banish

base info - اطلاعات اولیه

banish - تبعید کردن

verb - فعل

/ˈbænɪʃ/

UK :

/ˈbænɪʃ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [banish] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • He was banished to Australia, where he died five years later.


    او به استرالیا تبعید شد و پنج سال بعد در آنجا درگذشت.

  • The children were banished from the dining room.


    بچه ها را از اتاق غذاخوری بیرون کردند.

  • He pleaded with the Queen not to banish him.


    او از ملکه التماس کرد که او را تبعید نکند.

  • The sight of food banished all other thoughts from my mind.


    دیدن غذا تمام افکار دیگر را از ذهنم دور کرد.

  • He was determined to banish all feelings of guilt.


    او مصمم بود که تمام احساس گناه را از خود دور کند.

  • She tried to banish these thoughts from her mind.


    سعی کرد این افکار را از ذهنش دور کند.

  • He was banished to an uninhabited island for a year.


    او به مدت یک سال به جزیره ای خالی از سکنه تبعید شد.

  • They were banished (= sent out) from the library for making a noise.


    آنها را به خاطر سروصدا از کتابخانه بیرون کردند.

  • Try to banish all thoughts of revenge from your mind.


    سعی کنید تمام افکار انتقام جویی را از ذهن خود دور کنید.

  • He was banished from his sister's house.


    او را از خانه خواهرش تبعید کردند.

  • Their goal is to banish war forever.


    هدف آنها حذف جنگ برای همیشه است.

synonyms - مترادف
  • expel


    اخراج کردن

  • eject


    بیرون انداختن

  • exile


    تبعید

  • oust


    رد


  • مهاجر

  • evict


    حذف کردن

  • expatriate


    تکفیر کردن

  • exclude


    ostraciseUK

  • deport


    ostracizeUS

  • excommunicate


    بار

  • ostraciseUK


    جابجا کند

  • ostracizeUS


    استرداد متهم

  • bar


    بازگشت به وطن

  • displace


    شکست

  • extradite


    حمل و نقل

  • repatriate


    ممنوع کردن

  • rout


    جهش

  • transport


    تعقیب

  • ban


    تخلیه

  • bounce


    قانون شکن


  • رد کردن

  • discharge


    تنزل دادن

  • outlaw


    راندن


  • استرداد

  • relegate


    اکسترود کردن


  • منزوی

  • expulse


    بیرون

  • extradict


  • extrude


  • isolate


  • out


antonyms - متضاد

  • اقرار کردن


  • تایید کنید


  • پذیرفتن

  • hail


    تگرگ


  • دعوت

  • readmit


    پذیرش مجدد


  • دريافت كردن


  • خوش آمدی


  • اجازه

  • fix


    ثابت


  • نگه دارید


  • عبارتند از


  • گنجاندن


  • نگاه داشتن


  • مجوز


  • گیاه

  • offer hospitality to


    ارائه میهمان نوازی به


  • وارد کردن


  • تایید

  • let


    اجازه دهید


  • تحریم


  • بگذار وارد شود

  • enrollUS


    ثبت نام در ایالات متحده

  • enrolUK


    ثبت نام در انگلستان


  • تعیین کنید


  • رنج بردن


  • حمایت کردن

  • authorizeUS


    autorizeUS


  • اقامت کردن


  • ماندن


  • استخدام

لغت پیشنهادی

receivable

لغت پیشنهادی

fantasy

لغت پیشنهادی

astronomical