unpredictable

base info - اطلاعات اولیه

unpredictable - غیر قابل پیش بینی

adjective - صفت

/ˌʌnprɪˈdɪktəbl/

UK :

/ˌʌnprɪˈdɪktəbl/

US :

family - خانواده
prediction
پیش بینی
predictability
قابل پیش بینی بودن
predictor
پیشگو
predictable
قابل پیش بینی
predictive
پیش بینی کننده
predict
---
predictably
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpredictable] در گوگل
description - توضیح

  • بسیار تغییر می کند، بنابراین نمی توان دانست که چه اتفاقی خواهد افتاد

  • someone who is unpredictable tends to change their behaviour or ideas suddenly so that you never know what they are going to do or think


    کسی که غیرقابل پیش بینی است تمایل دارد رفتار یا ایده های خود را به طور ناگهانی تغییر دهد، به طوری که شما هرگز نمی دانید قرار است چه کاری انجام دهد یا چه فکری کند.

  • likely to change suddenly and without reason and therefore not able to be predicted (= expected before it happens) or depended on


    به احتمال زیاد به طور ناگهانی و بدون دلیل تغییر می کند و بنابراین نمی توان آن را پیش بینی کرد (= قبل از وقوع آن انتظار می رود) یا وابسته به


  • تمایل به تغییر ناگهانی و بدون دلیل یا هشدار، و بنابراین نمی توان به آن وابسته شد

  • if something is unpredictable, it is likely to change suddenly and unexpectedly, so cannot be planned for


    اگر چیزی غیرقابل پیش بینی باشد، احتمالاً به طور ناگهانی و غیر منتظره تغییر می کند، بنابراین نمی توان برای آن برنامه ریزی کرد.

  • The situation in the region's poorest country remains volatile and highly unpredictable.


    وضعیت در فقیرترین کشور منطقه بی ثبات و بسیار غیرقابل پیش بینی است.

  • At the other end of the table the finishing order is unpredictable.


    در انتهای دیگر جدول، ترتیب پایان غیر قابل پیش بینی است.

  • It is that constant and that unpredictable.


    آنقدر ثابت و غیر قابل پیش بینی است.

  • Long drawn out and unpredictable as the process may be it has one great advantage for the policy-maker.


    این فرآیند طولانی مدت و غیرقابل پیش بینی است، اما یک مزیت بزرگ برای سیاست گذار دارد.

  • The hours were long and unpredictable compared with the brisk efficiency of the House.


    ساعت ها در مقایسه با کارایی سریع مجلس طولانی و غیرقابل پیش بینی بود.

  • Mayoral elections are usually unpredictable, highly dependent on the particular appeal of personalities and the ability to form coalitions.


    انتخابات شهردار معمولاً غیرقابل پیش بینی است و به شدت به جذابیت خاص شخصیت ها و توانایی تشکیل ائتلاف وابسته است.

  • Mark Waite of Sugarlands, Texas, does commercial litigation, which is the most grueling and unpredictable legal work.


    مارک ویت از Sugarlands، تگزاس، دعاوی تجاری را انجام می دهد، که طاقت فرساترین و غیرقابل پیش بینی ترین کار حقوقی است.

  • Creatures born in the rugged environments of arctic climes must deal with the unpredictable variations that nature is always throwing at them.


    موجوداتی که در محیط‌های ناهموار مناطق قطبی به دنیا می‌آیند، باید با تغییرات غیرقابل پیش‌بینی‌ای که طبیعت همیشه به سمت آنها می‌زند، مقابله کنند.

  • Britain is well known for its unpredictable weather.


    بریتانیا به دلیل آب و هوای غیرقابل پیش بینی خود شناخته شده است.

  • A human being is unpredictable whether he is a national resident or a migrant: we have to live with that.


    یک انسان چه مقیم ملی باشد چه مهاجر غیرقابل پیش بینی است: ما باید با آن زندگی کنیم.

example - مثال
  • The unpredictable weather in the mountains can make climbing extremely hazardous.


    آب و هوای غیرقابل پیش بینی در کوه ها می تواند کوهنوردی را بسیار خطرناک کند.

  • The result is entirely unpredictable.


    نتیجه کاملا غیر قابل پیش بینی است.

  • Role play trains students to deal with the unpredictable nature of language.


    بازی نقش به دانش آموزان آموزش می دهد تا با ماهیت غیرقابل پیش بینی زبان کنار بیایند.

  • Her behaviour became so unpredictable when she had been drinking.


    رفتار او زمانی که مشروب می‌نوشید بسیار غیرقابل پیش‌بینی شد.

  • No-one knows where they stand with him; he is utterly unpredictable.


    هیچ‌کس نمی‌داند که با او کجا ایستاده‌اند. او کاملا غیر قابل پیش بینی است

  • The weather there can be unpredictable - one minute it's blue skies and the next minute it's pouring rain.


    آب و هوا در آنجا می تواند غیرقابل پیش بینی باشد - یک دقیقه آسمان آبی و دقیقه بعد باران شدید.

  • The hours in this job are very unpredictable - you sometimes have to work late at very short notice.


    ساعات کار در این شغل بسیار غیرقابل پیش‌بینی است - گاهی اوقات مجبور می‌شوید تا دیر وقت و در زمان کوتاهی کار کنید.

  • unpredictable weather


    آب و هوای غیر قابل پیش بینی

  • The world is pretty unpredictable.


    دنیا تقریبا غیر قابل پیش بینی است.

  • To protect it from the unpredictable nature of software sales the company has adopted a new business model.


    برای محافظت از آن در برابر ماهیت غیرقابل پیش بینی فروش نرم افزار، این شرکت مدل کسب و کار جدیدی را اتخاذ کرده است.

  • Unpredictable events can have a huge impact on bond values.


    رویدادهای غیرقابل پیش بینی می تواند تأثیر زیادی بر ارزش اوراق قرضه داشته باشد.

  • It is a very unpredictable market.


    این یک بازار بسیار غیر قابل پیش بینی است.

  • The turmoil on Wall Street is emblematic of how the credit mess is spreading in unpredictable ways.


    آشفتگی در وال استریت نمادی از چگونگی گسترش نابسامانی اعتباری به روش های غیرقابل پیش بینی است.

  • an unpredictable outcome/result


    یک نتیجه/نتیجه غیر قابل پیش بینی

  • Stocks carry more risks than bonds because of the unpredictability of corporate profits.


    سهام به دلیل غیرقابل پیش بینی بودن سود شرکت ها، ریسک بیشتری نسبت به اوراق قرضه دارند.

  • When share prices go up and down unpredictably, investors tend to sit on their hands.


    زمانی که قیمت سهام به طور غیرقابل پیش بینی بالا و پایین می شود، سرمایه گذاران تمایل دارند دست به کار شوند.

synonyms - مترادف
  • unsure


    نامطمئن

  • uncertain


    نا معلوم

  • unforeseeable


    غیر قابل پیش بینی

  • incalculable


    غیر قابل محاسبه

  • iffy


    ناخوشایند

  • dubious


    مشکوک

  • chancy


    شانس

  • dicey


    دیس

  • doubtful


    ناشناخته

  • unknowable


    غیر قابل تقسیم

  • undivinable


    دلخواه

  • arbitrary


    تصادفی

  • random


    شانس. فرصت


  • حساس

  • touchy


    در تعادل


  • در هوا


  • لمس کن و برو

  • touch-and-go


    ضربه و از دست دادن

  • hit-and-miss


    ضربه یا از دست دادن

  • hit-or-miss


    بزن و از دست بده


  • بی قرار

  • unsettled


    نامشخص

  • indeterminate


    حل نشده

  • undetermined


    قابل بحث


  • نظری

  • unresolved


    در شک

  • debatable


    تعریف نشده

  • speculative


    انتظار


  • undefined


  • pending


antonyms - متضاد
  • predictable


    قابل پیش بینی

  • settled


    مستقر شده


  • ثابت


  • مسلم - قطعی

  • unchanging


    بدون تغییر


  • پایدار


  • غیر متغیر

  • unvarying


    تغییر ناپذیر

  • changeless


    غیر قابل تغییر

  • invariable


    تغییرناپذیر

  • unchangeable


    استوار

  • stationary


    قابل اعتماد

  • immutable


    مطمئن


  • منظم

  • reliable


    آرام


  • ثابت قدم


  • مشترک

  • calm


    معمولی

  • steadfast


    بلغمی

  • dependable


    مداوم


  • بی انحراف


  • طبیعی

  • phlegmatic


    استاندارد

  • continuous


    قطعی

  • undeviating


    تناوبی




  • definite


  • habitual


  • periodic


لغت پیشنهادی

tamales

لغت پیشنهادی

likelier

لغت پیشنهادی

sting