literally

base info - اطلاعات اولیه

literally - به معنای واقعی کلمه

adverb - قید

/ˈlɪtərəli/

UK :

/ˈlɪtərəli/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [literally] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • The word ‘planet’ literally means ‘wandering body’.


    کلمه سیاره در لغت به معنای جسم سرگردان است.

  • When I told you to ‘get lost’ I didn't expect to be taken literally.


    وقتی به شما گفتم «گم شو»، انتظار نداشتم به معنای واقعی کلمه مرا در نظر بگیرند.

  • Idioms usually cannot be translated literally into another language.


    اصطلاحات معمولاً نمی توانند به معنای واقعی کلمه به زبان دیگری ترجمه شوند.

  • There are literally hundreds of prizes to win.


    به معنای واقعی کلمه صدها جایزه برای بردن وجود دارد.

  • I literally jumped out of my skin.


    من به معنای واقعی کلمه از پوستم پریدم.

  • They were responsible for literally millions of deaths.


    آنها به معنای واقعی کلمه مسئول مرگ میلیون ها نفر بودند.


  • ما به معنای واقعی کلمه در گوشه ای از او زندگی می کنیم.

  • Translations that are done too literally often don't flow well or don't sound natural.


    ترجمه‌هایی که به معنای واقعی کلمه انجام می‌شوند، اغلب به خوبی جریان ندارند یا طبیعی به نظر نمی‌رسند.

  • He missed that kick literally by miles.


    او آن ضربه را به معنای واقعی کلمه با مایل ها از دست داد.

  • I was literally bowled over by the news.


    من به معنای واقعی کلمه از این خبر غافلگیر شدم.

  • Then you literally cut the sausage down the middle.


    سپس سوسیس را به معنای واقعی کلمه از وسط برش می دهید.

  • There were literally hundreds of pages to read in the contract.


    به معنای واقعی کلمه صدها صفحه برای خواندن در قرارداد وجود داشت.

  • I literally (= really) had no idea you and Sophie were coming.


    من به معنای واقعی کلمه (= واقعاً) نمی دانستم که شما و سوفی می آیید.

synonyms - مترادف

  • دقیقا


  • واقعا


  • به طرز نزدیک


  • موکدا

  • strictly


    صادقانه

  • faithfully


    کلمه به کلمه

  • verbatim


    در حقیقت


  • به وضوح

  • plainly


    به سادگی


  • براستی


  • به درستی

  • accurately


    با ادب

  • literatim


    به شدت

  • rigorously


    به صورت کامل


  • مستقیم

  • correctly


    به طور مستقیم


  • بدون شک


  • مانند

  • indisputably


    سر راست

  • rightly


    در نامه

  • sic


    بدون انحراف


  • بدون اشتباه


  • بدون تردید

  • undeviatingly


    به طور دقیق

  • undisputably


    نامه در برابر نامه

  • unerringly


  • unmistakably


  • veritably


  • strictly speaking




antonyms - متضاد
  • figuratively


    به صورت مجازی

  • loosely


    آزادانه

  • doubtfully


    با شک

  • imprecisely


    به طور غیر دقیق

  • metaphorically


    به صورت استعاری

  • inexactly


    ناهمسان


لغت پیشنهادی

awareness

لغت پیشنهادی

lifetimes

لغت پیشنهادی

opting