maybe

base info - اطلاعات اولیه

maybe - شاید

adverb - قید

/ˈmeɪbi/

UK :

/ˈmeɪbi/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [maybe] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Maybe he'll come maybe he won't.


    شاید بیاید، شاید هم نیاید.

  • ‘Are you going to sell your house?’ ‘Maybe.’


    «آیا می‌خواهی خانه‌ات را بفروشی؟» «شاید.»

  • Is she right? Maybe maybe not.


    آیا او درست است؟ شاید شایدم نه.


  • شاید دویدن برای من مفید باشد.


  • دو، شاید سیصد پوند هزینه خواهد داشت.


  • شاید ماهی یک یا دو بار به آنجا می رویم.

  • There are two sides to every story maybe even more in this case.


    هر داستانی دو طرف دارد، شاید در این مورد حتی بیشتر.

  • I thought maybe we could go together.


    فکر کردم شاید بتوانیم با هم برویم.


  • شاید باید بهش بگی


  • شاید بتوانیم هفته آینده برای ناهار همدیگر را ببینیم.

  • Maybe readers should be warned.


    شاید باید به خوانندگان هشدار داد.

  • I've just got a new laptop, so maybe you can use my old one.


    من به تازگی یک لپ تاپ جدید گرفته ام، پس شاید شما بتوانید از لپ تاپ قدیمی من استفاده کنید.

  • ‘I think he should resign.’ ‘Maybe.’


    «فکر می‌کنم او باید استعفا دهد.» «شاید.»

  • ‘Am I nervous? Well maybe just a little.’


    آیا من عصبی هستم؟ خوب، شاید فقط کمی.

  • ‘You should stop work when you have the baby.’ ‘Maybe, but I can't afford to.’


    «وقتی بچه دار شدی باید کار را متوقف کنی.» «شاید، اما من توان مالی ندارم.»

  • Maybe they'll come tomorrow.


    شاید فردا بیایند

  • Maybe you were right after all.


    شاید بالاخره حق با شما بود.

  • There were 200, maybe 300, refugees on the boat.


    200، شاید 300 پناهنده در قایق بودند.

  • Maybe Ted would like to go.


    شاید تد بخواهد برود.

  • Maybe we should start again.


    شاید باید دوباره شروع کنیم.

  • Are you coming to Kelly's party? Maybe.


    به مهمونی کلی میای؟ شاید.

  • Why were you chosen for the team and not me? Maybe it's because I've been to more practices than you.


    چرا تو برای تیم انتخاب شدی نه من؟ شاید به این دلیل است که من بیشتر از شما در تمرینات حضور داشته ام.

  • Maybe I can get the yard mowed before it rains.


    شاید بتوانم قبل از باران حیاط را چمن بزنم.

  • There were maybe (= approximately) 50 people there when I left.


    وقتی من رفتم شاید (= تقریباً) 50 نفر آنجا بودند.

  • Are you still going to join me for dinner? Maybe.


    هنوز قراره برای شام به من بپیوندی؟ شاید.


  • فکر کردم شاید پیام تلفنم او را ترسانده است.

synonyms - مترادف

  • شاید


  • احتمالا

  • conceivably


    قابل تصور

  • perchance


    تصادف

  • mayhap


    به طور بالقوه

  • peradventure


    به طور عملی


  • به طور قابل اعتماد

  • feasibly


    احتمال دارد

  • mayhaps


    به ظاهر

  • credibly


    منطقی

  • imaginably


    بالفرض


  • قابل توجیه

  • ostensibly


    مورد


  • به احتمال زیاد

  • reasonably


    ظاهرا

  • haply


    از نظر تئوری

  • hypothetically


    به وقوع پیوستن

  • justifiably


    میتوانست باشد

  • percase


    برای همه می داند

  • presumably


    می تواند این باشد

  • presumptively


    ممکنه که

  • seemingly


    ممکن است

  • theoretically


    غیرممکن نیست



  • for all one knows





  • not impossibly



antonyms - متضاد

  • قطعا


  • به وضوح


  • به طور قطعی

  • categorically


    مسلما


  • بدون شک

  • unquestionably


    غیر قابل انکار

  • undeniably


    بدون ابهام

  • undisputedly


    مثبت

  • indubitably


    واقعا

  • unequivocally


    براستی

  • positively


    کاملا


  • بی شک


  • بدون تردید


  • مطمئنا

  • irrefutably


    به طور غیر قابل بحث

  • unambiguously


    بی چون و چرا

  • undoubtedly


    بدون قید و شرط

  • unmistakably


    دقیقا

  • assuredly


    فراتر از هر شکی

  • incontrovertibly


    فراتر از سوال

  • definitively


    بدون سوال

  • doubtlessly


    مطمئن باشید که ممکن است

  • incontestably


  • unreservedly









لغت پیشنهادی

bauble

لغت پیشنهادی

ok

لغت پیشنهادی

baby’s breath