counteract
counteract - مقابله کند
verb - فعل
UK :
US :
کاهش یا جلوگیری از تأثیر بد چیزی، با انجام کاری که اثر معکوس دارد
برای کاهش یا حذف اثر چیزی ناخواسته با ایجاد یک اثر مخالف
کاهش یا حذف اثر چیزی با ایجاد اثر مخالف
اقدامی برای کاهش تأثیر چیزی که ممکن است مضر باشد
As early as the 1840s, it was suggested that the efficiency of the lens could be counteracted by using faulty ones.
در اوایل دهه 1840، پیشنهاد شد که می توان با استفاده از لنزهای معیوب، کارایی لنز را خنثی کرد.
Franz Kafka perfectly exemplifies the efficacy of art in counteracting emotional wounds, if not in healing them.
فرانتس کافکا کارآمدی هنر را در مقابله با زخم های عاطفی، اگر نه در التیام آنها، به خوبی نشان می دهد.
Because of the invariable growth of the counteracting force known as Regionalism, or Nationalism, the Spiritual Power can not prevail.
به دلیل رشد غیرقابل تغییر نیروی متقابل معروف به منطقه گرایی یا ناسیونالیسم، قدرت معنوی نمی تواند غالب شود.
مصرف ویتامین ها می تواند با برخی عادات بد غذایی مقابله کند.
Many contain potassium salts to counteract the loss of potassium ions from the body during diarrhoea.
بسیاری از آنها حاوی نمک های پتاسیم برای مقابله با از دست دادن یون های پتاسیم از بدن در طول اسهال هستند.
Town halls should make an all out effort for interest and warmth to counteract the pervasive greyness outside.
تالارهای شهر باید تمام تلاش خود را برای علاقه و گرما به کار گیرند تا با خاکستری فراگیر بیرون مقابله کنند.
گاهی اوقات، رزماری یا مومیایی را به سبوس اضافه می کردند تا بوی تجزیه را از بین ببرد.
Some academics try to counteract this trend by trying to identify the bright sparks and arrange special seminars for them.
برخی از دانشگاهیان با شناسایی جرقه های روشن و ترتیب دادن سمینارهای ویژه برای آنها سعی در مقابله با این روند دارند.
پذیرش که با محبت نشان داده می شود، می تواند با این احساسات مقابله کند.
هدف این تمرینات مقابله با اثرات استرس و تنش است.
By pausing for a moment or two before speaking you will simply be counteracting a nervous tendency to rush headlong into everything.
با یک یا دو لحظه مکث قبل از صحبت، به سادگی با یک تمایل عصبی برای عجله در همه چیز مقابله می کنید.
She liked to keep busy all the time to counteract the feelings of uselessness that overcame her whenever she had nothing to do.
او دوست داشت همیشه مشغول باشد تا با احساس بی فایده ای که بر او غلبه می کرد، هر وقت کاری نداشت مقابله کند.
نیروی رانش موتورهای موشک با گرانش مقابله می کند.
نوشیدن آب زیاد با اثرات کم آبی هوای گرم مقابله می کند.
برای مقابله با تورم، مالیات باید به سمت بالا تنظیم شود.
هزینه های بازاریابی و تبلیغات به منظور مقابله با کاهش فروش افزایش یافته است.
هدف این فناوریهای جدید انرژی برای مقابله با اثرات گرمایش جهانی است.
neutraliseUK
neutraliseUK
neutralizeUS
خنثی کردن ایالات متحده
offset
انحراف
counterbalance
تعادل
negate
نفی کردن
nullify
باطل کردن
annul
باطل
cancel
لغو
counterpoise
مخالفت
مقابله با
countervail
منفی
درست
وزنه تعادل
counterweigh
متعادل کردن
invalidate
جبران خسارت
equilibrize
از بین بردن
redress
پیشخوان
obviate
مخالفت کردن
ضد چک
contravene
ثابت
countercheck
اصلاح کردن
درمان
rectify
دلار
remedy
ضد کار
مکث
counterwork
کاهش دادن
halt
كاهش دادن
lessen
stabiliseUK
stabiliseUK
افزایش دهد
exacerbate
تشدید کند
abet
شریک
کمک
اجازه
تایید
کمک کند
زنگ تفريح
facilitate
تسهیل کردن
رو به جلو
مجوز
حمایت کردن
حفظ کردن
uphold
تایید اعتبار
validate
بدتر شود
worsen
تشدید - مشدد
aggravate
تشدید شود
intensify
ملتهب کردن
inflame
بالا بردن
heighten
ترکیب
compound
بزرگ کردن
magnify
تقویت کردن
augment
پیچیده کردن
complicate
تقویت
amplify
تحریک
provoke
افزایش دادن
تحریک کردن
irritate
خدشه دار کردن
impair
برانگیختن
excite
خشمگین کردن
infuriate
