disappointed

base info - اطلاعات اولیه

disappointed - ناامید شده

adjective - صفت

/ˌdɪsəˈpɔɪntɪd/

UK :

/ˌdɪsəˈpɔɪntɪd/

US :

family - خانواده
disappointment
ناامیدی
disappointing
ناامید کننده
disappoint
ناامید کردن
disappointingly
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [disappointed] در گوگل
description - توضیح
  • unhappy because something you hoped for did not happen or because someone or something was not as good as you expected


    ناراضی چون چیزی که انتظارش را داشتید اتفاق نیفتاد، یا اینکه کسی یا چیزی آنطور که انتظار داشتید خوب نبود

  • unhappy because something you hoped for did not happen or because something was not as good as you expected


    ناراضی چون چیزی که انتظارش را داشتید اتفاق نیفتاد، یا اینکه چیزی آنطور که انتظار داشتید خوب نبود

  • to feel disappointed because something was not as good as you expected, or someone did not do what you expected them to do for youa rather informal use


    ناامید شدن به این دلیل که چیزی آنطور که انتظار داشتید خوب نبود یا کسی کاری را که انتظار داشتید برای شما انجام نداد - یک استفاده نسبتا غیررسمی


  • ناامید شده اید زیرا باور خود را به درستی یک ایده یا اینکه چیزی یا کسی خوب است از دست داده اید


  • دیگر مشتاق نیستید، مخصوصاً به این دلیل که فکر نمی کنید باید در کاری دخالت کنید یا از کسی حمایت کنید


  • وقتی به کسی می‌گویید که احساس ناامیدی می‌کنید و آرزو می‌کنید که شرایط متفاوت بود استفاده می‌شود

  • extremely disappointed, especially because you were unsuccessful


    بسیار ناامید شده‌ام، مخصوصاً به این دلیل که شما ناموفق بودید

  • looking very disappointed and sad especially when you suddenly realise that something you want cannot happen


    بسیار ناامید و غمگین به نظر می رسید، به خصوص زمانی که ناگهان متوجه می شوید چیزی که می خواهید اتفاق نمی افتد

  • unhappy because someone or something was not as good as you hoped or expected, or because something did not happen


    ناراضی چون کسی یا چیزی آنطور که انتظار داشتید یا انتظار داشتید خوب نبود، یا به این دلیل که اتفاقی نیفتاد

  • unhappy or discouraged because your hopes or expectations about something or someone were not satisfied


    ناراضی یا دلسرد به این دلیل که امیدها یا انتظارات شما در مورد چیزی یا کسی ارضا نشده است

  • He seemed disappointed and I soon saw why when I got into the main hall.


    او ناامید به نظر می رسید و من خیلی زود وقتی وارد سالن اصلی شدم متوجه شدم چرا.

  • I wasn't really disappointed at all.


    من واقعاً اصلاً ناامید نشدم.

  • The Feldwebel looked disappointed at having to endure a situation which he couldn't control.


    فلد وبل از اینکه مجبور بود شرایطی را تحمل کند که نمی توانست کنترل کند، ناامید به نظر می رسید.

  • They look disappointed, but I say study first train later.


    آنها ناامید به نظر می رسند، اما من می گویم اول درس بخوانید، بعد تمرین کنید.

  • This resulted in disappointed customers, poor operating efficiencies and a loss.


    این امر منجر به ناامیدی مشتریان، بازده عملیاتی ضعیف و ضرر شد.

  • The hall was already full and hundreds of disappointed fans were turned away at the door.


    سالن از قبل پر شده بود و صدها هوادار ناامید پشت در رانده شدند.

  • I'm very disappointed in both of you - I guess I expected better behavior.


    من از هر دوی شما بسیار ناامید هستم - حدس می‌زنم انتظار رفتار بهتری داشتم.

  • Of all those entitled to feel disappointed, no one less deserved such ill fortune than McStay.


    از بین همه کسانی که حق دارند احساس ناامیدی کنند، هیچ کس کمتر از مک استی سزاوار چنین بخت بدی نبود.

  • The children were very disappointed that we couldn't go to the zoo.


    بچه ها از اینکه نتوانستیم به باغ وحش برویم بسیار ناامید شدند.

  • We were disappointed to find that the museum was closed.


    وقتی متوجه شدیم موزه بسته شده است، ناامید شدیم.

  • Disappointed tourists were turned away from the Washington Monument today which was closed for repairs.


    گردشگران ناامید امروز از بنای یادبود واشنگتن که به دلیل تعمیر بسته شده بود، دور شدند.

  • Backley was bitterly disappointed when an injury prevented him from competing in the Olympic Games.


    بکلی به شدت ناامید شد وقتی یک مصدومیت مانع از شرکت او در بازی های المپیک شد.

  • I felt a little disappointed when she didn't come to the party.


    وقتی او به مهمانی نیامد، کمی ناامید شدم.

  • Our younger child was bitterly disappointed when shown the discreet little warning notices.


    فرزند کوچکتر ما با نشان دادن هشدارهای کوچک محتاطانه به شدت ناامید شد.

  • Were you disappointed with the way you played today?


    آیا از نحوه بازی امروزتان ناامید شده اید؟

example - مثال
  • The singer has promised to refund any disappointed fans.


    این خواننده قول داده است که هر طرفدار ناامید شده را بازپرداخت کند.

  • to be extremely/very/a bit/a little disappointed


    بسیار/خیلی/کمی/کمی ناامید بودن

  • They were bitterly disappointed at the result of the game.


    آنها از نتیجه بازی به شدت ناامید شدند.

  • Fans of the original film will be sorely disappointed at this remake.


    طرفداران فیلم اصلی از این بازسازی به شدت ناامید خواهند شد.

  • I was disappointed by the quality of the food.


    من از کیفیت غذا ناامید شدم.

  • Andrea was disappointed about the decision.


    آندریا از این تصمیم ناامید شد.

  • I'm disappointed about John not coming.


    از نیامدن جان ناامید شدم.

  • I'm disappointed in you—I really thought I could trust you!


    من از شما ناامید هستم - واقعاً فکر می کردم می توانم به شما اعتماد کنم!

  • Nick seemed disappointed in her lack of response.


    نیک به نظر از عدم پاسخگویی ناامید شده بود.

  • I was very disappointed with myself.


    خیلی از خودم ناامید شدم.

  • It is hard not to feel disappointed with the end result.


    سخت است که از نتیجه نهایی ناامید نشوید.

  • He was disappointed to see she wasn't at the party.


    او از اینکه او در مهمانی نبود ناامید شد.

  • I’m disappointed (that) it was sold out.


    من ناامید هستم (که) فروخته شد.

  • She was disappointed not to be chosen.


    او از انتخاب نشدن ناامید شد.

  • We were surprised and disappointed by this decision.


    ما از این تصمیم متعجب و ناامید شدیم.

  • He seemed almost disappointed when I agreed to go.


    وقتی قبول کردم که بروم، تقریباً ناامید به نظر می رسید.

  • I was bitterly disappointed when I didn't get into college.


    وقتی وارد دانشگاه نشدم به شدت ناامید شدم.

  • I was slightly disappointed by her attitude.


    من از رفتار او کمی ناامید شدم.

  • He's disappointed in his daughter.


    او از دخترش ناامید است.

  • We're disappointed with the new car.


    ما از ماشین جدید ناامید شدیم.

  • If you think I'll agree to that then you're going to be sadly disappointed.


    اگر فکر می کنید من با آن موافقت خواهم کرد، متأسفانه ناامید خواهید شد.

  • Jerry sounded genuinely disappointed.


    جری واقعاً ناامید به نظر می رسید.

  • The decision left them very disappointed.


    این تصمیم آنها را بسیار ناامید کرد.

  • Disappointed applicants will be placed on a waiting list in case of cancellations.


    متقاضیان ناامید در صورت انصراف در لیست انتظار قرار خواهند گرفت.

  • We were deeply disappointed at/about the result.


    ما عمیقاً از / در مورد نتیجه ناامید شدیم.

  • His parents were bitterly disappointed in/with him.


    پدر و مادرش به شدت از او ناامید بودند.

  • She was disappointed (that) they hadn't phoned.


    او ناامید شد (از اینکه) آنها تلفن نکرده بودند.

  • He was disappointed to find they'd already left.


    او از اینکه فهمید آنها قبلاً رفته بودند ناامید شد.

  • If you're expecting Dad to let you borrow his car you're going to be sorely disappointed.


    اگر انتظار دارید پدر به شما اجازه دهد ماشینش را قرض بگیرید، به شدت ناامید خواهید شد.

  • Obviously we were disappointed in the jury’s verdict.


    بدیهی است که ما از رای هیئت منصفه ناامید شدیم.

  • I’m disappointed by the way our team played today.


    من از نحوه بازی امروز تیم ما ناامید هستم.

synonyms - مترادف
  • upset


    ناراحت

  • depressed


    افسرده

  • distressed


    پریشان

  • saddened


    غمگین

  • discontented


    ناراضی

  • discouraged


    دلسرد

  • disheartened


    مایوس شده

  • disillusioned


    سرخورده

  • downcast


    پایین افتاده

  • choked


    خفه شد

  • despondent


    ناامید

  • disgruntled


    دلگیر

  • dissatisfied


    crestfallen

  • downhearted


    نگران

  • crestfallen


    دلسرد کردن

  • disconcerted


    افسون شده

  • disconsolate


    وحشت زده

  • disenchanted


    ناامید شده

  • discomfited


    مات

  • dismayed


    صدمه

  • dispirited


    مالیخولیا

  • frustrated


    بدبخت

  • glum


  • chagrined


  • dejected


  • displeased


  • forlorn



  • melancholy


  • miffed


  • miserable


antonyms - متضاد
  • satisfied


    راضی

  • delighted


    خوشحال

  • fulfilled


    برآورده شد

  • pleased


    محتوا


  • بشاش

  • contented


    دلداری داد


  • دل انگیز

  • cheerful


    سپاسگزار

  • comforted


    غرغر کرد

  • heartened


    سعادتمند

  • thankful


    خرسند

  • gruntled


    خوشحالم

  • blissful


    مسحور شده

  • gratified


    دلجویی کرد


  • بی نگرانی

  • enchanted


    خفه شده

  • appeased


    برانگیخته

  • unworried


    پیروز

  • chuffed


    خشنود است

  • excited


    غیر انتقادی

  • triumphant


    برافراشته شده

  • well pleased


    الهام گرفته

  • uncritical


    آرام شده است

  • uplifted


    مثبت

  • inspirited


    آرام شده

  • assuaged


    تحریک شده است


  • تشویق شد

  • pacified


    موفقیت آمیز

  • stimulated


  • encouraged



لغت پیشنهادی

acidity

لغت پیشنهادی

atrium

لغت پیشنهادی

crust