residence

base info - اطلاعات اولیه

residence - محل سکونت

noun - اسم

/ˈrezɪdəns/

UK :

/ˈrezɪdəns/

US :

family - خانواده
resident
مقیم
residency
اقامت
residential
مسکونی
reside
اقامت داشتن
google image
نتیجه جستجوی لغت [residence] در گوگل
description - توضیح

  • یک خانه، به خصوص یک خانه بزرگ یا رسمی


  • اجازه قانونی برای زندگی در یک کشور برای مدت زمان معین


  • وضعیت زندگی در یک مکان


  • واقعیت زندگی در یک مکان خاص


  • اجازه زندگی دائم در یک کشور خاص


  • خانه ای که مردم در آن زندگی می کنند


  • خانه

  • officially staying or living somewhere


    اقامت یا زندگی رسمی در جایی

  • an author (= writer), poet or artist who is employed at a school or college etc. for a short period


    نویسنده (= نویسنده)، شاعر یا هنرمندی که برای مدت کوتاهی در مدرسه یا دانشکده و غیره استخدام می شود.


  • رفتن برای زندگی کردن


  • مکانی که کسی در آن زندگی می کند، یا شرایط زندگی در جایی


  • یک خانه، یا واقعیت زندگی در یک خانه خاص


  • اجازه زندگی در کشور خاصی که در آن متولد نشده اید

  • The missions were not merely churches but entire working communities, with farms, blacksmiths, flour mills and residences.


    این مأموریت ها صرفاً کلیساها نبودند، بلکه کل جوامع کارگری با مزارع، آهنگران، آسیاب های آرد و اقامتگاه ها بودند.

  • One of the greatest residences that Wright designed is Hollyhock House.


    یکی از بزرگترین اقامتگاه هایی که رایت طراحی کرده خانه هالی هاک است.

  • In one week in the 1640s Hurstmonceux had nineteen visitors in residence, apart from others engaged in repair and building works.


    در یک هفته در دهه 1640، هرستمونسو نوزده بازدیدکننده داشت، به غیر از دیگرانی که در تعمیرات و کارهای ساختمانی مشغول بودند.

  • I am meeting Enya and the Ryans somewhere near her carefully guarded Killiney residence on a silvery wet and foggy autumn day.


    من در یک روز خیس و مه آلود پاییزی با انیا و رایان ها در جایی نزدیک اقامتگاه کیلینی که با دقت محافظت می شود ملاقات می کنم.

  • In addition to a salary most governors received perquisites such as transportation and an official residence.


    اکثر فرمانداران علاوه بر حقوق، لوازمی مانند حمل و نقل و اقامتگاه رسمی دریافت می کردند.

  • 10 Downing Street is the British Prime Minister's official residence.


    خیابان داونینگ 10 محل اقامت رسمی نخست وزیر بریتانیا است.

  • They all went to Maeda's residence in Jakarta; he sent messages to the high command but nobody turned up.


    همه آنها به اقامتگاه مائده در جاکارتا رفتند. او برای فرماندهی عالی پیام فرستاد، اما کسی حاضر نشد.

  • To that end the carpeting in virtually all the residences is a bland beige -- making the homes easier to sell.


    برای این منظور، فرش تقریباً در تمام خانه‌ها به رنگ بژ ملایم است و فروش خانه‌ها را آسان‌تر می‌کند.

  • We first met at a cocktail party at the residence of the Russian ambassador.


    اولین بار در یک کوکتل مهمانی در اقامتگاه سفیر روسیه ملاقات کردیم.

  • John Major leaves the residence in defeat.


    جان میجر با شکست اقامتگاه را ترک می کند.

example - مثال
  • a desirable family residence for sale (= for example in an advertisement)


    یک خانه خانوادگی مطلوب برای فروش (= مثلاً در یک آگهی)

  • 10 Downing Street is the British Prime Minister’s official residence.


    خیابان داونینگ 10 محل اقامت رسمی نخست وزیر بریتانیا است.

  • They were not able to take up residence in their new home until the spring.


    آنها تا بهار نتوانستند در خانه جدید خود اقامت کنند.


  • لطفا شغل و محل سکونت خود را ذکر کنید.

  • The flag flies when the Queen is in residence.


    پرچم زمانی که ملکه در اقامتگاه است به اهتزاز در می آید.

  • They have been denied residence in this country.


    آنها از اقامت در این کشور محروم شده اند.

  • a residence permit


    یک مجوز اقامت

  • creative writing classes given by the writer in residence


    کلاس های نویسندگی خلاق که توسط نویسنده در محل اقامت برگزار می شود

  • Tax breaks are often available to those buying a primary residence.


    معافیت های مالیاتی اغلب برای کسانی که یک اقامتگاه اولیه را خریداری می کنند در دسترس است.

  • Versailles was the principal residence of the kings of France until 1793.


    ورسای تا سال 1793 اقامتگاه اصلی پادشاهان فرانسه بود.

  • This desirable family residence is situated in the heart of the town.


    این اقامتگاه خانوادگی مطلوب در قلب شهر واقع شده است.

  • The family house was sold off but she remained in residence on the ground floor.


    خانه خانوادگی فروخته شد اما او در خانه در طبقه همکف باقی ماند.

  • The family took up temporary residence in the manor house.


    خانواده به طور موقت در خانه اعیانی اقامت کردند.

  • The notice was addressed to her last known place of residence.


    این اطلاعیه به آخرین محل زندگی شناخته شده او ارسال شده بود.

  • the Governor's official residence


    اقامتگاه رسمی فرماندار

  • The Queen is in residence at the Palace this week.


    ملکه این هفته در کاخ اقامت دارد.

  • She took up residence in Canada.


    او در کانادا اقامت گزید.

  • She took up permanent residency abroad.


    او اقامت دائم خارج از کشور را گرفت.

  • That big building is the Governor’s official residence (= home).


    آن ساختمان بزرگ محل اقامت رسمی فرماندار (= خانه) است.

  • She took up residence in Boston (= began living there).


    او در بوستون اقامت گزید (= در آنجا زندگی کرد).

  • The property will be used as her main residence.


    این ملک به عنوان اقامتگاه اصلی وی مورد استفاده قرار خواهد گرفت.

  • Many banks require proof of residence to open an account.


    بسیاری از بانک ها برای افتتاح حساب نیاز به مدرک اقامت دارند.

  • someone's place of residence


    محل زندگی کسی

  • An estimated 60% of the workers intend to seek permanent residence.


    تخمین زده می شود که 60٪ از کارگران قصد دارند به دنبال اقامت دائم باشند.

  • A 1997 law offered legal residence to many Nicaraguan expatriates


    یک قانون در سال 1997 اقامت قانونی را به بسیاری از مهاجران نیکاراگوئه ای پیشنهاد داد

synonyms - مترادف

  • خانه


  • سکونت

  • dwelling


    اقامت

  • abode


    اقامتگاه

  • domicile


    چهارم

  • quarters


    تخت


  • اسکان

  • habitation


    محل

  • lodging


    محل اقامت


  • نشانی

  • accommodation


    خانواده


  • پد


  • اپارتمان

  • pad


    حفاری می کند


  • اجاق

  • digs


    اقامتگاه ها

  • hearth


    عمارت

  • lodgings


    خروس

  • mansion


    صندلی

  • roost


    حفاری ها


  • کنار آتش

  • diggings


    سالن

  • fireside


    سنگ قلب


  • سقف

  • hearthstone


    ویلا

  • manor


    کاندو


  • مرکز فرماندهی

  • villa


    سوراخ

  • condo




antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

inflicted

لغت پیشنهادی

bitchy

لغت پیشنهادی

quibbling