conceal

base info - اطلاعات اولیه

conceal - پنهان کردن، پوشاندن

verb - فعل

/kənˈsiːl/

UK :

/kənˈsiːl/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conceal] در گوگل
description - توضیح

  • برای پنهان کردن چیزی به دقت

  • to hide your real feelings or the truth


    برای پنهان کردن احساسات واقعی یا حقیقت


  • برای جلوگیری از دیده شدن یا دانستن چیزی


  • جلوگیری از دیده شدن یا دانستن چیزی برای پنهان کردن چیزی


  • در مورد چیزی که حق دارد بداند به کسی چیزی نگوید

  • Kim could barely conceal her annoyance that I had arrived so late.


    کیم به سختی می‌توانست ناراحتی‌اش را از اینکه من اینقدر دیر رسیده بودم پنهان کند.

  • A wide-brimmed hat concealed her graying hair.


    یک کلاه لبه پهن موهای سفیدش را پنهان کرده بود.

  • Hawkins was incapable of concealing how he felt from his close friends.


    هاوکینز قادر به پنهان کردن احساسات خود از دوستان نزدیک خود نبود.

  • Several kilos of drugs had been concealed in the back of the truck.


    چندین کیلو مواد مخدر در پشت کامیون مخفی شده بود.

  • Several drug companies are accused of concealing information from the Food and Drug Administration.


    چندین شرکت دارویی متهم به پنهان کردن اطلاعات از سازمان غذا و دارو هستند.

  • If he was surprised by the grubbiness of the ill-equipped Vicarage kitchen he concealed it.


    اگر از خشم آشپزخانه ی بد تجهیز ویکراژ شگفت زده می شد، آن را پنهان می کرد.

  • The secret police had concealed microphones in the walls.


    پلیس مخفی میکروفون هایی را در دیوارها پنهان کرده بود.

  • I yawned, not bothering to conceal my boredom.


    خمیازه کشیدم و حوصله ی پنهان کردن خستگی ام را نداشتم.

  • My fatigue pants were so baggy they almost concealed my combat boots.


    شلوار خستگی ام آنقدر گشاد بود که تقریباً چکمه های رزمی ام را پنهان می کرد.

  • Several times, he is seen rummaging about in the garbage bag possibly trying to conceal something.


    چندین بار دیده می شود که در کیسه زباله در حال جست و جو می کند و احتمالاً می خواهد چیزی را پنهان کند.

  • He managed to conceal the fact that he had been in prison and so got a job as a security officer.


    او موفق شد این واقعیت را پنهان کند که در زندان بوده و بنابراین به عنوان افسر امنیتی مشغول به کار شد.

  • Why had Aranyos concealed this from him?


    چرا آرانیوس این را از او پنهان کرده بود؟

  • But lately he'd been concealing this whiff with his favourite aftershave, Rampage.


    اما اخیراً او این بو را با افترشیو مورد علاقه اش، Rampage، پنهان می کرد.

  • Her legs were concealed to the ankle by a loose flowing skirt.


    پاهای او تا مچ پا با یک دامن گشاد پنهان شده بود.

example - مثال
  • The paintings were concealed beneath a thick layer of plaster.


    نقاشی ها زیر لایه ضخیم گچ پنهان شده بودند.

  • Tim could barely conceal his disappointment.


    تیم به سختی توانست ناامیدی خود را پنهان کند.

  • She sat down to conceal the fact that she was trembling.


    او نشست تا این حقیقت را پنهان کند که می لرزد.

  • For a long time his death was concealed from her.


    مرگ او برای مدت طولانی از او پنهان بود.

  • He hid the letter in a drawer.


    نامه را در کشو پنهان کرد.

  • She managed to hide her disappointment.


    او توانست ناامیدی خود را پنهان کند.

  • She covered her face with her hands.


    صورتش را با دستانش پوشاند.

  • He tried to disguise his accent.


    سعی کرد لهجه اش را پنهان کند.

  • She masked her anger with a smile.


    خشمش را با لبخند پنهان کرد.

  • The soldiers camouflaged themselves with leaves and twigs.


    سربازان خود را با برگ و شاخه استتار کردند.

  • He waited with barely concealed impatience.


    او با بی صبری به سختی پنهان منتظر ماند.

  • She was unable to conceal her surprise.


    او نتوانست تعجب خود را پنهان کند.

  • The camera is small and easily concealed.


    دوربین کوچک است و به راحتی پنهان می شود.

  • He could not conceal his joy/​disappointment.


    او نمی توانست شادی/ناامیدی خود را پنهان کند.

  • She could scarcely/​hardly conceal her delight.


    او به سختی/به سختی می توانست لذت خود را پنهان کند.

  • The listening device was concealed in a pen.


    دستگاه شنود در یک خودکار پنهان شده بود.

  • I tried to conceal my surprise when she told me her age.


    وقتی سنش را به من گفت سعی کردم تعجبم را پنهان کنم.

  • It was said that the police concealed vital evidence.


    گفته شد که پلیس مدارک حیاتی را پنهان کرده است.

  • Is there something you're concealing from me?


    چیزی هست که از من پنهان می کنی؟

  • He made no attempt to conceal his satisfaction.


    او هیچ تلاشی برای پنهان کردن رضایت خود نکرد.

  • Do not conceal health problems from a prospective insurer.


    مشکلات سلامتی را از یک بیمه گر احتمالی پنهان نکنید.

synonyms - مترادف

  • پنهان شدن


  • صفحه نمایش

  • cloak


    شنل


  • ماسک

  • veil


    حجاب


  • پوشش


  • پتو

  • enshroud


    پوشاندن

  • obscure


    مبهم

  • shroud


    کفن


  • دفن کردن

  • camouflage


    استتار

  • disguise


    مبدل کردن

  • mantle


    مانتو

  • suppress


    سرکوب کردن

  • curtain


    پرده

  • ensconce


    محصور کردن

  • belie


    تکذیب

  • cache


    حافظه پنهان

  • obfuscate


    غیبی

  • occult


    گیاه


  • ترشح کنند

  • secrete


    ذخیره کردن

  • stash


    انبار کردن

  • stow


    بسته بندی کردن


  • جلوگیری از


  • محو کردن

  • blot out


    از دید دور نگه دارید


  • پنهان نگه داشتن

  • keep hidden


    کاغذ روی


antonyms - متضاد

  • آشکار ساختن


  • در معرض گذاشتن


  • نشان می دهد

  • uncover


    برملا کردن

  • unveil


    رونمایی کند

  • bare


    برهنه

  • disclose


    فاش کردن


  • نمایش دادن

  • unwrap


    باز کردن


  • باز کن

  • divulge


    نقاب برداری

  • unmask


    بگو


  • برهنه دراز بکش

  • uncloak


    رها کردن

  • lay bare


    چشم پوشی


  • رایگان


  • بی توجهی


  • رهایی


  • صادق باش

  • disregard


    نمایشگاه


  • فراموش کردن


  • پیوستن


  • حمله کنند


  • نمایندگی کند


  • بیان


  • حقیقت را بگو


  • اجازه





لغت پیشنهادی

Baltic

لغت پیشنهادی

indefensible

لغت پیشنهادی

repainting