chill
chill - سرد شدن
noun - اسم
UK :
US :
احساس سردی
احساس ناگهانی ترس یا نگرانی، به ویژه به دلیل چیزی بی رحمانه یا خشونت آمیز
بیماری که باعث تب خفیف، سردرد و لرز می شود (= لرزش خفیف بدن)
احساس سرما، ناشی از بیماری
if you chill something such as food or drink or if it chills, it becomes very cold but does not freeze
اگر چیزی مانند غذا یا نوشیدنی را سرد کنید، یا اگر سرد شود، بسیار سرد می شود اما یخ نمی زند.
به جای احساس عصبانیت، خستگی یا عصبی بودن به طور کامل آرام شوید
برای سرد کردن کسی
ترساندن ناگهانی کسی، مخصوصاً با ظاهر بسیار ظالمانه یا خشن
unpleasantly cold
سردی ناخوشایند
(باعث) سرد شدن اما یخ نکردن
احساس سرما
یک تب خفیف
احساس ناخوشایند ناگهانی، به ویژه ترس
chilly (= cold)
سرد (= سرد)
relaxed
آرام
برای درست کردن یا سرد شدن اما نه یخ زدن
یک احساس سرد
لرز همچنین احساس سرما در بدن شما است که باعث می شود کمی تکان بخورید
وقتی وارد گنبد می شدی، آن سرمای ناگهانی و نفس گیر هوای سرد و تمیز وجود داشت.
وقتی جواب داد یه سردی مشخص توی صدایش بود.
اما برای هر دوی آنها، به طرق مختلف، اکنون یک سرمای پایدار در زندگی آنها وجود داشت.
علائم شامل تب، لرز و افزایش ضربان قلب است.
صدای دستبندش جلوی او می آید و هولناکی از سرمای صبحگاهی به او می رسد.
یک بخاری کوچک از سرمای شب جلوگیری می کند.
در کمال تعجب او هیچ سرمایی وجود نداشت، وگرنه سرما در او گم شده بود.
این به خوبی یک زنگ را تکمیل می کند و باعث می شود که سرمای ماه نوامبر را فراموش کنید.
راهنماها قایق های دریفت خود را در ساعت 9 صبح به آب انداختند. متر در ساعت 9:30 سرما فرا رسیده بود.
و سرما به زودی به فروشگاه های شرط بندی نیز خواهد رسید.
امروز صبح یک سرما در هواست.
آتش کوچکی شعله ور بود تا سرما را از اتاق خارج کند.
هفته گذشته بعد از شنا، سرما شدیدی گرفتم.
لرز از ترس / دلهره
سخنان او باعث ایجاد سرما در ستون فقرات او شد.
خبر فاجعه، مهمانی را لرزاند.
به محض اینکه بیرون رفتم سرما را احساس می کردم.
مقداری آب داغ به شیر اضافه می کنم تا خنکی آن از بین برود.
یک سرما خفیف در هوا وجود دارد.
این خبر باعث ایجاد سرما در ستون فقرات او شد.
از فکر خطراتی که او با آن روبرو بود، احساس سرمای ناگهانی کرد.
سخنان او در دلش لرزید.
با این فکر، سرما در وجودم جاری شد.
آبجو را در یخچال گذاشتم تا خنک شود.
شراب را قبل از سرو سرد کنید.
امروز صبح یک سرما در هوا بود.
با موهای خیس بیرون نروید، ممکن است دچار سرما شوید.
ناگهان با ترسی از ترس متوجه خطر پیش رو شدم.
ما در این مورد خیلی بیشتر از پدر و مادرمان سرد هستیم.
بار حال و هوای خنکی دارد و خدمات آن عالی است.
اجازه دهید پودینگ خنک شود.
قبل از سرو پودینگ را سرد کنید.
خورشید روشن بود، اما یک سرما در هوا بود.
شکل. سخنان او بر ستون فقراتش لرزید (= او را ناگهان بسیار ترساند).
با سردرد و لرز به خانه آمد.
coldness
سردی
chilliness
خنکی
coolness
ترد بودن
crispness
یخ زدگی
iciness
زمستانی
wintriness
ژل شدن
frostiness
نیش زدن
gelidity
سرگیجه
nip
گاز گرفتن
nippiness
سختی
frigidity
مشتاق - متمایل
خامی
harshness
نیش
keenness
تلخی
rawness
تیرگی
sting
rigourUK
bitterness
سختگیری آمریکا
bleakness
شدت
rigourUK
میزان وضوح تصاویر
rigorUS
دمای پایین
severity
سرد
sharpness
پیش نویس
سرمای تلخ
تند بودن
frigidness
gelidness
draftiness
frozenness
bitter cold
briskness
warmth
گرما
حرارت
warmness
گرمی
hotness
ولرم بودن
lukewarmness
مومیایی
balminess
sultriness