trade

base info - اطلاعات اولیه

trade - تجارت

noun - اسم

/treɪd/

UK :

/treɪd/

US :

family - خانواده
trader
معامله گر
trading
تجارت
trade
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [trade] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • international/foreign/global/world trade


    تجارت بین المللی / خارجی / جهانی / جهانی


  • تجارت بین المللی نفت

  • the illegal trade in wildlife


    تجارت غیرقانونی حیات وحش

  • the arms/drugs trade


    تجارت اسلحه / مواد مخدر

  • The Senate has approved a trade agreement with Latin American nations.


    سنا توافقنامه تجاری با کشورهای آمریکای لاتین را تصویب کرد.

  • Trade between the two countries has increased.


    تجارت بین دو کشور افزایش یافته است.


  • یک مانع تجارت بین المللی برای مواد غذایی تراریخته

  • Market prices and trade liberalization have increased prices.


    قیمت های بازار و آزادسازی تجارت باعث افزایش قیمت ها شده است.

  • trade negotiations/talks


    مذاکرات/مذاکرات تجاری


  • حمایت عمومی از سیاست تجاری فعلی در حال کاهش است.

  • a bilateral trade deal


    یک توافق تجاری دوجانبه

  • the building/food/tourist trade


    تجارت ساختمان/غذا/گردشگری

  • He works in the retail trade (= selling goods in shops/stores).


    او در خرده فروشی (= فروش کالا در مغازه ها/فروشگاه ها) کار می کند.

  • the fur/book trade


    تجارت خز/کتاب

  • They offer discounts to the trade (= to people who are working in the same business).


    آنها برای تجارت (= به افرادی که در همان تجارت کار می کنند) تخفیف می دهند.

  • a trade magazine/journal


    یک مجله/ژورنال تجاری

  • Their company is respected and well known in the trade.


    شرکت آنها در تجارت مورد احترام و شناخته شده است.

  • It's a trade association that represents all segments of the dairy industry.


    این یک انجمن صنفی است که تمام بخش‌های صنعت لبنیات را نمایندگی می‌کند.

  • Trade was very good last month.


    تجارت در ماه گذشته بسیار خوب بود.

  • All around the pyramids, salespeople were doing a roaring trade in souvenirs.


    در اطراف اهرام، فروشندگان مشغول تجارت پرخروش سوغاتی بودند.

  • He was a carpenter by trade.


    او در حرفه نجار بود.

  • When she leaves school she wants to learn a trade.


    وقتی مدرسه را ترک می کند، می خواهد یک حرفه بیاموزد.

  • She was surrounded by the tools of her trade (= everything she needs to do her job).


    او توسط ابزار تجارت خود (= هر چیزی که برای انجام کارش نیاز دارد) احاطه شده بود.

  • The ice-cream vendors were doing a roaring trade.


    بستنی فروشان مشغول تجارت خروشان بودند.

  • taxis plying for trade outside the theatre


    تاکسی هایی که برای تجارت خارج از تئاتر حرکت می کنند

  • This is the restaurant where he plied his trade as a cook.


    این رستورانی است که او به عنوان آشپز در آن کار می کرد.

  • Drug dealers openly plied their trade in front of children.


    فروشندگان مواد مخدر آشکارا تجارت خود را در مقابل چشمان کودکان انجام می دادند.

  • The US has restricted trade with India.


    آمریکا تجارت با هند را محدود کرده است.

  • Several local companies took part in a trade mission to Spain.


    چندین شرکت محلی در یک ماموریت تجاری به اسپانیا شرکت کردند.

  • Steps were taken to ban the trade in ivory.


    اقداماتی برای ممنوعیت تجارت عاج انجام شد.

  • The US was accused of employing unfair trade practices.


    ایالات متحده به استفاده از شیوه های تجاری ناعادلانه متهم شد.

synonyms - مترادف

  • کسب و کار

  • commerce


    تجارت

  • dealing


    معامله

  • trading


    معاملات

  • dealings


    بازار یابی

  • transactions


    ترافیک


  • امور


  • معامله پایاپای

  • affairs


    تجاری گرایی

  • barter


    بازرگانی

  • commercialism


    قاچاق

  • merchandising


    چانه زنی

  • trafficking


    تبادل

  • transaction


    بازار

  • bargaining


    مذاکرات


  • اقدامات

  • interchange


    خرده فروشی

  • marketplace


    عمده فروشی

  • negotiations


    مصرف گرایی

  • proceedings


    قراردادها

  • retail


    اقتصاد

  • retailing


    شرکت، پروژه

  • wholesale


    صنعت گرایی

  • wholesaling


    صنعت

  • consumerism


  • contracts




  • industrialism




antonyms - متضاد
  • stocking


    جوراب ساق بلند

  • inventorization


    موجودی سازی

  • inventorisation


    فهرست

  • inventory


لغت پیشنهادی

beer

لغت پیشنهادی

divorces

لغت پیشنهادی

better-balanced