bench
bench - نیمکت
noun - اسم
UK :
US :
یک صندلی بلند برای دو یا چند نفر، به ویژه در فضای باز
یک میز طولانی سنگین که برای کار با ابزار یا تجهیزات استفاده می شود
اجازه ندادن یک بازیکن ورزشی در یک بازی بازی کند یا آنها را از بازی حذف کند
یک صندلی بلند و معمولاً سخت برای دو یا چند نفر که اغلب در مکانهای عمومی یافت میشود
یک میز طولانی برای کار کردن، به عنوان مثال زمانی که در حال ساختن چیزی هستید
میز بلندی که برای انجام تمرینات (= فعالیت بدنی) روی آن دراز می کشید، مثلاً در باشگاه
یک صندلی یا فضایی از صندلیها که بازیکنان در حین بازی در زمانی که بازی نمیکنند در آن مینشینند
قاضی یا قاضی در دادگاه حقوقی یا محلی که در آن حضور دارد
برای کار به عنوان قاضی یا قاضی
قاضی شدن
اگر یک قاضی در جایگاه قرار گیرد، جلسه رسمی دادگاه حقوقی را آغاز می کند
در ساختمان پارلمان بریتانیا، صندلی هایی که توسط اعضا استفاده می شود
to not allow someone to take part in a sports game or playground activity as a punishment or because they are injured
به کسی اجازه شرکت در یک بازی ورزشی یا فعالیت در زمین بازی را به عنوان تنبیه یا به دلیل آسیب دیدگی ندهید
to benchpress
به پرس نیمکت
یک صندلی بلند برای دو یا چند نفر، اغلب از چوب و معمولا در بیرون استفاده می شود
شعبه یک دادگاه حقوقی یا مکانی است که قاضی یا قضات در دادگاه می نشینند
آن طرف سالن از ما یک نیمکت دیگر است و به آن در فلزی منتهی می شود.
تیمی با نیمکت قوی
Who can contribute from the bench?
چه کسی می تواند از روی نیمکت کمک کند؟
رانولف روی نیمکت کنارش نشسته بود و ناله می کرد و سر استادش غر می زد.
In some areas they were able to further the cause of reform through their positions on the bench of justices.
در برخی از حوزهها، آنها توانستند از طریق موقعیتهای خود در دادگاهها، اصلاحات را پیش ببرند.
خودش را بالا کشید و نیمه نشسته روی نیمکتی که چنگ زده بود.
جماعت روی نیمکت های خود جابجا شدند، پاهای خود را حرکت دادند.
We crossed Main Street and went into a little park sat on a wooden bench under a huge scraggly tree.
از خیابان اصلی رد شدیم و به پارک کوچکی رفتیم، روی یک نیمکت چوبی زیر درختی بزرگ و نازک نشستیم.
یک نیمکت چوبی بلند
یک نیمکت پارک
وکیل او برگشت و به سمت نیمکت رفت.
او به تازگی به نیمکت نشینی منصوب شده است.
There was cheering from the Opposition benches.
از نیمکت های مخالفان تشویق می شد.
نیمکت تعویضی ها
او بازی را از روی نیمکت شروع کرد اما به عنوان بهترین گلزن تیم به پایان رسید.
او از گذراندن هر بازی روی نیمکت خسته شده است.
نیمکت نجار
نیمکت پارک (= صندلی در باغ عمومی)
بیشتر کارهای ساخت این اشیا روی نیمکت انجام می شود.
نیمکت کار (= میزی برای کار)
او مصدوم شد و چند هفته آخر فصل را روی نیمکت سپری کرد.
لطفاً اظهارات خود را به نیمکت بفرستید، آقای اسمیت.
Miller, who sits on the bench in San Francisco, issued his order as part of a case that became a broader legal fight.
میلر که در سانفرانسیسکو روی نیمکت نشسته است، دستور خود را به عنوان بخشی از پرونده ای صادر کرد که به یک مبارزه حقوقی گسترده تر تبدیل شد.
او قبل از تصدی نیمکت، در دفتر دادستانی منطقه کار می کرد.
The clerk told us that although the judge had taken the bench he had ordered the doors to be kept closed.
منشی به ما گفت که اگرچه قاضی نیمکت را گرفته بود، اما دستور داده بود درها را بسته نگه دارند.
از نیمکتهای حزب کارگر، تمسخر شنیده میشد.
مربی ستاره خود را برای پرش از تمرین نیمکت نشین کرد.
به نظر می رسد او می تواند 400 پوند نیمکت نشینی کند.
آقای اسمیت وقتی صحبت می کنید رو به روی نیمکت قرار بگیرید.
صندلی
پیو
pew
حل کن
غرفه
stall
کاناپه
settee
بانک
صندلی بلند
صندلی چمن
نیمکت پارک
فرم
سفید کننده
bleacher
لیز خوردن
تکیه گاه
recliner
صندلی راحتی
armchair
مدفوع
stool
سالن استراحت
lounge
نیمکت
نشستن
seating
صندلی عشق
loveseat
تخت پادشاهی
throne
داونپورت
davenport
چسترفیلد
chesterfield
شزلون
chaise lounge
صندلی بال
دیوان
divan
چاقو زدن
sofa
قرار دادن شما
squab
مقطعی
put-you-up
sectional