displays
displays - نمایش می دهد
N/A - N/A
UK :
US :
چیدمان چیزی یا مجموعه ای از چیزها به گونه ای که برای عموم دیده شود
برای نشان دادن یک احساس
برای نشان دادن کلمات، تصاویر و غیره بر روی صفحه نمایش
a collection of objects or pictures arranged for people to look at or a performance or show for people to watch
مجموعه ای از اشیاء یا تصاویری که برای تماشای مردم چیده شده اند، یا نمایش یا نمایشی برای تماشای مردم
این واقعیت که کسی احساس خود را نشان می دهد
نحوه نمایش کلمات، تصاویر و غیره به صورت الکترونیکی، به عنوان مثال بر روی صفحه نمایش کامپیوتر
نشان دادن چیزی یا مجموعه ای از چیزها به صورت سازمان یافته برای دیدن مردم
اجازه دهید چیزی با آنچه میگویید یا انجام میدهید، یا ظاهرتان شناخته شود
an arrangement or collection of one or more things that are shown in an organized way
چیدمان یا مجموعه ای از یک یا چند چیز که به صورت سازماندهی شده نشان داده شده است
عمل نشان دادن یک احساس یا کیفیت با آنچه میگویید یا انجام میدهید، یا ظاهرتان
مجموعه ای از محصولات یا اشیایی که برای مردم چیده شده است تا آنها را در یک فروشگاه ببینند یا بخرند
عمل چیدمان کالاها یا اشیاء برای مردم برای دیدن یا خرید در یک فروشگاه
کلمات و تصاویری که روی صفحه کامپیوتر یا سایر تجهیزات الکترونیکی می بینید
صفحه نمایشی که بخشی از یک سیستم کامپیوتری یا سایر تجهیزات است
ترتیب داده شده تا مردم به فروشگاهی نگاه کنند یا در آن خرید کنند
چیدمان اجناس یا اشیایی که مردم در یک فروشگاه ببینند یا بخرند
عکس های خانوادگی روی دیوار نصب شده بود.
My grandfather disapproved of displaying emotion in public.
پدربزرگم نمایش احساسات در ملاء عام را قبول نداشت.
خرده فروشان باید زمان و هزینه های تحویل را در وب سایت های خود نمایش دهند.
در حال حاضر یک مجموعه هنری مصری در موزه به نمایش گذاشته شده است (= در حال نمایش).
یک نمایش آتش بازی
هرگز نمایش محبت زیادی بین آنها وجود ندارد.
مشکلات نمایش ممکن است به دلیل کمبود فضای دیسک باشد.
در این موزه ابزار و لباس های سرخپوستان بومی نمایش داده می شود.
او احساسات زیادی نشان نمی دهد.
نقاشیها و حکاکیهای پرندگان و حیوانات در سالن اصلی هتل به نمایش گذاشته میشود.
این نمایش چشمگیر وحدت و حسن نیت در میان قانونگذاران مختلف آفریقای جنوبی بود.
The company has launched a new range of toiletries with a gloriously bright green in-store display of fresh grass.
این شرکت طیف جدیدی از لوازم بهداشتی را با نمایشگر سبز روشن با علف تازه در فروشگاه عرضه کرده است.
یک پنجره / قفسه / پیشخوان نمایشگر
یک نمایشگر پنجره
ویترین وظیفه انتخاب اقلام برای نمایش در فروشگاه ها را بر عهده دارد.
Data projectors allow any computer display to be shown on large screens or white walls in class or the school hall.
دیتا پروژکتورها به هر صفحه نمایش رایانه ای اجازه می دهند که روی صفحه نمایش های بزرگ یا دیوارهای سفید در کلاس یا سالن مدرسه نشان داده شود.
صفحه نمایش روی صفحه را بررسی کنید تا مطمئن شوید که برای شما منطقی است.
صفحه نمایش صندوق را در باجه صندوق تماشا کنید تا ببینید چقدر خرج می کنید.
او عکس را روی صفحه نمایش دوربین دیجیتالش به من نشان داد.
فروشگاه در حال افزایش تعداد محصولات به نمایش در آمده است.
رایانه ها در یکی از خرده فروشی های این شرکت در شهر به نمایش گذاشته می شوند.
قرارداد با خرده فروشان بر نحوه نمایش محصول ما در فروشگاه ها نظارت می کند.
در محل تجاری، نام و آدرس مالک باید به وضوح نمایش داده شود.
10 صفحه با بالاترین امتیاز بر روی صفحه نمایش شما نمایش داده می شود.
بیشتر وب سایت ها از تبلیغات نمایش داده شده به بازدیدکنندگان درآمد کسب می کنند.
shows
نشان می دهد
exhibitions
نمایشگاه ها
events
مناسبت ها
demonstrations
تظاهرات
exhibits
جنین
fairs
ارائه ها
fetes
عینک
presentations
ولخرجی ها
spectacles
مسابقات نمایشی
expos
ویترین ها
expositions
کارناوال ها
extravaganzas
نمایش های مجلل
pageants
پانوپلی ها
showcases
برنامه های ایالات متحده
carnivals
پخش
pageantries
بازارها
panoplies
کنوانسیون ها
programsUS
هیاهو
airings
برنامه های انگلستان
bazaars
نمایندگی ها
conventions
نمایشگاه تجاری
fanfares
رژه ها
programmesUK
گذشته نگر
representations
نمایش ها
trade fairs
سیرک ها
parades
نمایشگاه های شهرستان
retrospectives
showings
circuses
county fairs
marketplaces
conceals
پنهان می کند
covers
پوشش می دهد
hides
دور می کند
tucks away
انبار می کند
covers up
حجاب ها
stashes
حافظه های پنهان
stows
دربر می گیرد
veils
سوراخ
caches
تاریک نگه می دارد
ensconces
راز نگه می دارد
holes up
تحت پوشش نگه می دارد
keeps dark
مبهم می کند
keeps secret
ترشح می کند
keeps under wraps
ماسک ها
obscures
کفن می کند
secretes
ذخایر
masks
سرکوب می کند
enshrouds
غیبی
shrouds
لباس مبدل
reserves
مسدود می کند
suppresses
بالماسکه ها
occults
سانسور کننده
disguises
کنار می گذارد
blocks out
عقب نگه می دارد
represses
masquerades
censors
obfuscates
puts away
puts aside
holds back
