apparently
apparently - ظاهرا
adverb - قید
UK :
US :
used to say that you have heard that something is true although you are not completely sure about it
می گفت شنیده اید که چیزی درست است، اگرچه کاملاً در مورد آن مطمئن نیستید
با توجه به شکل ظاهری شخصی یا ظاهر شدن یک موقعیت، اگرچه نمی توانید مطمئن باشید
معمولاً می گفت چیزی را خوانده اید یا به شما گفته شده است، اگرچه مطمئن نیستید که درست باشد
زمانی استفاده می شود که وضعیت واقعی با آنچه شما فکر می کردید متفاوت باشد
قبلاً می گفت که چیزی به نظر می رسد درست است، اگرچه قطعی نیست
با توجه به آنچه که به نظر می رسد درست است یا احتمال دارد، بر اساس آنچه شما می دانید
ظاهراً آخر این هفته هوا گرم است.
The apparently coordinated attacks overloaded the sites with a barrage of messages generated by hackers.
حملات هماهنگ شده ظاهراً سایت ها را با رگباری از پیام های تولید شده توسط هکرها بارگذاری کردند.
An apparently dangerous criminal may be hospitalised with a restriction stipulating that only the Home secretary can authorise his release.
یک مجرم به ظاهر خطرناک ممکن است با محدودیتی در بیمارستان بستری شود که فقط وزیر کشور می تواند اجازه آزادی او را بدهد.
But what about patients who are apparently fit and healthy until they suffer a massive exposure to toxic man-made chemicals?
اما در مورد بیمارانی که ظاهراً تناسب اندام و سالم هستند تا زمانی که در معرض مواد شیمیایی سمی مصنوعی دست بشر قرار نگیرند، چطور؟
بودجه کمپین برای فعالیت های ظاهرا غیرقانونی استفاده شده است.
Apparently it was a really good party.
ظاهرا جشن خیلی خوبی بود.
Apparently Jim's a really good tennis player.
ظاهراً جیم یک تنیس باز واقعاً خوب است.
The impact occurring shortly before midnight local time apparently knocked out all communications before warning could be given.
این ضربه که اندکی قبل از نیمه شب به وقت محلی رخ داد، ظاهراً همه ارتباطات را قبل از اعلام هشدار قطع کرد.
Frank Bruno, after only three fights since quitting pantomime, is apparently lined up to fight both champions.
فرانک برونو، پس از تنها سه مبارزه از زمان ترک پانتومیم، ظاهراً برای مبارزه با هر دو قهرمان صف آرایی کرده است.
Shankar and his tabla player Alla Rakha, held the apparently preposterous view that all notes were equal.
شانکار و نوازنده تبلا او، آلا راخا، این دیدگاه ظاهراً مضحک را داشتند که همه نت ها برابر هستند.
برخی از این پول ظاهراً در حساب Whitewater نشان داده شده است.
Apparently they are getting divorced soon.
ظاهراً آنها به زودی طلاق می گیرند.
I thought she had retired, but apparently she hasn't.
فکر می کردم بازنشسته شده است، اما ظاهراً بازنشسته نشده است.
He paused, apparently lost in thought.
مکث کرد، ظاهراً در فکر فرو رفته بود.
The government was apparently unaware of the magnitude of the crisis.
دولت ظاهرا از بزرگی بحران بی خبر بود.
The security forces were apparently taken by surprise.
نیروهای امنیتی ظاهرا غافلگیر شده بودند.
Apparently it's going to rain today.
ظاهرا امروز بارون میاد
ظاهرا او از انگلیس به اندازه کافی خسته شده است و به استرالیا برمی گردد.
You know I told you Alice's party was on the 13th? Well I saw her last night and apparently it's on the 14th.
میدونی بهت گفتم جشن آلیس سیزدهم بود؟ خوب دیشب دیدمش و ظاهراً 14 است.
She looks about ten but apparently she's 14.
او حدود ده به نظر می رسد، اما ظاهراً او 14 سال دارد.
گمان کردم ازدواج کرده اند ولی ظاهراً نه (= ازدواج نکرده اند).
An 80-year-old woman was badly hurt in what the police describe as an apparently motiveless attack (= an attack for no apparent reason).
یک زن 80 ساله در آنچه پلیس به عنوان یک حمله ظاهراً بی انگیزه توصیف می کند (= حمله بدون دلیل آشکار) به شدت آسیب دیده است.
مشکل کامپیوتر ظاهراً به دلیل یک خطای برنامه نویسی ایجاد شده است.
ostensibly
به ظاهر
seemingly
ظاهرا
outwardly
از نظر ظاهری
evidently
از قرار معلوم، مشخصا
putatively
فرضا
presumably
احتمالا
ostensively
به صورت ظاهری
reputedly
مشهور
intuitively
به طور شهودی
tangibly
به طور ملموس
روی سطح
به همه ظاهر
به تمام مقاصد و مقاصد
به نظر می رسد که
it seems
به نظر می رسد
it appears
ظاهر می شود
اینطور به نظر می رسد که
بنابراین به نظر می رسد
در نگاه اول
ظاهر می شد
اینطور به نظر می رسد
در مواجهه با آن
با همه حساب ها
بنابراین داستان ادامه دارد
تا جایی که آدم می داند
مثل اینکه
به هر حال
به احتمال زیاد
بنابراین به من گفته می شود
so I'm told
dubiously
به طرز مشکوکی
improbably
غیر محتمل
questionably
سوال برانگیز
uncertain
نا معلوم
بعید
genuinely
واقعا
براستی
با شک
doubtfully
به طور مبهم
obscurely
قطعا
مسلما
در حقیقت
کاملا
بی شک
undoubtedly
در واقع
بدون شک
in actuality