good

base info - اطلاعات اولیه

good - خوب

adjective - صفت

/ɡʊd/

UK :

/ɡʊd/

US :

family - خانواده
good
خوب
goodie
خوبی
goody
کالاها
goodness
---
goods
---
goodish
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [good] در گوگل
description - توضیح
example - مثال

  • یک کتاب خوب


  • غذای خوب

  • The piano was in really good condition.


    پیانو واقعا وضعیت خوبی داشت.

  • Your work is just not good enough.


    کار شما به اندازه کافی خوب نیست.

  • The results were pretty good.


    نتایج خیلی خوب بود.

  • Sorry my English is not very good.


    ببخشید انگلیسی من زیاد خوب نیست.

  • They've done a reasonably good job.


    آنها کار نسبتا خوبی انجام داده اند.

  • Keep up the good work!


    به کار خوب ادامه دهید!

  • It's a good way to make friends.


    این یک راه خوب برای دوست یابی است.

  • The sound and picture are both of good quality.


    صدا و تصویر هر دو کیفیت خوبی دارند.

  • Things are looking good at the moment.


    اوضاع در حال حاضر خوب به نظر می رسد.

  • You'll never marry her—she's much too good for you.


    شما هرگز با او ازدواج نخواهید کرد - او برای شما خیلی خوب است.

  • Did you have a good time in London?


    در لندن خوش گذشت؟

  • This is very good news.


    این خبر بسیار خوبی است.

  • Let's hope we have good weather tomorrow.


    امیدوارم فردا هوای خوبی داشته باشیم.

  • It's good to see you again.


    خوشحالم که دوباره شما را می بینم.

  • There are loads of good things about working here.


    چیزهای خوبی در مورد کار کردن در اینجا وجود دارد.

  • We are still friends, though which is good.


    ما هنوز با هم دوست هستیم، که خوب است.

  • Thank you good question.


    ممنون، سوال خوبی بود

  • Yes that's a good point.


    بله، این نکته خوبی است.

  • I have good reason to be suspicious.


    من دلیل خوبی برای مشکوک بودن دارم.

  • What a good idea!


    چه فکر خوبی!

  • This is a good example of what I mean.


    این مثال خوبی از منظور من است.

  • The play had good reviews.


    نمایشنامه نقدهای خوبی داشت.

  • The hotel has a good reputation.


    این هتل از شهرت خوبی برخوردار است.

  • He comes from a good family.


    او از خانواده خوبی می آید.


  • یک بازیکن خوب

  • a good actor/cook


    یک بازیگر/آشپز خوب

  • to be good at languages/your job


    در زبان/کار خود خوب باشید

  • Nick has always been good at finding cheap flights.


    نیک همیشه در یافتن پروازهای ارزان خوب بوده است.

  • She's good with her hands (= able to make things, etc.).


    او با دستانش خوب است (= قادر به ساختن چیزها و غیره).

synonyms - مترادف

  • عالی

  • exceptional


    استثنایی

  • appealing


    جذاب

  • delightful


    لذت بخش

  • enjoyable


    دوست داشتنیUK


  • دوست داشتنی ایالات متحده

  • likeableUK


    شگفت انگیز انگلستان

  • likableUS


    شگفت انگیز ایالات متحده

  • marvellousUK


    خوب

  • marvelousUS


    دلپذیر


  • مثبت

  • pleasant


    رضایتبخش


  • رضایت بخش

  • satisfactory


    فوق العاده

  • satisfying


    قابل قبول

  • superb


    زیبا


  • آرامش بخش

  • acceptable


    ظریف

  • agreeable


    مسحور کننده


  • رشک برانگیز

  • comforting


    سرخوشی

  • elegant


    نشاط آور

  • enchanting


    نمایشگاه

  • enviable


    شگفت انگیز

  • euphoric


    مطلوب ایالات متحده

  • exhilarating


    مطلوب انگلستان


  • fascinating


  • favorableUS


  • favourableUK



antonyms - متضاد
  • bad


    بد

  • deplorable


    اسفناک

  • dismal


    ناراحت کننده

  • dreadful


    وحشتناک

  • detestable


    نفرت انگیز

  • disagreeable


    نامطلوب

  • disgusting


    چندش آور

  • disheartening


    دلسرد کننده

  • distressing


    مزاحم

  • disturbing


    عصبانی کننده

  • exasperating


    ناپاک

  • foul


    ترسناک

  • frightful


    غمگین

  • ghastly


    گروتسک

  • gloomy


    جهنمی

  • grotesque


    زشت و زننده

  • hateful


    خانگی

  • hellish


    ناگوار

  • hideous


    خصومت آمیز

  • homely


    خشمگین

  • horrible


    ناچیز

  • horrid


    تحمل ناپذیر

  • hostile


    آزار دهنده

  • infuriating


    قابل تاسف

  • insignificant


    بدبخت

  • insufferable


    زننده

  • irritating


  • lamentable


  • loathsome


  • miserable


  • nasty


لغت پیشنهادی

assure

لغت پیشنهادی

superficial

لغت پیشنهادی

memorialized