counteract

base info - اطلاعات اولیه

counteract - مقابله کند

verb - فعل

/ˌkaʊntərˈækt/

UK :

/ˌkaʊntərˈækt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counteract] در گوگل
description - توضیح

  • کاهش یا جلوگیری از تأثیر بد چیزی، با انجام کاری که اثر معکوس دارد


  • برای کاهش یا حذف اثر چیزی ناخواسته با ایجاد یک اثر مخالف


  • کاهش یا حذف اثر چیزی با ایجاد اثر مخالف


  • اقدامی برای کاهش تأثیر چیزی که ممکن است مضر باشد

  • As early as the 1840s, it was suggested that the efficiency of the lens could be counteracted by using faulty ones.


    در اوایل دهه 1840، پیشنهاد شد که می توان با استفاده از لنزهای معیوب، کارایی لنز را خنثی کرد.

  • Franz Kafka perfectly exemplifies the efficacy of art in counteracting emotional wounds, if not in healing them.


    فرانتس کافکا کارآمدی هنر را در مقابله با زخم های عاطفی، اگر نه در التیام آنها، به خوبی نشان می دهد.

  • Because of the invariable growth of the counteracting force known as Regionalism, or Nationalism, the Spiritual Power can not prevail.


    به دلیل رشد غیرقابل تغییر نیروی متقابل معروف به منطقه گرایی یا ناسیونالیسم، قدرت معنوی نمی تواند غالب شود.

  • Taking vitamins can counteract some bad eating habits.


    مصرف ویتامین ها می تواند با برخی عادات بد غذایی مقابله کند.

  • Many contain potassium salts to counteract the loss of potassium ions from the body during diarrhoea.


    بسیاری از آنها حاوی نمک های پتاسیم برای مقابله با از دست دادن یون های پتاسیم از بدن در طول اسهال هستند.

  • Town halls should make an all out effort for interest and warmth to counteract the pervasive greyness outside.


    تالارهای شهر باید تمام تلاش خود را برای علاقه و گرما به کار گیرند تا با خاکستری فراگیر بیرون مقابله کنند.

  • Sometimes rosemary or balm was added to the bran to counteract the smell of decomposition.


    گاهی اوقات، رزماری یا مومیایی را به سبوس اضافه می کردند تا بوی تجزیه را از بین ببرد.

  • Some academics try to counteract this trend by trying to identify the bright sparks and arrange special seminars for them.


    برخی از دانشگاهیان با شناسایی جرقه های روشن و ترتیب دادن سمینارهای ویژه برای آنها سعی در مقابله با این روند دارند.

  • Acceptance, shown by affection, can counteract those feelings.


    پذیرش که با محبت نشان داده می شود، می تواند با این احساسات مقابله کند.

example - مثال
  • These exercises aim to counteract the effects of stress and tension.


    هدف این تمرینات مقابله با اثرات استرس و تنش است.

  • By pausing for a moment or two before speaking you will simply be counteracting a nervous tendency to rush headlong into everything.


    با یک یا دو لحظه مکث قبل از صحبت، به سادگی با یک تمایل عصبی برای عجله در همه چیز مقابله می کنید.

  • She liked to keep busy all the time to counteract the feelings of uselessness that overcame her whenever she had nothing to do.


    او دوست داشت همیشه مشغول باشد تا با احساس بی فایده ای که بر او غلبه می کرد، هر وقت کاری نداشت مقابله کند.

  • The thrust of the rocket engines counteracts gravity.


    نیروی رانش موتورهای موشک با گرانش مقابله می کند.

  • Drinking a lot of water counteracts the dehydrating effects of hot weather.


    نوشیدن آب زیاد با اثرات کم آبی هوای گرم مقابله می کند.

  • The tax must be adjusted upward to counteract inflation.


    برای مقابله با تورم، مالیات باید به سمت بالا تنظیم شود.

  • Spending on marketing and advertising has increased in order to counteract falling sales.


    هزینه های بازاریابی و تبلیغات به منظور مقابله با کاهش فروش افزایش یافته است.

  • These new energy technologies are aimed at counteracting the effects of global warming.


    هدف این فناوری‌های جدید انرژی برای مقابله با اثرات گرمایش جهانی است.

synonyms - مترادف
  • neutraliseUK


    neutraliseUK

  • neutralizeUS


    خنثی کردن ایالات متحده

  • offset


    انحراف

  • counterbalance


    تعادل

  • negate


    نفی کردن

  • nullify


    باطل کردن

  • annul


    باطل

  • cancel


    لغو

  • counterpoise


    مخالفت


  • مقابله با

  • countervail


    منفی


  • درست


  • وزنه تعادل

  • counterweigh


    متعادل کردن

  • invalidate


    جبران خسارت

  • equilibrize


    از بین بردن

  • redress


    پیشخوان

  • obviate


    مخالفت کردن


  • ضد چک

  • contravene


    ثابت

  • countercheck


    اصلاح کردن

  • fix


    درمان

  • rectify


    دلار

  • remedy


    ضد کار


  • مکث

  • counterwork


    کاهش دادن

  • halt


    كاهش دادن

  • lessen


    stabiliseUK



  • stabiliseUK


antonyms - متضاد

  • افزایش دهد

  • exacerbate


    تشدید کند

  • abet


    شریک

  • aid


    کمک


  • اجازه


  • تایید


  • کمک کند


  • زنگ تفريح

  • facilitate


    تسهیل کردن


  • رو به جلو


  • مجوز


  • حمایت کردن


  • حفظ کردن

  • uphold


    تایید اعتبار

  • validate


    بدتر شود

  • worsen


    تشدید - مشدد

  • aggravate


    تشدید شود

  • intensify


    ملتهب کردن

  • inflame


    بالا بردن

  • heighten


    ترکیب

  • compound


    بزرگ کردن

  • magnify


    تقویت کردن

  • augment


    پیچیده کردن

  • complicate


    تقویت

  • amplify


    تحریک

  • provoke


    افزایش دادن


  • تحریک کردن

  • irritate


    خدشه دار کردن

  • impair


    برانگیختن

  • excite


    خشمگین کردن

  • infuriate


لغت پیشنهادی

discarded

لغت پیشنهادی

whereby

لغت پیشنهادی

lend