word - لغت

tracker || ردیاب

part of speech - بخش گفتار

noun || اسم

spell - تلفظ

/ˈtrækə(r)/

UK :

/ˈtrækər/

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tracker] در گوگل

description - توضیح


  • کسی که افراد دیگر را دنبال می کند و پیدا می کند، به خصوص با دنبال کردن آثاری که آنها روی زمین از خود به جا گذاشته اند


  • شخصی که می تواند حیوانات یا افراد را با دنبال کردن آثاری که روی زمین به جای می گذارند، پیدا کند


  • یک دستگاه الکترونیکی یا نرم افزاری که اطلاعات مربوط به فعالیت بدنی شما را ثبت می کند


  • یک محصول مالی که از سطح نرخ بهره، قیمت سهام و غیره تبعیت می کند.


  • وسیله ای که نشان می دهد کسی یا چیزی کجاست


  • یک محصول مالی که از سطح یک شاخص سهم خاص پیروی می کند

  • We both employed local Arussi as trackers, some of whom were very skilful and all of whom were tireless.


    هر دوی ما از آروسی محلی به عنوان ردیاب استفاده می کردیم که برخی از آنها بسیار ماهر و همه آنها خستگی ناپذیر بودند.

  • While they rested, Devraux again sent his trackers to climb lookout trees.


    در حالی که آنها استراحت می کردند، دورو دوباره ردیاب های خود را برای بالا رفتن از درختان دیدبانی فرستاد.

  • After a moment's hesitation Jacques Devraux followed at a distance with his trackers.


    پس از لحظه ای تردید، ژاک دورو با ردیاب های خود از راه دور به دنبال او رفت.


  • ردیاب سرمایه گذاری مالی

  • Then treading carefully he followed on behind the last Moi trackers.


    سپس با احتیاط قدم گذاشت و پشت آخرین ردیاب های موی ادامه داد.

  • a star tracker


    یک ردیاب ستاره

  • Even before the summit the trackers announced they had located the gorillas and we should prepare to enter their presence.


    حتی قبل از اجلاس، ردیاب ها اعلام کردند که گوریل ها را پیدا کرده اند و ما باید برای حضور آنها آماده شویم.

  • Then Tagan, the tracker, stopped and stood in his stirrups, his head up and his eyes narrowed.


    سپس تاگان، ردیاب، ایستاد و در رکاب خود ایستاد، سرش را بالا و چشمانش را باریک کرد.

  • The eighth, a black-bearded, brown-faced man named Tagan was the tracker.


    نفر هشتم، مردی با ریش سیاه و قهوه ای به نام تاگان، ردیاب بود.

  • The tracker who had worked with Ian Hofmeyr darting the Deduru-Oya elephants was forced to guide the raiders out of the park.


    ردیاب که با Ian Hofmeyr کار کرده بود و فیل‌های Deduru-Oya را پرتاب می‌کرد، مجبور شد مهاجمان را به بیرون از پارک راهنمایی کند.

example - مثال

  • The trackers located the rhino and darted it with tranquillizing drugs.


    ردیاب ها کرگدن را پیدا کردند و با داروهای آرام بخش آن را پرتاب کردند.

  • Electronic trackers show how far the animals range in search of food.


    ردیاب‌های الکترونیکی نشان می‌دهند که حیوانات در جستجوی غذا چقدر فاصله دارند.

  • Forget about fund managers and individual shares: choose an index tracker instead.


    مدیران صندوق و سهام فردی را فراموش کنید: به جای آن یک ردیاب شاخص انتخاب کنید.

  • An Aboriginal tracker led them to the place where the plane had crashed.


    یک ردیاب بومی آنها را به محل سقوط هواپیما هدایت کرد.

  • The sleep tracker records all sorts of details about your sleep.


    ردیاب خواب انواع جزئیات مربوط به خواب شما را ثبت می کند.

  • What is the best activity tracker?


    بهترین ردیاب فعالیت چیست؟

  • Trackers are usually cheaper than actively managed funds, as they are often run by computer instead of a fund manager.


    ردیاب‌ها معمولاً ارزان‌تر از صندوق‌هایی هستند که به طور فعال مدیریت می‌شوند، زیرا اغلب به‌جای مدیر صندوق توسط رایانه اداره می‌شوند.

  • A typical base-rate tracker offers between 0.2 and 0.3 percentage points above the Bank's rate.


    یک ردیاب نرخ پایه معمولی بین 0.2 تا 0.3 واحد درصد بالاتر از نرخ بانک ارائه می دهد.

  • GPS trackers can be plugged into most cars' onboard computers.


    ردیاب‌های GPS را می‌توان به رایانه‌های داخلی اکثر خودروها وصل کرد.

  • Every time someone downloads the file the tracker records where they are.


    هر بار که شخصی فایل را دانلود می کند، ردیاب محل حضور آنها را ثبت می کند.


  • ردیاب‌های شاخص به مدیریت فعال کمی نیاز دارند، زیرا آنها به سادگی عملکرد یک شاخص بازار معین را منعکس می‌کنند.

synonyms - مترادف

  • pursuer


    تعقیب کننده

  • follower


    دنباله رو


  • دم


  • شکارچی

  • chaser


    سایه


  • تریلر

  • trailer


    شکارچی فضل

  • bounty hunter


    کاراگاه خصوصی

  • private detective


    چشم خصوصی


  • بازپرس خصوصی


  • کارآگاه

  • stalker


    کفش آدامسی

  • sleuth


    پرنده

  • gumshoe


    در کمین

  • prowler


    نگاه کردن به تام

  • lurker


    محقق

  • Peeping Tom


    کاراگاه


  • شمس

  • detective


    دیک خصوصی

  • shamus


    شرلوک

  • private dick


    شاهین

  • sherlock


    tec

  • hawkshaw


    سگ دریایی

  • tec


    عامل

  • sleuthhound


    ابله

  • operative


    عامل استعلام

  • bogey


    عامل خصوصی

  • enquiry agent


    جاسوس

  • private operative


    PI

  • spy


  • PI


antonyms - متضاد

  • nonhunter


    غیر شکارچی

  • casualty


    سانحه، کشته


  • بازی

  • prey


    طعمه


  • هدف

  • underdog


    ضعیف


  • قربانی