breeze

base info - اطلاعات اولیه

breeze - نسیم

noun - اسم

/briːz/

UK :

/briːz/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [breeze] در گوگل
description - توضیح
  • a gentle wind


    باد ملایم


  • برای قدم زدن در جایی با اعتماد به نفس آرام


  • انجام دادن خیلی خوب در یک آزمون، یک قطعه از کار نوشتاری و غیره، با تلاش بسیار کم

  • a light and pleasant wind


    باد ملایم و دلپذیر

  • something that is easy to achieve often unexpectedly


    چیزی که دستیابی به آن آسان است، اغلب به طور غیرمنتظره

  • to walk somewhere quickly and confidently, without worry or embarrassment


    بدون نگرانی یا خجالت در جایی سریع و با اطمینان قدم زدن


  • به راحتی چیزی را کامل یا برنده شدن


  • یک باد ملایم


  • کاری که انجام آن آسان است

  • to walk somewhere quickly and confidently


    برای قدم زدن در جایی سریع و مطمئن


  • برای رسیدن به چیزی به راحتی

  • That made Jay nervous again but Peter assured him they would manage it was dead easy a breeze.


    این دوباره جی را عصبی کرد، اما پیتر به او اطمینان داد که آنها از پس این کار بر می آیند، خیلی راحت بود، نسیم.

  • The second set was a breeze for Clement.


    ست دوم برای کلمنت نسیم بود.

  • A cool breeze blew in off the sea.


    نسیم خنکی از دریا می وزید.

  • A gentle breeze ruffled her hair.


    نسیم ملایمی موهایش را به هم ریخت.

  • A mild breeze was picking up offsetting the heavy blanket of sunshine that settled on my arms.


    نسیم ملایمی در حال بلند شدن بود و پتوی سنگین آفتابی که روی بازوهایم نشسته بود را خنثی کرد.

  • The chill in the air caught me by surprise a sharp mountain night breeze.


    سرمای هوا مرا غافلگیر کرد، نسیم تند شبانه کوهستانی.

  • Our cruising grounds afford an almost constant sailing breeze and long hours of clear sunshine throughout the summer months.


    زمین های کروز ما نسیم قایقرانی تقریباً ثابت و ساعات طولانی آفتاب روشن در طول ماه های تابستان را فراهم می کند.

  • Her black hair was blowing in the breeze as she waved goodbye to me.


    موهای مشکیش در نسیمی که برایم خداحافظی می کرد می وزید.

  • Flags waved in the breeze.


    پرچم ها در نسیم به اهتزاز در آمد.

  • Invited into a back room I shot the breeze with a married couple who said they ran the place.


    به اتاق پشتی دعوت شدم، با زن و شوهری که گفتند آن مکان را اداره می کردند، به نسیم شلیک کردم.

example - مثال
  • a sea breeze


    یک نسیم دریایی

  • The flowers were gently swaying in the breeze.


    گلها به آرامی زیر نسیم تکان می خوردند.

  • A light breeze was blowing.


    نسیم ملایمی می وزید.

  • It was a breeze.


    نسیمی بود.

  • Going down the hill would be a breeze after the long climb up!


    پایین رفتن از تپه پس از صعود طولانی به یک نسیم خواهد بود!

  • We sat around in the bar shooting the breeze.


    در بار نشسته بودیم و نسیم را می زدیم.

  • A light breeze came off the sea.


    نسیم ملایمی از دریا بلند شد.

  • A sudden breeze rustled the long dry grass.


    نسیمی ناگهانی علف های خشک بلند را خش خش کرد.

  • I felt the breeze on my face.


    نسیم را روی صورتم حس کردم.

  • The cool breeze swept through the trees.


    نسیم خنکی لای درختان می پیچید.

  • The curtains fluttered in the night breeze.


    پرده ها در نسیم شب بال می زدند.

  • pleasant sea breezes


    نسیم دلپذیر دریا

  • The pools are cooled by the sea breezes.


    استخرها توسط نسیم دریا خنک می شوند.

  • a warm/cool breeze


    نسیم گرم/خنک

  • She let the gentle breeze cool her face.


    اجازه داد نسیم ملایم صورتش را خنک کند.

  • You won't have any problems with the entrance test - it's an absolute breeze.


    در آزمون ورودی هیچ مشکلی نخواهید داشت - این یک نسیم مطلق است.

  • She just breezed in as if she'd only been away a day instead of a year.


    جوری وارد شد که انگار به جای یک سال فقط یک روز دور بوده است.

  • She breezed through the song as though she'd been singing it for years.


    او طوری آهنگ را مرور کرد که انگار سال هاست آن را می خواند.

  • He breezed to victory with 78 percent of the vote.


    او با کسب 78 درصد آرا به پیروزی رسید.

  • He sat in the sun enjoying the gentle sea breeze.


    زیر آفتاب نشست و از نسیم ملایم دریا لذت برد.

  • The entrance exam turned out to be a breeze.


    امتحان ورودی نسیمی بود.

  • Twenty minutes into the lecture she just breezed in and took a seat in the front row.


    بیست دقیقه بعد از سخنرانی، او فقط نسیم وارد کرد و در ردیف اول نشست.

  • She breezed to victories in the 100 and 200 meters.


    او در دوی 100 و 200 متر به پیروزی رسید.

  • He breezed through four years of Latin.


    او از طریق چهار سال لاتین نسیم.

synonyms - مترادف

  • باد

  • draftUS


    پیش نویس ایالات متحده

  • draughtUK


    draughtUK

  • zephyr


    زفیر

  • gust


    وزش

  • puff


    پف کردن

  • flurry


    سر و صدا


  • نفس

  • waft


    نسیم


  • فوت کردن، دمیدن

  • whiff


    بو کردن

  • air


    هوا


  • جاری

  • airflow


    جریان هوا

  • gentle wind


    باد ملایم

  • flurry of air


    توفان هوا


  • هوای سبک


  • درپوش باد

  • capful of wind


    پف هوا


  • نفس باد

  • puff of air


    پنجه گربه


  • انفجار

  • cat's paw


    شوریدن

  • gale


    هجوم بردن

  • blast


    انفجار باد

  • squall


    اسکاد


  • طوفان

  • windblast


    جریان

  • scud


  • tempest



antonyms - متضاد

  • خرس

  • beast


    جانور

  • chore


    کارهای عادی و روزمره

  • headache


    سردرد


  • قاتل

  • laborUS


    نیروی کار ایالات متحده

  • labourUK


    کار انگلستان


  • آدم کشی


  • درد

  • stinker


    متعفن


  • نمایش ترسناک

  • sticky wicket


    ویکت چسبنده


  • بار

  • grind


    آسیاب کردن

  • imposition


    تحمیل

  • drudgery


    سخت گیری

  • hassle


    عذاب، عذاب دادن


  • مشکل

  • inconvenience


    ناراحتی


  • آزمایش

  • tribulation


    مصیبت


  • کار سخت

  • no picnic


    بدون پیک نیک


  • چالش


  • دشواری


  • تقلا


  • تلاش

  • strain


    نژاد

  • ordeal


    تصحیح

  • correction


لغت پیشنهادی

pray

لغت پیشنهادی

piggyback

لغت پیشنهادی

indexes