bets
bets - شرط بندی
N/A - N/A
UK :
US :
to risk money on the result of an event or a competition such as a horse race in the hope of winning more money
ریسک کردن پول در نتیجه یک رویداد یا یک مسابقه، مانند مسابقه اسب دوانی، به امید برنده شدن پول بیشتر
If you say you bet (someone) that something is true or will happen you mean you are certain that it is true or will happen
اگر می گویید با (کسی) شرط بندی کرده اید که چیزی درست است یا اتفاق خواهد افتاد، یعنی مطمئن هستید که درست است یا اتفاق خواهد افتاد.
مقدار پولی که در نتیجه یک رویداد یا یک مسابقه، مانند مسابقه اسب دوانی، به خطر می اندازید
یک حدس یا نظر
to risk a sum of money on the unknown result of an event in the hope of winning more money than you have risked
ریسک کردن مبلغی بابت نتیجه ناشناخته یک رویداد به این امید که پول بیشتری از آنچه ریسک کرده اید به دست آورید
اگر با کسی شرط بندی کنید که چیزی درست است یا اتفاق خواهد افتاد، احتمال می دهید
توافقی برای ریسک کردن پول در نتیجه ناشناخته یک رویداد
شرط نیز یک حدس یا نظر است
شرط بندی نیز یک شانس یا فرصت است
ریسک کردن پول برای چیزی که ممکن است در آینده اتفاق بیفتد
ریسک کردن پول زیادی برای چیزی که ممکن است در آینده اتفاق بیفتد
می گفت که شما مطمئن هستید که چیزی درست است یا اتفاق خواهد افتاد
عمل به خطر انداختن پول برای چیزی که ممکن است در آینده اتفاق بیفتد
اتفاقی که احتمالاً در آینده رخ می دهد یا نتیجه خوبی خواهد داشت
تصمیم یا انتخابی که کسی می تواند بگیرد که احتمالاً بهترین نتیجه را خواهد داشت
او مرتب به مسابقات می رود و شرط بندی های سنگین می کند.
او 500000 پوند روی اسبی که دوم شد شرط بندی کرد.
من با شما شرط می بندم که 25 دلار (که) قبل از شما به آنجا خواهم رسید.
شرط می بندم (که) او اتوبوس را از دست داده است.
شرط می بندم (که) او نخواهد آمد.
او روی مسابقه شرط بندی کرده بود.
او روی اسب خاکستری شرط بندی کرد.
شرط من این است (که) بچه آنها دختر شود.
او به پیست مسابقه رفت و 2 دلار روی یک اسب شرط بندی کرد.
من شرط می بندم که یانکی ها امسال برنده پرچم نخواهند شد.
شرط می بندم (شما) او اتوبوس را از دست داده است.
او روی مسابقه شرط بندی کرد.
شرط من این است که سناتور تصمیم بگیرد دیگر نامزد نشود.
قرار دادن پس انداز خود در یک حساب با بهره بالا یک شرط خوب / بهترین شرط شما است.
In his opinion no fee can compensate for the risk of betting a large chunk of a firm's capital on a single deal.
به نظر او، هیچ کارمزدی نمی تواند ریسک شرط بندی بخش بزرگی از سرمایه یک شرکت را بر روی یک معامله جبران کند.
برخی از سرمایه گذاران شرط بندی می کنند که نرخ بهره افزایش خواهد یافت.
شما نمی خواهید علیه افزایش تورم در اواخر سال شرط بندی کنید.
امیدوارم مشتریان زیادی جذب کنیم زیرا در مزرعه در این مکان شرط بندی کرده ایم.
اگر حقوق به اندازه کافی بالا بود، شرط می بندم که او این کار را می پذیرد.
شرط می بندم که فقط 25 درصد از آن بطری ها بازیافت می شوند.
افراد زیادی روی مسکن شرط بندی کردند و شکست خوردند.
او برای راه اندازی کسب و کار وام زیادی گرفت و این شرط نتیجه داد.
شرط جنسون این است که داراییها کمیاب میمانند و اجاره بها افزایش مییابد.
این بانک می گوید این حساب یک شرط مطمئن و جایگزین خوبی برای سرمایه گذاری در سهام است.
بهترین شرط شما این است که سهام را بفروشید.
wagers
شرط بندی ها
stakes
سهام
gambles
قمار می کند
flutters
بال می زند
antes
antes
punts
ضربات
pledges
تعهد می کند
parlays
پارلی ها
accumulators
انباشته ها
perfectas
perfectas
tricasts
سه گانه ها
ventures
سرمایه گذاری
Yankees
یانکی ها
quinellas
کینلاها
trifectas
trifectas
بازی
plunges
فرو می رود
pots
گلدان ها
raffles
قرعه کشی
daily doubles
روزانه دو برابر می شود
hazard
خطر
speculation
حدس و گمان
پول
chunks
تکه ها
hedges
پرچین ها
certainty
یقین - اطمینان - قطعیت
