chill

base info - اطلاعات اولیه

chill - سرد شدن

noun - اسم

/tʃɪl/

UK :

/tʃɪl/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chill] در گوگل
description - توضیح
  • a feeling of coldness


    احساس سردی


  • احساس ناگهانی ترس یا نگرانی، به ویژه به دلیل چیزی بی رحمانه یا خشونت آمیز

  • an illness which causes a slight fever, headache, and shivering (=slight shaking of the body)


    بیماری که باعث تب خفیف، سردرد و لرز می شود (= لرزش خفیف بدن)


  • احساس سرما، ناشی از بیماری

  • if you chill something such as food or drink or if it chills, it becomes very cold but does not freeze


    اگر چیزی مانند غذا یا نوشیدنی را سرد کنید، یا اگر سرد شود، بسیار سرد می شود اما یخ نمی زند.


  • به جای احساس عصبانیت، خستگی یا عصبی بودن به طور کامل آرام شوید


  • برای سرد کردن کسی

  • to suddenly frighten someone especially by seeming very cruel or violent


    ترساندن ناگهانی کسی، مخصوصاً با ظاهر بسیار ظالمانه یا خشن

  • unpleasantly cold


    سردی ناخوشایند

  • to (cause to) become cold but not freeze


    (باعث) سرد شدن اما یخ نکردن


  • احساس سرما

  • a slight fever


    یک تب خفیف


  • احساس ناخوشایند ناگهانی، به ویژه ترس

  • chilly (= cold)


    سرد (= سرد)

  • relaxed


    آرام


  • برای درست کردن یا سرد شدن اما نه یخ زدن


  • یک احساس سرد


  • لرز همچنین احساس سرما در بدن شما است که باعث می شود کمی تکان بخورید

  • There was that sudden breathtaking chill of cold clean air as you walked into the dome.


    وقتی وارد گنبد می شدی، آن سرمای ناگهانی و نفس گیر هوای سرد و تمیز وجود داشت.

  • There was a definite chill in his voice when he answered.


    وقتی جواب داد یه سردی مشخص توی صدایش بود.

  • But for both of them in different ways, there was now an enduring chill in their lives.


    اما برای هر دوی آنها، به طرق مختلف، اکنون یک سرمای پایدار در زندگی آنها وجود داشت.

  • Symptoms include fever, chills, and increased heart rate.


    علائم شامل تب، لرز و افزایش ضربان قلب است.

  • The sound of his bracelet precedes him and he brings a rush of morning chill in.


    صدای دستبندش جلوی او می آید و هولناکی از سرمای صبحگاهی به او می رسد.

  • A small heater keeps off the night chill.


    یک بخاری کوچک از سرمای شب جلوگیری می کند.

  • To his bemusement there was no chill, or else the chill was lost on him.


    در کمال تعجب او هیچ سرمایی وجود نداشت، وگرنه سرما در او گم شده بود.

  • It complements a banger perfectly and will make you forget the November chill.


    این به خوبی یک زنگ را تکمیل می کند و باعث می شود که سرمای ماه نوامبر را فراموش کنید.

  • The guides launched their drift boats at 9 a. m.; by 9: 30 the chill had set in.


    راهنماها قایق های دریفت خود را در ساعت 9 صبح به آب انداختند. متر در ساعت 9:30 سرما فرا رسیده بود.

  • And the chill will soon reach the betting shops too.


    و سرما به زودی به فروشگاه های شرط بندی نیز خواهد رسید.

example - مثال
  • There's a chill in the air this morning.


    امروز صبح یک سرما در هواست.

  • A small fire was burning to take the chill off the room.


    آتش کوچکی شعله ور بود تا سرما را از اتاق خارج کند.

  • I caught a nasty chill after my swim last week.


    هفته گذشته بعد از شنا، سرما شدیدی گرفتم.

  • a chill of fear/apprehension


    لرز از ترس / دلهره

  • His words sent a chill down her spine.


    سخنان او باعث ایجاد سرما در ستون فقرات او شد.

  • The news of the disaster cast a chill over the party.


    خبر فاجعه، مهمانی را لرزاند.

  • I could feel the chill as soon as I went outside.


    به محض اینکه بیرون رفتم سرما را احساس می کردم.

  • I'll add some hot water to the milk to take the chill off it.


    مقداری آب داغ به شیر اضافه می کنم تا خنکی آن از بین برود.

  • There's a slight chill in the air.


    یک سرما خفیف در هوا وجود دارد.

  • The news sent a chill down her spine.


    این خبر باعث ایجاد سرما در ستون فقرات او شد.

  • She felt a sudden chill at the thought of the dangers he faced.


    از فکر خطراتی که او با آن روبرو بود، احساس سرمای ناگهانی کرد.

  • Her words struck a chill in his heart.


    سخنان او در دلش لرزید.

  • A chill ran through me at the thought.


    با این فکر، سرما در وجودم جاری شد.

  • I've put the beer in the fridge to chill.


    آبجو را در یخچال گذاشتم تا خنک شود.

  • Chill the wine before serving.


    شراب را قبل از سرو سرد کنید.

  • There was a chill in the air this morning.


    امروز صبح یک سرما در هوا بود.

  • Don't go out with wet hair you might catch a chill.


    با موهای خیس بیرون نروید، ممکن است دچار سرما شوید.

  • I suddenly realized, with a chill of apprehension, the danger ahead.


    ناگهان با ترسی از ترس متوجه خطر پیش رو شدم.

  • We're a lot more chill about this than our parents were.


    ما در این مورد خیلی بیشتر از پدر و مادرمان سرد هستیم.

  • The bar has a pretty chill vibe and the service is great.


    بار حال و هوای خنکی دارد و خدمات آن عالی است.

  • Allow the pudding to chill.


    اجازه دهید پودینگ خنک شود.

  • Chill the pudding before serving.


    قبل از سرو پودینگ را سرد کنید.

  • The sun was bright but there was a chill in the air.


    خورشید روشن بود، اما یک سرما در هوا بود.

  • fig. His words sent a chill down her spine (= made her suddenly very fearful).


    شکل. سخنان او بر ستون فقراتش لرزید (= او را ناگهان بسیار ترساند).

  • She came home with a headache and chills.


    با سردرد و لرز به خانه آمد.

synonyms - مترادف
  • coldness


    سردی

  • chilliness


    خنکی

  • coolness


    ترد بودن

  • crispness


    یخ زدگی

  • iciness


    زمستانی

  • wintriness


    ژل شدن

  • frostiness


    نیش زدن

  • gelidity


    سرگیجه

  • nip


    گاز گرفتن

  • nippiness


    سختی

  • frigidity


    مشتاق - متمایل


  • خامی

  • harshness


    نیش

  • keenness


    تلخی

  • rawness


    تیرگی

  • sting


    rigourUK

  • bitterness


    سختگیری آمریکا

  • bleakness


    شدت

  • rigourUK


    میزان وضوح تصاویر

  • rigorUS


    دمای پایین

  • severity


    سرد

  • sharpness


    پیش نویس


  • سرمای تلخ


  • تند بودن

  • frigidness



  • gelidness


  • draftiness


  • frozenness


  • bitter cold


  • briskness


antonyms - متضاد
  • warmth


    گرما


  • حرارت

  • warmness


    گرمی

  • hotness


    ولرم بودن

  • lukewarmness


    مومیایی

  • balminess


  • sultriness


لغت پیشنهادی

understand

لغت پیشنهادی

anniversary

لغت پیشنهادی

iridium