disappointed
disappointed - ناامید شده
adjective - صفت
UK :
US :
ناامیدی
ناامید کننده
ناامید کردن
---
unhappy because something you hoped for did not happen or because someone or something was not as good as you expected
ناراضی چون چیزی که انتظارش را داشتید اتفاق نیفتاد، یا اینکه کسی یا چیزی آنطور که انتظار داشتید خوب نبود
unhappy because something you hoped for did not happen or because something was not as good as you expected
ناراضی چون چیزی که انتظارش را داشتید اتفاق نیفتاد، یا اینکه چیزی آنطور که انتظار داشتید خوب نبود
to feel disappointed because something was not as good as you expected, or someone did not do what you expected them to do for you – a rather informal use
ناامید شدن به این دلیل که چیزی آنطور که انتظار داشتید خوب نبود یا کسی کاری را که انتظار داشتید برای شما انجام نداد - یک استفاده نسبتا غیررسمی
disappointed because you have lost your belief that an idea is right or that something or someone is good
ناامید شده اید زیرا باور خود را به درستی یک ایده یا اینکه چیزی یا کسی خوب است از دست داده اید
no longer feeling enthusiastic, especially so that you do not think you should be involved in something or give someone your support
دیگر مشتاق نیستید، مخصوصاً به این دلیل که فکر نمی کنید باید در کاری دخالت کنید یا از کسی حمایت کنید
وقتی به کسی میگویید که احساس ناامیدی میکنید و آرزو میکنید که شرایط متفاوت بود استفاده میشود
extremely disappointed, especially because you were unsuccessful
بسیار ناامید شدهام، مخصوصاً به این دلیل که شما ناموفق بودید
looking very disappointed and sad especially when you suddenly realise that something you want cannot happen
بسیار ناامید و غمگین به نظر می رسید، به خصوص زمانی که ناگهان متوجه می شوید چیزی که می خواهید اتفاق نمی افتد
unhappy because someone or something was not as good as you hoped or expected, or because something did not happen
ناراضی چون کسی یا چیزی آنطور که انتظار داشتید یا انتظار داشتید خوب نبود، یا به این دلیل که اتفاقی نیفتاد
unhappy or discouraged because your hopes or expectations about something or someone were not satisfied
ناراضی یا دلسرد به این دلیل که امیدها یا انتظارات شما در مورد چیزی یا کسی ارضا نشده است
او ناامید به نظر می رسید و من خیلی زود وقتی وارد سالن اصلی شدم متوجه شدم چرا.
من واقعاً اصلاً ناامید نشدم.
فلد وبل از اینکه مجبور بود شرایطی را تحمل کند که نمی توانست کنترل کند، ناامید به نظر می رسید.
آنها ناامید به نظر می رسند، اما من می گویم اول درس بخوانید، بعد تمرین کنید.
این امر منجر به ناامیدی مشتریان، بازده عملیاتی ضعیف و ضرر شد.
سالن از قبل پر شده بود و صدها هوادار ناامید پشت در رانده شدند.
من از هر دوی شما بسیار ناامید هستم - حدس میزنم انتظار رفتار بهتری داشتم.
از بین همه کسانی که حق دارند احساس ناامیدی کنند، هیچ کس کمتر از مک استی سزاوار چنین بخت بدی نبود.
بچه ها از اینکه نتوانستیم به باغ وحش برویم بسیار ناامید شدند.
وقتی متوجه شدیم موزه بسته شده است، ناامید شدیم.
Disappointed tourists were turned away from the Washington Monument today which was closed for repairs.
گردشگران ناامید امروز از بنای یادبود واشنگتن که به دلیل تعمیر بسته شده بود، دور شدند.
بکلی به شدت ناامید شد وقتی یک مصدومیت مانع از شرکت او در بازی های المپیک شد.
وقتی او به مهمانی نیامد، کمی ناامید شدم.
فرزند کوچکتر ما با نشان دادن هشدارهای کوچک محتاطانه به شدت ناامید شد.
آیا از نحوه بازی امروزتان ناامید شده اید؟
این خواننده قول داده است که هر طرفدار ناامید شده را بازپرداخت کند.
بسیار/خیلی/کمی/کمی ناامید بودن
آنها از نتیجه بازی به شدت ناامید شدند.
طرفداران فیلم اصلی از این بازسازی به شدت ناامید خواهند شد.
من از کیفیت غذا ناامید شدم.
آندریا از این تصمیم ناامید شد.
از نیامدن جان ناامید شدم.
من از شما ناامید هستم - واقعاً فکر می کردم می توانم به شما اعتماد کنم!
نیک به نظر از عدم پاسخگویی ناامید شده بود.
خیلی از خودم ناامید شدم.
سخت است که از نتیجه نهایی ناامید نشوید.
او از اینکه او در مهمانی نبود ناامید شد.
I’m disappointed (that) it was sold out.
من ناامید هستم (که) فروخته شد.
او از انتخاب نشدن ناامید شد.
ما از این تصمیم متعجب و ناامید شدیم.
وقتی قبول کردم که بروم، تقریباً ناامید به نظر می رسید.
وقتی وارد دانشگاه نشدم به شدت ناامید شدم.
من از رفتار او کمی ناامید شدم.
او از دخترش ناامید است.
ما از ماشین جدید ناامید شدیم.
اگر فکر می کنید من با آن موافقت خواهم کرد، متأسفانه ناامید خواهید شد.
Jerry sounded genuinely disappointed.
جری واقعاً ناامید به نظر می رسید.
این تصمیم آنها را بسیار ناامید کرد.
متقاضیان ناامید در صورت انصراف در لیست انتظار قرار خواهند گرفت.
ما عمیقاً از / در مورد نتیجه ناامید شدیم.
His parents were bitterly disappointed in/with him.
پدر و مادرش به شدت از او ناامید بودند.
او ناامید شد (از اینکه) آنها تلفن نکرده بودند.
او از اینکه فهمید آنها قبلاً رفته بودند ناامید شد.
اگر انتظار دارید پدر به شما اجازه دهد ماشینش را قرض بگیرید، به شدت ناامید خواهید شد.
بدیهی است که ما از رای هیئت منصفه ناامید شدیم.
من از نحوه بازی امروز تیم ما ناامید هستم.
upset
ناراحت
depressed
افسرده
distressed
پریشان
saddened
غمگین
discontented
ناراضی
discouraged
دلسرد
disheartened
مایوس شده
disillusioned
سرخورده
downcast
پایین افتاده
choked
خفه شد
despondent
ناامید
disgruntled
دلگیر
dissatisfied
crestfallen
downhearted
نگران
crestfallen
دلسرد کردن
disconcerted
افسون شده
disconsolate
وحشت زده
disenchanted
ناامید شده
discomfited
مات
dismayed
صدمه
dispirited
مالیخولیا
frustrated
بدبخت
glum
chagrined
dejected
displeased
forlorn
melancholy
miffed
miserable
satisfied
راضی
delighted
خوشحال
fulfilled
برآورده شد
pleased
محتوا
بشاش
contented
دلداری داد
دل انگیز
cheerful
سپاسگزار
comforted
غرغر کرد
heartened
سعادتمند
thankful
خرسند
gruntled
خوشحالم
blissful
مسحور شده
gratified
دلجویی کرد
بی نگرانی
enchanted
خفه شده
appeased
برانگیخته
unworried
پیروز
chuffed
خشنود است
excited
غیر انتقادی
triumphant
برافراشته شده
well pleased
الهام گرفته
uncritical
آرام شده است
uplifted
مثبت
inspirited
آرام شده
assuaged
تحریک شده است
تشویق شد
pacified
موفقیت آمیز
stimulated
encouraged