robust

base info - اطلاعات اولیه

robust - قدرتمند

adjective - صفت

/rəʊˈbʌst/

UK :

/rəʊˈbʌst/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [robust] در گوگل
description - توضیح
  • a robust person is strong and healthy


    یک فرد قوی قوی و سالم است


  • یک سیستم قوی، سازمان و غیره قوی است و به احتمال زیاد مشکلی نخواهد داشت


  • یک جسم قوی قوی است و احتمال شکستن آن وجود ندارد

  • showing determination or strong opinions


    نشان دادن قاطعیت یا عقاید قوی

  • robust food or flavours have a good strong taste


    غذاها یا طعم های قوی طعم قوی خوبی دارند

  • (of a person or animal) strong and healthy or (of an object or system) strong and unlikely to break or fail


    (از یک شخص یا حیوان) قوی و سالم، یا (از یک شی یا سیستم) قوی و بعید است که شکسته شود یا از کار بیفتد.

  • (of a person animal or plant) strong and healthy or (of food or drink) full of flavor


    (از شخص، حیوان یا گیاه) قوی و سالم یا (از غذا یا نوشیدنی) پر طعم


  • قوی و بعید است که شکسته شود یا شکست بخورد

  • Life on Earth is enormously robust.


    زندگی روی زمین بسیار قوی است.

  • Though he was over seventy, he was still robust and active.


    اگرچه او بیش از هفتاد سال داشت، اما همچنان قوی و فعال بود.

  • In contrast this very basic technique is robust and computationally simple.


    در مقابل، این تکنیک بسیار اساسی، قوی و از نظر محاسباتی ساده است.

  • Compact Flash memory is about the most robust digital film.


    حافظه فلش فشرده در مورد قوی ترین فیلم دیجیتال است.

  • Mrs. Lutu is a robust, energetic mother of four.


    خانم لوتو مادر چهار فرزند قوی و پرانرژی است.

  • Commendable to see such robust energy at work.


    دیدن چنین انرژی قوی در کار قابل ستایش است.

  • On the night the estimation within the political class was that Gore had consolidated a robust if narrow lead.


    در آن شب، تخمین در طبقه سیاسی این بود که گور یک پیشتاز قوی و البته محدود را تثبیت کرده است.

  • He was a robust little boy with curly dark hair.


    او پسر کوچکی بود با موهای تیره مجعد.

  • He wore a tweed jacket over a dark blue turtle-necked jersey and he had a robust mod mustache.


    او یک کت توید روی یک پیراهن یقه لاک‌پشت آبی تیره پوشیده بود و سبیل‌هایی قوی داشت.

  • Liz had a more robust notion of the self and took another line on the individual's place in the structure.


    لیز تصور قوی تری از خود داشت و خط دیگری در مورد جایگاه فرد در ساختار اتخاذ کرد.

  • Less robust persons might need a siesta, but Eva worked right through from dawn till dusk.


    افراد کمتر قوی ممکن است نیاز به استراحت داشته باشند، اما اوا از صبح تا غروب کار می کرد.

  • Use robust plants, rocks and bogwood, and include some floating plants for this surface swimmer.


    از گیاهان قوی، صخره ها و باتلاق استفاده کنید و برای این شناگر سطحی از گیاهان شناور استفاده کنید.

  • Paul travelled north to visit his parents, who he found less robust than before.


    پل به شمال سفر کرد تا پدر و مادرش را که به نظر او کمتر از قبل قوی بودند، ملاقات کند.

  • The chair was more robust than it looked.


    صندلی محکم تر از آن چیزی بود که به نظر می رسید.

  • Retail sales have been robust this year.


    خرده فروشی در سال جاری قوی بوده است.

  • I plead not guilty Zhivkov stated in a robust voice.


    ژیوکوف با صدایی قوی گفت: من بی گناه هستم.

example - مثال
  • She was almost 90, but still very robust.


    او تقریباً 90 ساله بود، اما هنوز بسیار قوی بود.

  • He seems to be in robust (good) health.


    به نظر می رسد او در سلامتی قوی (خوب) است.

  • a robust piece of equipment


    یک قطعه تجهیزات قوی

  • robust economic growth


    رشد اقتصادی قوی

  • The company is taking a more robust approach to management.


    این شرکت در حال اتخاذ رویکرد قوی تری برای مدیریت است.

  • He looks robust and healthy enough.


    او به اندازه کافی قوی و سالم به نظر می رسد.

  • a robust pair of walking boots


    یک جفت چکمه قوی برای پیاده روی

  • a robust economy


    یک اقتصاد قوی

  • She was in robust health.


    او در سلامت کامل بود.

  • The house blend of coffee is particularly robust.


    ترکیب قهوه خانگی به ویژه قوی است.

  • Exports will continue to be bolstered by the robust economy.


    صادرات با اقتصاد قوی تقویت خواهد شد.

  • We should be able to generate stronger sales with robust profit margins.


    ما باید بتوانیم فروش قوی تری با حاشیه سود قوی ایجاد کنیم.

  • These results demonstrate the robustness of our business model.


    این نتایج استحکام مدل کسب و کار ما را نشان می دهد.

synonyms - مترادف
  • resilient


    ارتجاعی

  • durable


    بادوام


  • قوی

  • sturdy


    محکم


  • سخت است

  • bulletproof


    ضد گلوله

  • strongly made


    به شدت ساخته شده است

  • well-made


    خوش ساخت

  • hard-wearing


    سخت پوشیده

  • long-lasting


    طولانی مدت


  • صدا

  • reliable


    قابل اعتماد

  • indestructible


    نابود نشدنی

  • imperishable


    فنا ناپذیر

  • heavy-duty


    وظیفه ی سنگین


  • جامد


  • پایدار


  • قابل توجه

  • hardy


    مقاوم

  • lasting


    به خوبی ساخته شده

  • well-built


    سر سخت

  • tenacious


    ساخته شده تا ماندگار شود

  • built to last


    مقاوم در برابر سایش

  • wear-resistant


    خطاناپذیر

  • made to last


    بی اشتباه

  • infallible


    ناهموار

  • foolproof


    مصمم

  • rugged


    سخت

  • resolute


    مقاوم در برابر خطا


  • error-tolerant


antonyms - متضاد
  • fragile


    شکننده

  • brittle


    ظریف

  • delicate


    ضعیف

  • feeble


    نحیف

  • frail


    ناامن

  • insecure


    نامناسب


  • ناپایدار

  • unsound


    آسیب پذیر

  • unstable


    شکستنی


  • سست

  • breakable


    فرسوده

  • tenuous


    پرمخاطره

  • frangible


    مشکوک

  • flimsy


    غیر قابل اعتماد

  • crumbly


    به راحتی شکسته می شود

  • decrepit


    نا معلوم

  • precarious


    تخریب پذیر


  • شکست پذیر

  • unreliable


    متلاشی شدنی


  • متلاشی شدن

  • uncertain


    فاسد شدنی

  • destructible


    موقت

  • fracturable


    غیر مستحکم

  • shatterable


    زودگذر

  • friable


  • shattery


  • impermanent


  • perishable



  • unsturdy


  • ephemeral


لغت پیشنهادی

congested

لغت پیشنهادی

destruction

لغت پیشنهادی

downhill