contour

base info - اطلاعات اولیه

contour - کانتور

noun - اسم

/ˈkɑːntʊr/

UK :

/ˈkɒntʊə(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contour] در گوگل
description - توضیح
  • the shape of the outer edges of something such as an area of land or someone’s body


    شکل لبه های بیرونی چیزی مانند یک منطقه از زمین یا بدن کسی

  • a line on a map that shows points that are of equal heights above sea level


    خطی بر روی نقشه که نقاطی را نشان می دهد که ارتفاع آنها از سطح دریا برابر است


  • شکل یک توده زمین یا جسم دیگر، به ویژه سطح منحنی آن یا شکل منحنی شکل گرفته توسط لبه بیرونی آن

  • a line on a map that joins points of equal height or depth in a way that shows high and low areas of land


    خطی روی نقشه که نقاط با ارتفاع یا عمق مساوی را به هم می پیوندد، به گونه ای که مناطق مرتفع و پست زمین را نشان می دهد.

  • to change the shape of a surface making some parts higher and some parts lower


    برای تغییر شکل یک سطح، برخی از قسمت ها را بلندتر و برخی قسمت ها را پایین تر می کند


  • از نزدیک دنبال کردن یا قرار گرفتن در اطراف سطح منحنی یا شکل چیزی، یا کاری کردن چیزی برای انجام این کار

  • to use make-up to create darker and lighter areas on your face that give the effect of changing or emphasizing its shape


    استفاده از لوازم آرایشی برای ایجاد نواحی تیره و روشن‌تر روی صورت، که باعث تغییر یا تأکید بر شکل آن می‌شود.

  • to put lines on a map that join points of equal height or depth


    برای قرار دادن خطوطی بر روی نقشه که نقاطی با ارتفاع یا عمق مساوی به یکدیگر متصل می کنند


  • شکل یک توده زمین یا جسم دیگر، به ویژه. سطح آن، یا شکلی که توسط لبه بیرونی آن تشکیل شده است

  • Science in this sense came to stand as a meta-discourse, framed by the broader contours of the conjuncture.


    علم به این معنا به‌عنوان یک فراگفتمان مطرح شد، که در چارچوب‌های گسترده‌تر این زمان قرار می‌گیرد.

  • Starting from my head she smoothed the linen against my contours, asking for blessings from the protective spirits.


    او با شروع از سر من، کتانی را در برابر خطوط من صاف کرد و از ارواح محافظ درخواست کرد.

  • I used clay - I put my palm in clay to get the natural contours of my hand.


    من از خاک رس استفاده کردم - کف دستم را در خاک رس گذاشتم تا خطوط طبیعی دستم را بدست بیاورم.

  • Man things were regular and patterned, and cut across the contours of the country and the flow of things.


    چیزهای انسانی منظم و طرح‌دار بودند و خطوط کشور و جریان چیزها را بریده بودند.

  • Maybe it is these that enable them to feel within their bodies the contours of the earth's magnetic forces.


    شاید اینها هستند که آنها را قادر می سازند تا خطوط مغناطیسی زمین را در بدن خود احساس کنند.

  • The seat is adjustable to fit the contours of your back.


    صندلی قابل تنظیم است تا متناسب با خطوط پشت شما باشد.

  • An architect planned for a house that follows the contours of the hillside.


    یک معمار برای خانه ای برنامه ریزی کرد که خطوط دامنه تپه را دنبال کند.

  • He spreads such figures, with great care for the contour which is echoed by supple and delicate inner detail.


    او چنین فیگورهایی را پخش می کند، با دقت زیادی برای کانتور که با جزئیات انعطاف پذیر و ظریف درونی منعکس می شود.

  • A topographical map shows the contours of the earth's surface.


    نقشه توپوگرافی خطوط سطح زمین را نشان می دهد.

  • Stripped to the waist, the contours of their musculature were faintly graven with decades-old surgical scars.


    خطوط عضلانی آن‌ها که تا کمر برهنه شده بودند، با زخم‌های جراحی ده‌ها سال به‌طور ضعیف حک شده بود.

  • The letters curved and dipped with the contours of his chest.


    حروف خمیده و با خطوط سینه اش آغشته شدند.

example - مثال
  • The road follows the natural contours of the coastline.


    جاده از خطوط طبیعی خط ساحلی پیروی می کند.

  • She traced the contours of his face with her finger.


    خطوط صورتش را با انگشتش ردیابی کرد.

  • a contour map (= a map that includes these lines)


    نقشه کانتور (= نقشه ای که شامل این خطوط است)

  • the rugged contour of the coast


    خط ناهموار ساحل

  • He studied the contours of her face.


    خطوط صورتش را مطالعه کرد.

  • Her latest collection of swimwear shows off the contours of the human body to perfection.


    جدیدترین مجموعه لباس شنا او خطوط بدن انسان را تا حد کمال نشان می دهد.

  • a 400 ft contour line


    یک خط کانتور 400 فوتی

  • This map has contours marked at 250-metre intervals.


    این نقشه دارای خطوطی است که در فواصل 250 متری مشخص شده اند.

  • One option is to contour the bottom of the lake making it deep in the middle and shallow at the edges.


    یکی از گزینه ها این است که کف دریاچه را کانتور کنید و آن را در وسط عمیق و در لبه ها کم عمق کنید.

  • We used the leftover sand and soil from the excavations to contour the picnic grounds.


    ما از ماسه و خاک باقی مانده از حفاری ها برای کانتور کردن محوطه پیک نیک استفاده کردیم.

  • Here the route forks left to contour around the hillside back to the ski village.


    در اینجا مسیر به سمت چپ می رود تا دامنه تپه را به سمت دهکده اسکی برگرداند.

  • The ice pack does not freeze solid making it easy to contour it to ankles and knees.


    کیسه یخ به صورت جامد یخ نمی زند و به راحتی می توان آن را تا قوزک پا و زانو یخ زد.

  • I bought a new foundation stick to try contouring my face.


    من یک پایه جدید خریدم تا سعی کنم صورتم را کانتور کنم.

  • This easy makeup tutorial shows you how to contour.


    این آموزش آرایش آسان به شما نشان می دهد که چگونه کانتور کنید.

  • Lack of available data for sediment thicknesses has prevented contouring the map.


    فقدان داده های موجود برای ضخامت رسوب مانع از کانتورینگ نقشه شده است.

  • the distinctive contour of Florida’s coast


    خطوط متمایز ساحل فلوریدا

synonyms - مترادف
  • outline


    طرح کلی


  • شکل


  • فرم


  • سیلوئت

  • silhouette


    مشخصات


  • خطوط

  • lines


    ترسیم

  • delineation


    خط


  • فیگوراسیون

  • figuration


    خط خطی

  • lineament


    خط بندی

  • lineation


    منحنی

  • curve


    تسکین


  • منحنی ها

  • curves


    پیکربندی

  • configuration


    سایه

  • contours


    امکانات


  • ظاهر

  • features


    برش


  • قالب

  • cut


    ساختار


  • روش

  • conformation


    شباهت


  • پرتره

  • likeness


    moldUK


  • هندسه

  • mouldUK


    moldUS

  • geometry


    مدل

  • moldUS


    تصویر



antonyms - متضاد

  • بدن

  • brightness


    روشنایی


  • سبک

لغت پیشنهادی

applauded

لغت پیشنهادی

lunatics

لغت پیشنهادی

functionality