fret
fret - عصبانی شدن
verb - فعل
UK :
US :
نگرانی در مورد چیزی، به خصوص زمانی که نیازی نیست
یکی از خطوط برجسته روی فرت برد گیتار و غیره
عصبی یا نگران بودن
any of the small raised metal bars across the long thin part of a stringed musical instrument such as a guitar, that show you where to put your fingers on the strings in order to produce different notes
هر یک از میله های فلزی برجسته در قسمت بلند و نازک یک ساز موسیقی زهی مانند گیتار، که به شما نشان می دهد برای ایجاد نت های مختلف انگشتان خود را روی سیم ها کجا قرار دهید.
از چیزی نگران یا ناراضی بودن
a thin slightly raised metal bar several of which are positioned across the neck (= long narrow part) of some musical instruments, such as a guitar
یک میله فلزی نازک و کمی برآمده که تعدادی از آنها در سراسر گردن (= قسمت باریک و بلند) برخی از آلات موسیقی مانند گیتار قرار گرفته اند.
جای تعجب نیست که خرس ها ناراحت بودند.
It can't help that he is fretting about possessions when he should be worrying about the state of his marriage.
وقتی او باید نگران وضعیت ازدواج خود باشد، نمی تواند کمک کند که او در مورد دارایی ها نگران است.
For those of us who fret about ways in which modern technology distances us from understanding this programme was a revelation.
برای آن دسته از ما که نگران راه هایی هستیم که فناوری مدرن ما را از درک این برنامه دور می کند، یک مکاشفه بود.
در جلسات می نشستم و نگران اتفاقاتی بودم که در خانه می افتاد.
و برای برادرت هم ناراحت نباش.
She worries and frets all the time -- I think it's because she's got no one to talk to about her problems.
او همیشه نگران است و نگران است -- فکر می کنم به این دلیل است که او کسی را ندارد که در مورد مشکلاتش با او صحبت کند.
چرا کاخ سفید نگران است و فرستادگانی می فرستد تا بفهمند او واقعاً چه می خواهد؟
آنها از تمایل رنو برای دادن آخرین فرصت به مذاکرات در زمانی که اوضاع سخت شد، نگران بودند.
There was so much to achieve and I fretted endlessly about the work that was needed to co-ordinate it all.
چیزهای زیادی برای دستیابی وجود داشت و من بی وقفه در مورد کارهایی که برای هماهنگ کردن همه آنها لازم بود نگران بودم.
الان هیچ فایده ای نداره
مخالفان نگرانند که این سیستم ممکن است کمک کافی در زمان بحران اقتصادی روستایی ارائه نکند.
The horse cropped at a leisurely pace through the flat Fenland countryside, Illingworth fretting while my friend gazed about calmly.
اسب با سرعتی آرام در حومهی مسطح فنلند قدم زد، ایلینگورث نگران بود در حالی که دوستم آرام به اطراف خیره میشد.
نوزادش به محض اینکه از اتاق خارج می شود شروع به عصبانیت می کند.
با ناراحتی دوباره به ساعتش نگاه کرد.
ناراحتی در مورد آن کمکی نمی کند.
از حرف زدنش ناراحت بود.
او نگران بود که کسی حاضر نشود.
Don't fret - I'm sure he's OK.
ناراحت نباش - من مطمئنم که او خوب است.
او روز را با نگرانی در مورد آنچه که به نیکی گفته بود گذراند.
نگران نباشید - من مطمئن هستم که ما بچه گربه را پیدا خواهیم کرد.
او به خواب پریشان فرو رفت.
نگران بودن
agoniseUK
agoniseUK
agonizeUS
agonizeUS
anguish
غم و اندوه
brood
نوزاد
stew
خورشت
mope
موپ
زحمت
ترس
کاج
آه
sorrow
فشار
عرق
sweat
مشکل
خود را ناراحت کند
upset oneself
مضطرب بودن
be anxious
مضطرب شدن
be distressed
ناراحت شود
be upset
خود را نگران کند
concern oneself
احساس ناراحتی می کند
feel uneasy
احساس ناراحتی
feel unhappy
وسواس داشتن
obsess
توهین
affront
خونریزی
bleed
کپور
carp
ناراحتی
chagrin
دود
fume
غمگین شدن
grieve
عذاب، عذاب دادن
hassle
از دست دادن خواب
appease
تسکین دادن
calm
آرام
delight
لذت بسیار
چشم پوشی
pacify
آرام کردن
placate
لطفا
خوشحال باش
soothe
آرام باش
خوشحال کردن
calm down
نگران نباش
راحتی
کمک
نرم کردن
ساختن
mollify
حل کن
ساکت
کمک کند
tranquilizeUS
assuage
مسکن
tranquilliseUK
سهولت
tranquilizeUS
آشتی دادن
relieve
راضی کردن
tranquilliseUK
تشویق کردن
آروم باش
conciliate
کنسول
gratify
allay
cheer
console
