attractive

base info - اطلاعات اولیه

attractive - جذاب

adjective - صفت

/əˈtræktɪv/

UK :

/əˈtræktɪv/

US :

family - خانواده
attraction
جاذبه
unattractive
غیر جذاب
attract
جذب کنند
google image
نتیجه جستجوی لغت [attractive] در گوگل
description - توضیح
  • someone who is attractive is good looking, especially in a way that makes you sexually interested in them


    فردی که جذاب است ظاهر خوبی دارد، به خصوص به گونه ای که شما را از نظر جنسی به او علاقه مند کند

  • pleasant to look at


    لذت بخش است


  • داشتن ویژگی هایی که باعث می شود شما بخواهید چیزی را بپذیرید یا در آن شرکت کنید


  • از نظر ظاهر یا صدا بسیار دلنشین

  • causing interest or pleasure


    ایجاد علاقه یا لذت

  • A resumption of dividend payments looks in store this year and the shares at 37p are attractive.


    از سرگیری پرداخت سود سهام در سال جاری به نظر می رسد و سهام در 37p جذاب هستند.

  • She is only a skeleton, but she believes she is still alive and highly attractive.


    او فقط یک اسکلت است، اما معتقد است که هنوز زنده است و بسیار جذاب است.

  • Lower rates have made other currencies, such as the dollar, more attractive.


    نرخ های پایین تر، ارزهای دیگر مانند دلار را جذاب تر کرده است.

  • She's very nice but I don't really find her attractive.


    او خیلی خوب است اما من واقعاً او را جذاب نمی دانم.

  • Everything had been provided to make this room an attractive and restful setting for any guest.


    همه چیز فراهم شده بود تا این اتاق یک محیط جذاب و آرام برای هر مهمان باشد.

  • I don't find those body-builders with huge muscles attractive at all.


    به نظر من آن بدنسازانی که ماهیچه های بزرگ دارند، اصلا جذاب نیستند.


  • این کتاب جذاب یک هدیه ایده آل برای هر طرفدار جوان بیسبال است.

  • He seemed unaware of how attractive he was to women.


    به نظر می رسید از جذابیت خود برای زنان بی خبر بود.

  • The interest rate makes these an attractive investment.


    نرخ بهره باعث می شود این سرمایه گذاری جذاب باشد.

  • The staff includes many top scientists who left attractive jobs elsewhere to join the hard-driving CEO.


    این کارکنان شامل بسیاری از دانشمندان برتر است که مشاغل جذاب را در جاهای دیگر ترک کردند تا به مدیر اجرایی سخت‌گیر بپیوندند.

  • He was a tall attractive man in his mid-forties.


    او مردی قد بلند و جذاب در حدود چهل سالگی بود.

  • The job pays well and you get a company car and 30 days holiday a year -- it's certainly an attractive offer.


    کار به خوبی پرداخت می شود و شما یک ماشین شرکتی و 30 روز تعطیلات در سال دریافت می کنید -- مطمئناً یک پیشنهاد جذاب است.

  • an attractive outfit


    یک لباس جذاب

  • We've put together what we think is a very attractive package including discounts, special offers, and free credit.


    ما آنچه را که فکر می کنیم یک بسته بسیار جذاب است، شامل تخفیف، پیشنهادات ویژه و اعتبار رایگان گردآوری کرده ایم.


  • یک شخصیت جذاب

  • The houses were situated in an attractive spot near the river.


    خانه ها در نقطه ای جذاب و نزدیک رودخانه قرار داشتند.

  • Improvements to public infrastructure is one way of making depressed areas more attractive to private industry.


    بهبود زیرساخت‌های عمومی یکی از راه‌های جذاب‌تر کردن مناطق افسرده برای صنعت خصوصی است.

  • I don't know what makes Jamie so attractive to women.


    من نمی دانم چه چیزی جیمی را برای زنان جذاب می کند.

  • An attractive verandah restaurant open to the public offers romantic àlacarte dining.


    یک رستوران ایوان جذاب که به روی عموم باز است، غذاخوری رمانتیک آلاکارت ارائه می دهد.


  • او زن جذابی بود، اما هرگز فکر نمی‌کردم احساس انسانی در او باشد.

example - مثال

  • یک زن جذاب

  • I like John but I don't find him attractive physically.


    من جان را دوست دارم اما او را از نظر بدنی جذاب نمی دانم.


  • به نظر من مردان با افزایش سن جذاب تر به نظر می رسند.


  • یک خانه بزرگ با یک باغ جذاب

  • Your new glasses are very attractive.


    عینک جدیدت خیلی جذابه

  • Antique furniture is used to make an attractive contrast with a modern setting.


    از مبلمان آنتیک برای ایجاد تضاد جذاب با فضای مدرن استفاده می شود.

  • That's one of the less attractive aspects of her personality.


    این یکی از جنبه های کمتر جذاب شخصیت اوست.

  • The city itself is very attractive.


    خود شهر بسیار جذاب است.

  • an attractive offer/proposition/option


    یک پیشنهاد/پیشنهاد/گزینه جذاب

  • Proposed improvements will make these areas attractive to first-time buyers.


    بهبودهای پیشنهادی این مناطق را برای خریدارانی که اولین بار هستند جذاب خواهد کرد.

  • They are able to offer attractive career opportunities to graduates.


    آنها می توانند فرصت های شغلی جذابی را به فارغ التحصیلان ارائه دهند.

  • The deal is said to be particularly attractive to investors.


    گفته می شود که این معامله به ویژه برای سرمایه گذاران جذاب است.

  • She looked stunningly beautiful that night.


    او آن شب به طرز خیره کننده ای زیبا به نظر می رسید.

  • She’s got a very pretty face.


    او چهره بسیار زیبایی دارد

  • He was described as ‘tall, dark and handsome’.


    او را قد بلند، تیره و خوش تیپ توصیف کردند.

  • She’s a very attractive woman.


    او یک زن بسیار جذاب است.

  • She looked particularly lovely that night.


    او در آن شب بسیار دوست داشتنی به نظر می رسید.

  • She arrived with a very good-looking man.


    او با یک مرد بسیار خوش قیافه وارد شد.

  • You look gorgeous!


    شما زرق و برق دار به نظر می رسید!

  • Schools must try to make science more attractive to youngsters.


    مدارس باید تلاش کنند تا علم را برای جوانان جذاب تر کنند.

  • The policy is superficially attractive but unlikely to work.


    این سیاست ظاهراً جذاب است، اما بعید است که کار کند.

  • This is an idea that I find very attractive.


    این ایده ای است که به نظر من بسیار جذاب است.

  • This is not an economically attractive option for many farmers.


    این گزینه از نظر اقتصادی برای بسیاری از کشاورزان جذاب نیست.


  • یک زن جوان بسیار جذاب

  • I find him very attractive (= he attracts me sexually).


    من او را بسیار جذاب می بینم (= او مرا جذب جنسی می کند).

  • attractive countryside


    روستای جذاب

  • an attractive colour scheme


    یک طرح رنگی جذاب

  • Spending twelve hours on a plane isn't a very attractive (= pleasant) prospect.


    گذراندن دوازده ساعت در هواپیما چشم انداز چندان جذابی (= خوشایند) نیست.

  • an attractive offer (= an offer with benefits for me)


    یک پیشنهاد جذاب (= یک پیشنهاد با مزایای برای من)

  • We need to make the club attractive to a wider range of people.


    ما باید باشگاه را برای طیف وسیع تری از مردم جذاب کنیم.

  • They made me a very attractive job offer.


    آنها یک پیشنهاد کاری بسیار جذاب به من دادند.

synonyms - مترادف

  • زیبا

  • fetching


    واکشی

  • handsome


    خوش قیافه


  • دوست داشتني

  • winning


    برنده شدن

  • stunning


    خیره کننده


  • نمایشگاه

  • prepossessing


    مضطرب کردن

  • beguiling


    فریبنده

  • bonny


    خوشگل

  • cute


    جذاب

  • irresistible


    مقاومت ناپذیر

  • comely


    وسوسه انگیز انگلستان

  • ravishing


    وسوسه انگیز آمریکا

  • tantalisingUK


    لذت بخش

  • tantalizingUS


    مطلوب

  • delightful


    دعوت کردن

  • desirable


    سرسبز

  • glamorous


    جنسی

  • inviting


    گرفتن

  • lush


    قابل تصور


  • خوش طعم

  • taking


    نوبیله

  • beauteous


    داغ

  • fanciable


    خوب

  • luscious


    محرک

  • nubile


  • sultry



  • provocative


  • sightly


antonyms - متضاد

  • زشت

  • unattractive


    غیر جذاب

  • unsightly


    ناخوشایند

  • hideous


    زشت و زننده

  • disgusting


    چندش آور

  • grotesque


    گروتسک

  • unaesthetic


    غیر زیبایی

  • unalluring


    غیر فریبنده

  • repugnant


    متناقض

  • repulsive


    دافعه

  • unappealing


    نازیبا

  • unbeautiful


    حوصله سر بر

  • unpleasant


    ناقص شده

  • boring


    افسون کننده

  • deformed


    خانگی

  • disenchanting


    بی درخشش ایالات متحده

  • homely


    ضعیف بریتانیا

  • lacklusterUS


    توهین آمیز

  • lacklustreUK


    طغیانگر


  • نا دوست داشتنی

  • revolting


    نامطلوب

  • uncomely


    ناپسند

  • unlovely


    خشک

  • unpretty


    ناز

  • disagreeable


    بی اختیار

  • distasteful


  • drab


  • uncute


  • undesirable


  • unprepossessing


  • displeasing


لغت پیشنهادی

functioned

لغت پیشنهادی

desert

لغت پیشنهادی

widen