literally
literally - به معنای واقعی کلمه
adverb - قید
UK :
US :
بر اساس اساسی ترین یا اصلی ترین معنای یک کلمه یا عبارت
برای تأکید بر اینکه چیزی، به ویژه تعداد زیادی، واقعاً درست است استفاده می شود
used to emphasize a strong expression or word that is not being used in its real or original meaning. Some people consider this use to be incorrect
برای تأکید بر یک عبارت یا کلمه قوی که به معنای واقعی یا اصلی خود استفاده نمی شود استفاده می شود. برخی افراد این استفاده را نادرست می دانند
استفاده از معنای واقعی یا اصلی یک کلمه یا عبارت
If you translate literally you translate each word in a text separately, without looking at how the words are used together in a phrase or sentence
اگر به صورت تحت اللفظی ترجمه کنید، هر کلمه را در یک متن جداگانه ترجمه می کنید، بدون اینکه نگاه کنید چگونه کلمات با هم در یک عبارت یا جمله به کار رفته اند.
برای تأکید بر آنچه می گویید استفاده می شود
به سادگی یا فقط
برای تأکید بر اینکه یک مقدار چقدر زیاد یا زیاد است استفاده می شود
به معنای تحت اللفظی نیز برای تأکید بر یک بیانیه استفاده می شود و نشان می دهد که تعجب آور است
آنها به معنای واقعی کلمه دست در دست هم به قله رسیدند.
او در یک وضعیت افسرده فرو می رود که در آن به معنای واقعی کلمه می تواند اما نه از نظر شناختی ببیند.
سولاریزاسیون تکنیک دیگری است که در تابستان می توان از آن برای پختن واقعی آفات استفاده کرد.
Disease is literally dis-ease, a state of disharmony and imbalance on one or other or more of these levels.
بیماری به معنای واقعی کلمه بیماری است، حالتی از ناهماهنگی و عدم تعادل در یک یا چند یا چند سطح از این سطوح.
به معنای واقعی کلمه، جاهایی رفتن بود.
بوئینگ 247 یک هواپیمای معمولی که به معنای واقعی کلمه فرود آمد، در سال 1934 معرفی شد.
کلمه polygraph در لغت به معنای نوشته های زیاد است.
من و جان به معنای واقعی کلمه هیچ اشتراکی نداریم.
Sunnyvale به معنای واقعی کلمه از هزاران معیار استفاده می کند.
به معنای واقعی کلمه هزاران نفر پس انداز جان خود را در سقوط بازار از دست دادند.
کلمه سیاره در لغت به معنای جسم سرگردان است.
وقتی به شما گفتم «گم شو»، انتظار نداشتم به معنای واقعی کلمه مرا در نظر بگیرند.
اصطلاحات معمولاً نمی توانند به معنای واقعی کلمه به زبان دیگری ترجمه شوند.
به معنای واقعی کلمه صدها جایزه برای بردن وجود دارد.
من به معنای واقعی کلمه از پوستم پریدم.
They were responsible for literally millions of deaths.
آنها به معنای واقعی کلمه مسئول مرگ میلیون ها نفر بودند.
ما به معنای واقعی کلمه در گوشه ای از او زندگی می کنیم.
ترجمههایی که به معنای واقعی کلمه انجام میشوند، اغلب به خوبی جریان ندارند یا طبیعی به نظر نمیرسند.
او آن ضربه را به معنای واقعی کلمه با مایل ها از دست داد.
من به معنای واقعی کلمه از این خبر غافلگیر شدم.
سپس سوسیس را به معنای واقعی کلمه از وسط برش می دهید.
به معنای واقعی کلمه صدها صفحه برای خواندن در قرارداد وجود داشت.
من به معنای واقعی کلمه (= واقعاً) نمی دانستم که شما و سوفی می آیید.
دقیقا
واقعا
به طرز نزدیک
موکدا
strictly
صادقانه
faithfully
کلمه به کلمه
verbatim
در حقیقت
به وضوح
plainly
به سادگی
براستی
به درستی
accurately
با ادب
literatim
به شدت
rigorously
به صورت کامل
مستقیم
correctly
به طور مستقیم
بدون شک
مانند
indisputably
سر راست
rightly
در نامه
sic
بدون انحراف
بدون اشتباه
بدون تردید
undeviatingly
به طور دقیق
undisputably
نامه در برابر نامه
unerringly
unmistakably
veritably
strictly speaking
figuratively
به صورت مجازی
loosely
آزادانه
doubtfully
با شک
imprecisely
به طور غیر دقیق
metaphorically
به صورت استعاری
inexactly
ناهمسان