cable

base info - اطلاعات اولیه

cable - کابل

noun - اسم

/ˈkeɪbl/

UK :

/ˈkeɪbl/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [cable] در گوگل
description - توضیح
  • a plastic or rubber tube containing wires that carry telephone messages, electronic signals, television pictures etc


    یک لوله پلاستیکی یا لاستیکی حاوی سیم هایی که پیام های تلفن، سیگنال های الکترونیکی، تصاویر تلویزیونی و غیره را حمل می کند

  • a thick strong metal rope used on ships, to support bridges etc


    یک طناب فلزی قوی ضخیم که در کشتی ها، برای پشتیبانی از پل ها و غیره استفاده می شود

  • a system of broadcasting television by using cables, paid for by the person watching it


    سیستم پخش تلویزیون با استفاده از کابل که توسط شخصی که آن را تماشا می کند پرداخت می شود

  • a telegram


    یک تلگرام

  • to send someone a telegram


    برای ارسال تلگرام به کسی

  • a tube containing wires that carry electronic signals or information


    لوله ای حاوی سیم هایی که سیگنال ها یا اطلاعات الکترونیکی را حمل می کنند

  • a system of broadcasting television programmes by means of cables under the ground instead of signals through the air


    سیستم پخش برنامه های تلویزیونی با استفاده از کابل های زیر زمین به جای سیگنال ها از طریق هوا

  • a set of wires, covered by plastic that carries electricity phone signals, etc.


    مجموعه ای از سیم ها که با پلاستیک پوشانده شده است که برق، سیگنال های تلفن و غیره را حمل می کند.


  • → تلویزیون کابلی


  • برای قرار دادن کابل ها در زیر زمین در یک منطقه به طوری که سیگنال های تلویزیون یا تلفن در طول آنها ارسال شود


  • (طول) سیم، به ویژه به طناب ضخیم و محکم پیچ خورده یا برای حمل برق استفاده می شود

  • (in the past) a message sent by electric signal


    (در گذشته) یک پیام ارسال شده توسط سیگنال الکتریکی

  • a set of covered wires or fibres that electrical or electronic signals travel through


    مجموعه ای از سیم ها یا فیبرهای پوشیده شده که سیگنال های الکتریکی یا الکترونیکی از آن عبور می کنند

  • the system of sending television programmes or phone signals along wires under the ground


    سیستم ارسال برنامه های تلویزیونی یا سیگنال های تلفن همراه با سیم های زیر زمین

  • Cable operators will be able to download software through the cable system into the set-tops.


    اپراتورهای کابلی قادر خواهند بود نرم افزار را از طریق سیستم کابلی در ست تاپ دانلود کنند.


  • یک کانال کابلی

  • Additionally, it read all cable traffic entering and leaving Britain.


    علاوه بر این، تمام ترافیک کابلی ورودی و خروجی بریتانیا را می خواند.

  • This was done by cable to Parastaev, who by then was back in Moscow as general-secretary of the Society.


    این کار از طریق کابل به پاراستایف، که در آن زمان به عنوان دبیر کل انجمن به مسکو بازگشته بود، انجام شد.

  • She set off to walk a mile to the mountain cable car on Wednesday.


    او روز چهارشنبه به راه افتاد تا یک مایل به سمت تله کابین کوهستان پیاده روی کند.

  • During the war obtaining cable traffic presented no problem because of mandatory cable censorship.


    در طول جنگ، به دلیل سانسور اجباری کابل، به دست آوردن ترافیک کابلی مشکلی نداشت.

  • Their video-age medicine shows run on dozens of cable and broadcast outlets in the wee hours.


    برنامه‌های پزشکی آنها در دوران ویدیویی در ده‌ها شبکه کابلی و پخش در ساعات اولیه پخش می‌شود.

  • I wonder if an old John Wayne movie is showing on cable?


    من نمی دانم که آیا یک فیلم قدیمی جان وین در کابل نمایش داده می شود؟

  • It is convenient to the railway station and only a 10 minute walk from the Schilthorn cable car.


    تا ایستگاه راه آهن راحت است و تنها 10 دقیقه پیاده تا تله کابین Schilthorn فاصله دارد.

example - مثال
  • fibre-optic cable


    کابل فیبر نوری


  • یک کابل برق

  • overhead/underground/undersea cables


    کابل های هوایی / زیرزمینی / زیر دریا

  • a 10 000-volt cable


    یک کابل 10000 ولتی

  • a USB cable


    یک کابل USB


  • طول کابل برق

  • They're digging up the road to lay cables.


    آنها در حال حفر جاده برای کابل کشی هستند.

  • We can receive up to 500 cable channels.


    ما می توانیم تا 500 کانال کابلی را دریافت کنیم.

  • We just had cable installed.


    ما تازه کابل نصب کرده بودیم.


  • کابل را به ترمینال صحیح وصل کنید.

  • I plugged the cable into the amplifier.


    کابل را به آمپلی فایر وصل کردم.

  • Engineers plan to run the telephone cables under the river.


    مهندسان قصد دارند کابل های تلفن را در زیر رودخانه اجرا کنند.


  • یک کابل در زیر جاده وجود دارد.

  • Roads have to be dug up to lay underground cables.


    برای کشیدن کابل های زیرزمینی باید جاده ها را حفر کرد.

  • These fibre-optic cables can carry telephone calls and computer data.


    این کابل های فیبر نوری می توانند تماس های تلفنی و داده های کامپیوتری را حمل کنند.

  • new cables connecting major cities in Europe


    کابل های جدید شهرهای بزرگ اروپا را به هم متصل می کند


  • یک طول کابل

  • The road has been dug up in order to lay cables.


    جاده برای کابل کشی کنده شده است.

  • overhead power cables


    کابل های برق بالای سر

  • The office has gone over to cable.


    دفتر به کابل رفته است.


  • این کانال فقط به صورت کابلی موجود است.

  • Many rural areas have not yet been cabled.


    بسیاری از مناطق روستایی هنوز کابل کشی نشده اند.


  • باید دیش ماهواره بخرید یا کابل کشی کنید.

  • They dug up the road in order to lay phone cables.


    آنها جاده را حفر کردند تا کابل تلفن را ببندند.

  • Hotels use Wi-Fi to provide in-room access without having to lay cable.


    هتل ها از Wi-Fi برای دسترسی به داخل اتاق بدون نیاز به کابل کشی استفاده می کنند.

  • ethernet/fibre-optic/network/power cable


    کابل اترنت / فیبر نوری / شبکه / کابل برق

synonyms - مترادف

  • طناب

  • cord


    توری

  • lace


    خط


  • سیم


  • زنجیر


  • رشته


  • پسر

  • guy


    فروشنده

  • hawser


    افسار

  • lacing


    خفه کننده

  • bridle


    اقامت کردن

  • choker


    دویدن


  • سیم بکسل

  • tow


    تکه طناب

  • towline


    بالابر بالابر

  • piece of cordage


    طناب سیمی

  • topping lift


    نخ


  • ریسمان

  • thread


    لیگاتور

  • strand


    رهبری

  • twine


    خم شدن

  • ligature


    تانگ


  • fibreUK

  • flex


    فیبر آمریکا

  • thong


    نوار

  • fibreUK


    بافتن

  • filament


  • fiberUS



  • yarn


  • braiding


antonyms - متضاد
  • hawser


    فروشنده

لغت پیشنهادی

tops

لغت پیشنهادی

abusing

لغت پیشنهادی

banjo