blip
blip - ضربه زدن
noun - اسم
UK :
US :
یک صدای الکترونیکی کوتاه و بالا، یا یک چراغ چشمک زن روی صفحه یک قطعه از تجهیزات الکترونیکی
a short pause or change in a process or activity especially when the situation gets worse for a while before it improves again
یک مکث کوتاه یا تغییر در یک فرآیند یا فعالیت، به ویژه زمانی که وضعیت برای مدتی بدتر می شود و دوباره بهبود می یابد
a change in which a situation gets worse for a short time and then usually gets better again soon afterwards
تغییری که در آن یک وضعیت برای مدت کوتاهی بدتر می شود و معمولاً به زودی دوباره بهتر می شود
یک نقطه نوری کوچک، گاهی با صدای کوتاه و تیز، که روی صفحه کامپیوتر ظاهر می شود
تغییر موقتی که معنای خاصی ندارد
یک وضعیت غیرمنتظره و غیرمعمول که معمولاً موقتی است
A blip is also a small spot of light that appears on a radar screen and shows where a physical object is.
بلیپ همچنین یک نقطه نوری کوچک است که روی صفحه رادار ظاهر می شود و نشان می دهد که یک جسم فیزیکی کجاست.
یک دوره زمانی کوتاه که در آن یک وضعیت قبل از بهبود بدتر می شود
با این حال، شرکت کنندگان در کنفرانس، این خبر را به عنوان یک اتفاق در صفحه رادار سیاسی کنار گذاشتند.
شاید افزایش تورم در ماه های اخیر صرفا یک ضربه باشد؟
یک دوجین ماشین پرنده و خلبانان آنها چیزی بیش از یک ضربه بر روی یک تکه نوار مغناطیسی نیستند.
Some scholars say it will be regarded as only the slightest of blips on the radar screen of history.
برخی از محققان می گویند که این تنها به عنوان کوچکترین ضربه در صفحه رادار تاریخ در نظر گرفته می شود.
به جز کاهش این ماه، بیکاری امسال به کاهش خود ادامه داده است.
Most significant for Ipswich, though is that they seem to have come out of their winter blip relatively unscathed.
با این حال، مهمترین نکته برای ایپسویچ این است که به نظر میرسد آنها نسبتاً آسیبی ندیده از بحران زمستانی خود بیرون آمدهاند.
یک ضربه موقت
افزایش تورم در ماه گذشته توسط صدراعظم تنها یک ضربه کوچک توصیف شد.
کاهش فروش در ماه گذشته فقط یک لحظه بود و جای نگرانی نیست.
دولت امیدوار است که اعتصاب هفته گذشته فقط یک لحظه قبل از پایان قراردادهای پرداختی باشد.
خطا
glitch
قطعی
عیب
bug
حشره
breakdown
درهم شکستن
شکست
gremlin
موجود خیالی
malfunction
اشکال در عملکرد
مسئله
flaw
نقص
defect
کاستی
لیز خوردن
استثنا
اشتباه
محدودیت
obstruction
انسداد
ویروس
گرفتن
showstopper
متوقف کننده ی نمایش
jinx
جینکس
howler
زوزه کش
solecism
انفرادی
blunder
اشتباه بزرگ
omission
حذف
breach
رخنه
typo
غلط املایی
slipup
لغزش
hitch
تکان دادن
دشواری
snag
گیر
interruption
وقفه
