displays

base info - اطلاعات اولیه

displays - نمایش می دهد

N/A - N/A

dɪˈspleɪ

UK :

dɪˈspleɪ

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [displays] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Family photographs were displayed on the wall.


    عکس های خانوادگی روی دیوار نصب شده بود.

  • My grandfather disapproved of displaying emotion in public.


    پدربزرگم نمایش احساسات در ملاء عام را قبول نداشت.

  • Retailers should display delivery times and costs on their websites.


    خرده فروشان باید زمان و هزینه های تحویل را در وب سایت های خود نمایش دهند.

  • There's an Egyptian art collection on display (= being shown) at the museum at the moment.


    در حال حاضر یک مجموعه هنری مصری در موزه به نمایش گذاشته شده است (= در حال نمایش).

  • a fireworks display


    یک نمایش آتش بازی

  • There's never much (of a) display of affection between them.


    هرگز نمایش محبت زیادی بین آنها وجود ندارد.

  • The display problems might be due to a shortage of disk space.


    مشکلات نمایش ممکن است به دلیل کمبود فضای دیسک باشد.

  • The museum displays the tools and clothes of native Indians.


    در این موزه ابزار و لباس های سرخپوستان بومی نمایش داده می شود.

  • He doesn’t display much emotion.


    او احساسات زیادی نشان نمی دهد.

  • Paintings and carvings of birds and animals will be on display in the main ballroom of the hotel.


    نقاشی‌ها و حکاکی‌های پرندگان و حیوانات در سالن اصلی هتل به نمایش گذاشته می‌شود.

  • It was an impressive display of unity and goodwill among South Africa’s diverse legislators.


    این نمایش چشمگیر وحدت و حسن نیت در میان قانونگذاران مختلف آفریقای جنوبی بود.

  • The company has launched a new range of toiletries with a gloriously bright green in-store display of fresh grass.


    این شرکت طیف جدیدی از لوازم بهداشتی را با نمایشگر سبز روشن با علف تازه در فروشگاه عرضه کرده است.

  • a display window/shelf/counter


    یک پنجره / قفسه / پیشخوان نمایشگر


  • یک نمایشگر پنجره

  • The window dresser is responsible for choosing items for display in the stores.


    ویترین وظیفه انتخاب اقلام برای نمایش در فروشگاه ها را بر عهده دارد.

  • Data projectors allow any computer display to be shown on large screens or white walls in class or the school hall.


    دیتا پروژکتورها به هر صفحه نمایش رایانه ای اجازه می دهند که روی صفحه نمایش های بزرگ یا دیوارهای سفید در کلاس یا سالن مدرسه نشان داده شود.

  • Check the on-screen display to ensure that it makes sense to you.


    صفحه نمایش روی صفحه را بررسی کنید تا مطمئن شوید که برای شما منطقی است.

  • Watch the cash register display at the checkout counter to see how much you are spending.


    صفحه نمایش صندوق را در باجه صندوق تماشا کنید تا ببینید چقدر خرج می کنید.

  • He showed me the picture on his digital camera's display screen.


    او عکس را روی صفحه نمایش دوربین دیجیتالش به من نشان داد.

  • The store is increasing the number of products on display.


    فروشگاه در حال افزایش تعداد محصولات به نمایش در آمده است.

  • Computers are put on display at one of the company's retail outlets in the city.


    رایانه ها در یکی از خرده فروشی های این شرکت در شهر به نمایش گذاشته می شوند.

  • The contract with retailers governs how they display our product in stores.


    قرارداد با خرده فروشان بر نحوه نمایش محصول ما در فروشگاه ها نظارت می کند.

  • At the business premises, the name and address of the proprietor must be clearly displayed.


    در محل تجاری، نام و آدرس مالک باید به وضوح نمایش داده شود.

  • The 10 pages with the highest score are displayed on your screen.


    10 صفحه با بالاترین امتیاز بر روی صفحه نمایش شما نمایش داده می شود.

  • Most websites get revenue from ads displayed to visitors.


    بیشتر وب سایت ها از تبلیغات نمایش داده شده به بازدیدکنندگان درآمد کسب می کنند.

synonyms - مترادف
  • shows


    نشان می دهد

  • exhibitions


    نمایشگاه ها

  • events


    مناسبت ها

  • demonstrations


    تظاهرات

  • exhibits


    جنین

  • fairs


    ارائه ها

  • fetes


    عینک

  • presentations


    ولخرجی ها

  • spectacles


    مسابقات نمایشی

  • expos


    ویترین ها

  • expositions


    کارناوال ها

  • extravaganzas


    نمایش های مجلل

  • pageants


    پانوپلی ها

  • showcases


    برنامه های ایالات متحده

  • carnivals


    پخش

  • pageantries


    بازارها

  • panoplies


    کنوانسیون ها

  • programsUS


    هیاهو

  • airings


    برنامه های انگلستان

  • bazaars


    نمایندگی ها

  • conventions


    نمایشگاه تجاری

  • fanfares


    رژه ها

  • programmesUK


    گذشته نگر

  • representations


    نمایش ها

  • trade fairs


    سیرک ها

  • parades


    نمایشگاه های شهرستان

  • retrospectives


  • showings


  • circuses


  • county fairs


  • marketplaces


antonyms - متضاد
  • conceals


    پنهان می کند

  • covers


    پوشش می دهد

  • hides


    دور می کند

  • tucks away


    انبار می کند

  • covers up


    حجاب ها

  • stashes


    حافظه های پنهان

  • stows


    دربر می گیرد

  • veils


    سوراخ

  • caches


    تاریک نگه می دارد

  • ensconces


    راز نگه می دارد

  • holes up


    تحت پوشش نگه می دارد

  • keeps dark


    مبهم می کند

  • keeps secret


    ترشح می کند

  • keeps under wraps


    ماسک ها

  • obscures


    کفن می کند

  • secretes


    ذخایر

  • masks


    سرکوب می کند

  • enshrouds


    غیبی

  • shrouds


    لباس مبدل

  • reserves


    مسدود می کند

  • suppresses


    بالماسکه ها

  • occults


    سانسور کننده

  • disguises


    کنار می گذارد

  • blocks out


    عقب نگه می دارد

  • represses


  • masquerades


  • censors


  • obfuscates


  • puts away


  • puts aside


  • holds back


لغت پیشنهادی

besan

لغت پیشنهادی

reused

لغت پیشنهادی

baste