند تا از اجبار شرکت های کوچک بالقوه قابل دوام جلوگیری کند.

synonyms - مترادف

  • تغییر دادن


  • تغییر دهید

  • modify


    تغییر

  • revamp


    اصلاح کردن


  • تنظیم کنید

  • rework


    دوباره کاری کردن


  • سازگار شدن

  • recast


    بازنویسی

  • tweak


    نیشگون گرفتن و کشیدن

  • update


    به روز رسانی

  • mend


    بهبودی یافتن

  • redraw


    دوباره ترسیم کنید

  • revise


    تجدید نظر کنید

  • reshape


    تغییر شکل دادن

  • remodel


    بازسازی


  • درست

  • redo


    دوباره انجام دهید


  • تبدیل


  • اصلاح

  • reconstruct


    refashion


  • طراحی مجدد

  • refashion


    سازماندهی مجدد ایالات متحده

  • redesign


    بهتر کردن

  • reorganizeUS


    تغییر سبک


  • متفاوت

  • restyle


    خیاط


  • سازماندهی مجدد انگلستان

  • tailor


    ویرایش کنید

  • remake


  • reorganiseUK


  • edit


antonyms - متضاد
  • worsen


    بدتر شود

  • blemish


    عیب


  • زنگ تفريح

  • corrupt


    فاسد

  • debase


    تحقیر کردن


  • نزول کردن

  • depress


    افسرده


  • از بین رفتن


  • رها کردن

  • harm


    صدمه


  • چشم پوشی


  • خدشه دار کردن

  • impair


    زخمی کردن

  • injure


    کاهش دادن

  • lessen


    پایین تر


  • حفظ


  • مارس

  • mar


    بی توجهی

  • neglect


    كاهش دادن


  • ماندن


  • خراب کردن

  • ruin


    اقامت کردن


  • متوقف کردن


  • تفریق کردن

  • subtract


    ناراحت

  • upset


    خسارت


  • از بین بردن


  • نگاه داشتن

  • spoil


    یخ زدگی



لغت پیشنهادی

pamphlet

لغت پیشنهادی

shrugs

لغت پیشنهادی

belgium