alignment

base info - اطلاعات اولیه

alignment - هم ترازی

noun - اسم

/əˈlaɪnmənt/

UK :

/əˈlaɪnmənt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [alignment] در گوگل
description - توضیح
example - مثال

  • هم ترازی خورشید، ماه و زمین در یک زمان خاص

  • A bone in my spine was out of alignment.


    یک استخوان در ستون فقرات من از هم تراز نبود.

  • The door needs to be in alignment with the frame before you start work on it.


    درب قبل از شروع کار روی آن باید با چارچوب هماهنگ باشد.

  • Alignment between our commercial and creative goals is crucial.


    همسویی بین اهداف تجاری و خلاقانه ما بسیار مهم است.

  • We will implement policies in alignment with our fiscal goals.


    ما سیاست هایی را در راستای اهداف مالی خود اجرا خواهیم کرد.

  • Property prices are too high and need to be brought back into alignment.


    قیمت ملک بسیار بالاست و باید دوباره به هم تراز شود.

  • our alignment with leading Latin American companies


    همسویی ما با شرکت های پیشرو آمریکای لاتین

  • Reforms are needed to help bring Social Security into alignment with modern ways of living.


    اصلاحات برای کمک به همسویی تامین اجتماعی با شیوه های مدرن زندگی مورد نیاز است.

  • They need a rebate system to bring everything back into alignment.


    آنها به یک سیستم تخفیف نیاز دارند تا همه چیز را به هم تراز کند.

  • Is it possible to achieve full alignment between different parts of the EU on regulation?


    آیا امکان دستیابی به همسویی کامل بین بخش های مختلف اتحادیه اروپا در زمینه مقررات وجود دارد؟

  • ways to ensure alignment with ethical business practices


    راه هایی برای اطمینان از همسویی با شیوه های تجاری اخلاقی

  • This conference is in alignment with our goal of being completely transparent about the project.


    این کنفرانس با هدف ما برای شفاف سازی کامل پروژه مطابقت دارد.

  • The new prime minister has moved into a much closer alignment with America.


    نخست وزیر جدید به سمت همسویی بسیار نزدیکتر با آمریکا حرکت کرده است.

  • IT needs to have a closer alignment to business.


    فناوری اطلاعات باید همسویی نزدیک تری با کسب و کار داشته باشد.

  • It has been very difficult to maintain the alignment between the two countries since the trade dispute.


    حفظ همسویی بین دو کشور از زمان مناقشه تجاری بسیار دشوار بوده است.

  • The problem is happening because the wheels are out of alignment with each other.


    مشکل به این دلیل رخ می دهد که چرخ ها با یکدیگر هماهنگ نیستند.

  • New alignments are being formed within the business community.


    صف بندی های جدیدی در جامعه تجاری در حال شکل گیری است.

synonyms - مترادف

  • ترتیب

  • configuration


    پیکربندی


  • سفارش

  • positioning


    تثبیت موقعیت

  • placement


    تعیین سطح

  • ranging


    محدوده


  • توالی


  • گرایش


  • موقعیت


  • خط

  • sighting


    مشاهده

  • lining up


    ردیف کردن

  • organizationUS


    سازمان ایالات متحده


  • تشکیل

  • disposition


    وضع

  • layout


    چیدمان


  • طرح

  • grouping


    گروه بندی

  • format


    قالب

  • organisationUK


    سازمان انگلستان


  • ترکیب بندی

  • conformation


    ساختار

  • ordering


    مرتب سازی


  • الگو


  • فرم


  • آرایه

  • array


    طبقه بندی

  • classification


    قانون اساسي

  • constitution


    برپایی

  • setup


    آرایش


antonyms - متضاد

  • بی نظمی

  • disorganisationUK


    سازماندهی بریتانیا

  • disorganizationUS


    بی سازمانی ایالات متحده

  • stoppage


    توقف

  • ruin


    خراب کردن


  • نزول کردن

لغت پیشنهادی

rested

لغت پیشنهادی

applies

لغت پیشنهادی

external